به گزارش کمال مهر، سید محمد عماد اعرابی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: خرداد ۱۳۶۸، بیمارستان قلب جماران؛ قلب همه ایران بود. دوم خرداد عمل جراحی امام خمینی(ره) به صورت موفقیتآمیز در بیمارستان جماران انجام شد. پزشکان پیشتر در ۲۸ اردیبهشت با بررسی آزمایشها و حال عمومی امام(ره) تشخیص سرطان معده داده بودند و پس از بررسیهای نهایی، عمل جراحی، امری ناگریز بود. آقا روحالله اما در کمال آرامش همه چیز را به پزشکان سپرده بود و به دستورات آنها تمکین میکرد. هر بار پس از تشریح وضعیت بیماری و درخواست پزشکان از او؛ پاسخ امام(ره) یک جمله ساده بود: «هر طور شما صلاح میدانید عمل کنید.» امام(ره) پیشتر نیز برای مداوا در بیمارستان بستری شده بود اما به روایت اطرافیان این بار ظاهرا همه چیز فرق داشت. در همان روز اول ورود به بیمارستان برخلاف دفعات قبل، حاج احمد آقا را به گرمی در آغوش گرفتند و از او خداحافظی کردند. این اتفاق روزهای بعد و در ارتباط با افراد دیگر نیز بارها دیده شد؛ انگار آقا روحالله داشت از عزیزانش دل میبُرید.
صبح جمعه پنجم خرداد ۱۳۶۸ بود که حجتالاسلام هاشمی پیش از اقامه نماز جمعه به ملاقات امام(ره) رفت. ارزیابی پزشکان از عملِ سه روز پیش خوب بود و حال امام(ره) را نیز رضایتبخش میدانستند اما وقتی آقای هاشمی به ایشان گفتند اگر پیغامی برای مردم دارید بفرمایید تا در نماز با آنها در میان بگذارم؛ امام(ره) گفت: «به مردم عزیز بفرمایید دعا کنند که خداوند مرا بپذیرد.» دکتر سید محمدرضا کلانتر معتمدی یکی از پزشکان معالج حاضر در اتاق میگوید: «این حرف مانند پتکی به سر من خورد، نگرانی همه وجودم را فرا گرفت… نظیر همین کلمات را به همسرشان هم گفته بودند و من آن را شنیده بودم.»
شنبه، ششم خرداد ۱۳۶۸ حاج احمد آقا امام(ره) را برای هواخوری به حیاط بیمارستان بردند. آقا روحالله با اشاره به ساختمانی که مقابلشان بود پرسید: «احمد! این ساختمان روبهروی من کجاست؟» حاج احمد آقا پس از آنکه پاسخ داد این ضلع شرقی حسینیه جماران است و شما تا به حال از این زاویه آن را ندیدهاید، گفت: «انشاءالله خوب میشوید، با هم میرویم داخل حسینیه و دوباره مشغول همان کارهایتان میشوید.» امام(ره) باز هم از رفتند، حرف زد و گفت: «احمد تو مطمئن باش که من از این کسالت خوب نمیشوم و میمیرم.» حاج احمد با آنکه ناراحت شد سعی کرد حرف را عوض کند اما آقا روحالله دوباره تأکید کرد: «همین است که میگویم.»
با وجود تلاش پزشکان اما روند بهبودی امام(ره) ادامهدار نبود. هر چه نیمه خرداد نزدیکتر میآمد، ضعف و بیحالی ایشان بیشتر میشد. روز سیزدهم خرداد پزشکان هم قطع امید کردند. هیچ دارویی برای بالا آوردن فشار خون امام(ره) مؤثر نبود. دکتر فاضل، یکی از پزشکان معالج امام(ره) به حاج احمد گفت: «آقا تا یکی دو ساعت دیگر، بیشتر نمیتوانند حرف بزنند. شما برو هر چه میخواهی از آقا بپرس.» حاج احمد آقا وارد اتاق شد، امام(ره) با آن حال بیرمقشان مشغول نماز بودند؛ در واقع امام از شب گذشته نخوابیده بود و پیوسته نماز میخواند. آقا روحالله حسابی با خدا گرم گرفته بود. حاج احمد میخواست صحبت کند اما نتوانست؛ فقط آقا را نگاه کرد. ساعت سه بعدازظهر همان روز صدای بوق هشدار دستگاههای پزشکی متصل به امام(ره) اتاق را پُر کرد. ساعت ۱۰:۳۰ دقیقه شب روح خدا به خدا پیوست؛ درست در همان ساعتی که همیشه میخوابید.
سیدروح الله اهل خمین بود اما برای خمین نبود، برای ایران هم نبود؛ آمده بود برای تمام جهان. نشان به آن نشان که امروز صدایش از یمن تا شام و از شمال آفریقا تا جنوب آمریکا به گوش میرسد. قلب آقا روحالله شامگاه ۱۳ خرداد ۱۳۶۸ در بیمارستان قلب جماران از حرکت ایستاد اما او قلب جهان را به تپش انداخته بود. حالا ما ماندهایم و این خطوط خاطرهها که قطره قطره امام(ره) را به ذهنمان میریزد و یک حسرت ابدی برای همنسلان من که هرگز پیرمرد مهربان جماران را درک نکردند.
***
دیماه ۱۳۳۴ وقتی ماجرای نواب صفوی پیش آمد، همه میدانستند نظر آقا روحالله با آیتالله بروجردی در این موضوع تفاوت دارد، اما با این حال او هیچ اقدامی خلاف نظر آیتالله بروجردی انجام نداد. آقا روحالله قبل از آنکه «ولایت فقیه» را تدریس و کتابش را منتشر کند؛ آن را زندگی کرده بود.
***
طلبهها آمدند و برایش ۳۵ دقیقه در شرح و توصیف جنایت عوامل شاه در ۱۵ خرداد گفتند، صحبتشان که تمام شد؛ حدود ۲۰ دقیقه اشک میریخت.
***
مرحوم آیتالله امینی میگفت طلبه گمنامی بودم که یک ماه بیمار شدم؛ امام(ره) هر چهارشنبه به عیادتم میآمد.
***
نجف که بود شخصی نامهای تهدیدآمیز برایش فرستاد، میخواست امام(ره) اختیاراتش را بیشتر کند و نوشته بود اگر این اختیارات را ندهید به مردم میگویم که از تقلید شما برگردند! در جوابش نوشت: «اگر یک چنین خدمتی به من بکنید، من از شما تا روز قیامت ممنون میشوم که بار من را سبک کردهاید. اگر مردم از تقلید من برگردند، بار مسئولیت من سبک میشود.»
***
در محل اقامتشان در نوفللوشاتو گوسفندی ذبح کردند. آقا روحالله وقتی فهمید طبق قانون کشور فرانسه ذبح حیوانات خارج از کشتارگاه ممنوع است؛ از گوشت آن گوسفند نخورد.
***
هیچ وقت جلوتر از برادر بزرگترش راه نرفت حتی روز ۱۲ بهمن؛ وقتی در فرودگاه مهرآباد از هواپیما پیاده شد.
***
روی پشتبام منزلشان در قم، یکی از محافظان همکارش را صدا زد و گفت: تشنهام، از پایین برایم آب بیار؛ دوستش اما توجهی نکرد و رفت. یک پارچ آب و یک پیشدستی خرما برداشت و به سمت پشتبام راه افتاد از پلهها که بالا میآمد یکی از محافظان او را دید، دستپاچه شد، پایین پرید و گفت آقاجان چه کار دارید؟ جواب شنید: مثل اینکه یکی از برادرها تشنه بود، این آب را به او بدهید، خرما را هم بخورید. آقا که رفت نگاهی به ساعت مچیاش انداخت؛ حدود ۱:۳۰ دقیقه بامداد بود.
***
جیمی کارتر رئیسجمهور وقت آمریکا، «رمزی کلارک» و «ویلیام میلر» را فرستاده بود تا برای آزادی دیپلماتهای جاسوسشان مذاکره کنند؛ آقا روحالله فورا اطلاعیهای صادر کرد: «هیچ کس حق ندارد، با این هیئت آمریکایی ملاقات کند.» اولین بار بود که اطلاعیه را بدون «بسم الله الرحمن الرحیم» مینوشت درست مثل سوره «برائت». آمریکاییها قبل از اینکه پایشان به ایران برسد؛ از ترکیه برگشتند.
***
چندین موشک به تهران اصابت کرد، آسمان را دود گرفته بود و صدای ضدهواییها به گوش میرسید. یکی از نزدیکان پرسید: «بالاخره شما تا کجا ایستادهاید؟» انگشتش را روی پیشانیاش گذاشت و گفت: «تا وقتی که موشک اینجا بخورد.»
***
در اولین خط پیام حج نوشت: «و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله».
آمدند و گفتند این آیه خیلی مناسب نیست، این مردم مسافرند و خوب نیست برایشان صحبت از مرگ کنیم؛ آیات الهی درباره حج زیاد است، آیه دیگری انتخاب کنید. ولی اصرار کرد که همین آیه باید ابتدای پیام باشد و پیام حج سال ۶۶ را با همین آیه شروع کرد… آن سال نظامیان سعودی حجاج را به گلوله بستند و عدهای از آن مسافران شهید و مجروح شدند.
***
دستگاههایی نصب کرده بودند تا علائم حیاتی قلب امام(ره) را از دور اندازهگیری کنند. چند شبی بود ضربان قلب آقا روحالله عجیب بالا بود؛ بیقرار بودند و خواب نداشتند. تا اینکه فتوای شرعی ارتداد سلمان رشدی را صادر کردند. حشمتالله رنجبر یکی از پزشکان معالج امام(ره) میگفت تازه ما فهمیدیم علت نوسانات قلبی آقا چه بود! آقا روحالله حدود یک هفته با مطالعه اهانتی که به رسول خدا شده بود؛ در فشار بود و اذیت میشد.
***
پیام حج را که نوشت ۸۰ هزار دلار به روزنامه نیویورک تایمز دادند تا آن پیام را چاپ کند اما مسئولین روزنامه حاضر نشدند حتی در قالب آگهی مطلب را منتشر کنند. مدعیان آزادی میدانستند که آزادی بیان ندارند؛ بالای روزنامهشان نوشته بودند: تمام اخباری که میشود چاپ کرد!
***
آقا روحالله برای خمین نبود؛ آمده بود در جهان انقلاب کند و در وصیتنامهاش هم نوشت: «وصیت سیاسی- الهی اینجانب اختصاص به ملت عظیمالشأن ایران ندارد، بلکه توصیه به جمیع ملل اسلامی و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب میباشد.»