«کمال مهر»: صدای صلوات و زیارت عاشورا از گوشه گوشه حسینیه به گوش می رسد. اینجا معراج شهداست، جایی که خاطرات تلخ و شیرین زیادی از مادران و همسران شهدا را در خود جایی داده است.
لحظهای از این فکر نمیگذرد که مادری با چادر مشکی شیون کنان وارد حسینیه میشود. دو پسر جوان، پیرزن را همراهی می کنند. پیرزن هق هق کنان میگوید: «علی من کجاست؟»، «علی من را بیاورید»، «علی زندگی من است» کلام مادر به پایان نرسیده که صدای گریه حاضران فضا را پر میکند.
عموم مردم به معراج شهدا آمدهاند تا معراجی شدن «علیرضا قبادی» را تبریک گفته و برای آخرین بار با پیکر وی وداع کنند.
مادر مستقیم به سمت تابوت شهدای گمنام میرود و گریه کنان ادامه میدهد: «معجزه میخواهم تا دوباره پسرم را ببینم.» نفسهایش به شمارش میافتد. آرام میگوید: «با بدختی بزرگش کردم اما سربلندم کرد.» پسرجوانی که گوی برادر شهید است، آرام در گوش مادر زمزمه میکند: «حضرت زینب (س) را صدا کن.» حاضران یا حسین گویان مادر را به آرامش دعوت میکنند.
برادر دیگر شهید خطاب به مسئول معراج میگوید: «مطمئن هستید که پیکر شهید متعلق به علیرضا است.» با تاکید این سخن، مادر از حال میرود.
در همین حین نوحه ای با مضمون «این گل را به رسم هدیه/ تقدیم نگاهت کردیم/ حاشا این که از راه تو/ حتی لحظه ای برگردیم/ یازینب» از بلندگوها بلند میشود. تابوت شهید بر روی دستان مردم به سمت مادر در حرکت است. گوی علیرضا هم دیگر تاب دوری از مادر را ندارد.
تابوت شهید در کنار مادر بر روی زمین گذاشته و صدای گریه و شیون زنان در هم آمیخته میشود.
برادر شهید نزدیکتر میآید و در گردن شهید به دنبال نشانهای میگردد، او نمیخواهد یا نمیتواند باور کند که این پیکر متعلق به پیکر برادر اوست. با دیدن نشانه بلند «یا حسین» میگوید و اشک از چشمانش سرازیر میشود.
مادر شهید تا چشمش به تابوت میافتد، از جایش برمیخیزد و شتابان به سمت فرزندش میرود. حاضران به دور پیکر شهید جمع شدهاند. عکاسان برای ثبت ایثار و مهر مادری نزدیک تر میآیند.
خانم ها دور تابوت حلقه زدند تا مادر به راحتی با فرزندش وداع کند. وداعی از جنس ایثار. بوسه های ممتد نمیتواند مادر را آرام کند، لحظهای علیرضا را در آغوش میگیرد و با تمام وجود او را میبوید.
مادر شهید در حالی که برای لحظه ای چشم از فرزندش برنمیدارد، میگوید: «میخواهم علی را به خانه ببرم. از امشب من چگونه بدون علی بخوابم.»
حاضران برای دعوت مادر شهید به آرامش، چفیه سفیدی را متبرک کرده و روی سر مادر میاندازند. مادر شهید پیشانی بند شهید را باز کرده و به نشانه اقتدا بر فرزندش بر پیشانی خود می بندد.
مادر با آغوش پیکر فرزندش برای دقایقی آرام میگیرد و میگوید: «با حضرت زینب (س) و امام حسین (ع) محشور شوی علی جان».
لحظه آن فرا رسیده است تا پرچم جمهوری اسلامی را بر روی تابوت کشیده و آن را به داخل سردخانه منتقل کنند. مادر به سختی از پیکر شهید جدا شده و پس از کشیدن نفس عمیق، ادامه میدهد: «فرزندم فدای امام حسین(ع)».
تابوت با صلوات بر روی دستان مردم از حسینیه خارج میشود. حاضران به دور مادر حلقه میزنند و از او میخواهند تا دعایشان کنند.
پس از دقایقی جمعیت متفرق شده و مادر از معراج خارج میشود اما پس از هر قدم برداشتن به عقب برگشته و به حسینیه نگاه میکند، او عزیزش را در اینجا جا گذاشته است. گریه ای به رنگ فراق از چشمانش سرازیر می شود.