در سینمای کنونی ایران کمتر اثری پیدا می شود که تعالی فردی را در نسبت با تعالی جمعی، را بررسی کند و «عهد سوم» مقصود نهایی دراماتیکش باشد. سینمای ایران، در خلق محتوا همواره مهمترین پیرنگ هایش مبتنی بر تعالی فردی شکل میگیرد و به صرف نمایش رویدادی پیروزمندانه به صورت تک عضوی بسنده میکند.
وقتی مبنای اصلی تولید فیلم، حیات ژنریک متنوعی ندارد و سینمای اجتماعی، محور عمده آثار سینمایی است، آنچه گفتمان سینمای ایران را به یک تعالی میرساند دست یازیدن به یک گفتمان اصیل جامعه شناختی بومی است. بر خلاف اینکه عدهای سینماگر با ویترین سازی سعی میکنند سینمای اجتماعی را حاوی یک گفتمان مدرن نشان دهند اما حقیقت را نمی توان کتمان کرد که پیکره سینمای اجتماعی ایران فاقد مانیفستی واحد، بر اساس یک گفتمان متعالی ایرانی است.
در شرایطی که جامعه کنونی به یک گسست اجتماعی مهیب دچار است فیلم «بدون تاریخ،بدون امضاء» در پیوست با اثر قبلی سازندگان حاوی یک گفتمان اصیل اساسی «صدرایی» در مورد «عهد سوم» است که در سطور پیشین بدان اشاره شد. این فیلم در شرایطی ساخته شده که «همنوع» زیر پوسته مجازی مفاهیم جعلی «هم وطن» و «همشهری» رنگ باخته و زیر پوسته اصالت تعالی فردی، تعالی جمعی به بوته فراموشی سپرده شده است.
این سطور بر عده بیشماری سخت خواهد آمد؛ اما مگر نمیتوان دید و حس کرد که با ویترین زندگی ایمانی، مسئولیت اجتماعی با چوب قضاوت عرفی در آستانه سقوط اخلاقی جمعی قرار گرفته ایم! همین دیدگاه با کمی آراستگی دراماتیک گفتمان غالب جشنواره سی و پنجم و «بدون تاریخف بدون امضا» یکی از سرآمدهای این گفتمان است. اگر«چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» مثل نگینی درخشان، به وجه مسلط گفتمان سینمای ایران بدل میشود تنها دلیلش تاکید بر «عهد سوم» زندگی ایمانی و چهارچوب ارائه حکمت صدرایی است.خالقان «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» با همان جهد دراماتیک مزین، گفتمان ویژه خودشان را مبتنی بر «عهد سوم» منتج از حکمت صدرایی به خوبی در قالب قصه دیگری، با تفاوت های اساسی با فیلم قبلی خودشان با همان مشی و روش در حفظ راکورد گفتمان، پدیده دیگری را خلق کرده اند.
با رندی باید از این طیف فیلمسازان پرسید اثر هنری که در متن آن مولف و مصنف از ترس شناخته شدن، قضاوت را بر عهده مخاطب می گذارد، آیا نوعی پوچنگار فرمالیست به سیاق هنر توخالی پسارنسانسی نیست؟! جامعه نیاز به درمانگری دارد و هنر پیشرو به قول بزرگ نمایش ایران، با قضاوتگری، دردمندی مخاطب را افزون میکند و دردی از او درمان نمیکند، آنهم در شرایطی که جامعه ایرانی تشنه قضاوت دیدن است برای درمانگری، نه قضاوت شدن برای ازدیاد درماندگی.
کاوه نریمان حافظه جمعی مخاطبانی که او را در این موقعیت سخت میبینند تا مغز استخوان تحت تاثیرش قرار می دهد ،آنهم در زمانهای که «عهد سوم» رنگ باخته، کاوه فراتر میرود و به یادمان می آورد که مجاهدت و ایثار در کشاکش شلوغی مدرنیته و روزمرگی منتج از معنای دیگری خواهد داشت؟ اما آنچه مخاطب را بیشتر درگیر جهان بدون تاریخ بدون امضا می کند پرسوناژ نوید محمدزاده است.
تئوریسن های اومانیست مثل «رابرت ال. هولمز» با توجه به توسعه نسبی گرایی، ادعا می کنند ارتکاب تقصیر شرط مسئولیت مدنى نیست. بوریس استارک، استاد نظریه پرداز دانشگاه پاریس، بر اساس نظریات پلشت رابرت ال. هولمز نظریه «مبناى مسئولیت مدنى» را طرح می کند که هر رخدادی محدود و منحصر به فرض انجام تقصیر و اشتباه نیست و از منظر وی ارزیابى عمل قطعی عامل زیان است.
فیلم « بدون تاریخ، بدون امضاء» فیلم بسیار کاملی است که کم و کسری ندارد، فیلمنامه دقیق و کاملی دارد، نقصان دراماتیک ندارد، اجرای بازیگرانش خیلی سرآمد تر از فضای محدود و معین سینمای ایران است. فیلمنامه، قهرمان اجتماعی معینی دارد. امیر آقایی در چهارچوب دراماتیک اثر صرفا یک بازیگر نیست بلکه چیزی فراتر از یک شخصیت را خلق کرده است و این امکان محقق نخواهد شد مگر او در بازیگر به رستگاری فردی رسیده باشد. اما «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» زمینه این تعالی را قطعا برای او هم فراهم کرده است. اشکالی هم ندارد که هیات داوران بازهم این سپهبد سرآمد عرصه نمایشی را نادیده بگیرند. آقایی در دو همکاری با تیم سازندگان چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت و «بدون تاریخ، بدون امضا» به تعالی خاصی فراتر از سینما رسیده است و سیمرغ بازیگر نقش اصلی اگر به او اهدا نشود شان آن تا ،حد مرغ های گندیده درون متن فیلم نزول خواهد کرد. در چهارچوب فرهنگی این سرزمین، تعالی یافتگان کوبیده خواهند شد و قطعا صاحب این اثر نباید منتظر تشویق جشنواره های هنری باشند.
فیلم صاحب تفکر و یک مانیفست مشخص است، لیبرال ها و طرفداران پر شمار اخلاق نسبی به دلایلی که در سطور پیشین ذکر شد در مقابل فیلم موضع خواهند گرفت. چون مانیفست ایدئولوژیک و جهت لیبرالهای «نسبی گرا» از تعمیم و تسری دادن اخلاق تکامل یافته از سوی سینما به سمت مردم، خشنود خواهند شد.
طراحی شخصیت ها و درام نیز در قالب مرسوم الگوهای تبیین و تحلیل شده نیست، خیلی فراتر از مفهوم سینماست. بدون تاریخ بدون امضا از این حیث با طراحی شخصیت منحصر به فرد «کاوه» (امیر آقایی) با انتخاب پر ایهامی که در پیش می گیرد چهارچوب مفلوک پایان باز را با چالش های جدی مواجه میکند. پایان بازی که در این ارائه می شود مخاطب را در حکمت صدرایی غوطه ور خواهد کرد، نه در چاله انتخاب انسانی.
سینماگرانی مثل خالقان بدون تاریخ،بدون امضا، مستقل از مشی و روشی ها مرسوم در گامی مجدانه همچنان بر همان مفاهیم خلق شده از جنس چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت تاکید دوباره ای دارند.
مبناى معیاری اهمیت دادن به فیلم « بدون تاریخ، بدون امضا» گذشته از حکمت صدرایی در متن، تشخیص و تمییز مسئولیت مدنى عرفی و مسئولیت اجتماعی فراتر از عرف است. مسئولیت مدنى امرى وابسته به عرفی گرایی رایج در متغیرهای فرهنگ و ویژگىهاى عرفی اجتماعی نیست و با تحول شرایط اقتصادى و اجتماعى جوامع بشرى نباید دچار تغییر و تحول شود، بدون تاریخ بدون امضا.
***علیرضا پورصباغ