آشا محرابی را این شبها در سریال خط در نقش سوگند میبینیم. او چندی پیش بعد از گذراندن یک دوره آموزش فیلمسازی در ونکوور به ایران بازگشت و در حالی که نزدیک به ۱۵ پیشنهاد برای بازی در تئاتر داشت، حضور در سریال خط و ایفای نقش سوگند را پذیرفت.
در حالی که همچنان ترجیح میدهد برای مدتی در عرصه تصویری حضور پررنگتری داشته باشد، اما باید در تئاتر آنتراکت بیآنتراکت بازی کند، چراکه این نمایش از سوی گروهی به صحنه رفته که آشا محرابی براساس خواسته احمدآقالو تاسیس کرده و حتی نام این هنرمند فقید را برای گروهشان انتخاب کرده است.
آشا محرابی که در دانشگاه رشته روابط بینالملل را تحصیل کرده، تئاتر را نزد استاد سمندریان آموخته، سینما را در مرکز سینمای جوان فرا گرفته، دورههای فیلمنامهنویسی را گذرانده و در شاخههای مختلف بازیگری فعالیت میکند. بازیگر آرامی است که تا امروز بر اعتقاداتش استوار مانده و با قواعد خودش در دنیای بازیگری ماندگار شده است.
نقش سوگند به نظر چندان وسوسهکننده نیست. چطور شد ایفای آن را پذیرفتید؟
خیلی با شما موافق نیستم، اما با این حال در پذیرفتن یک نقش بخشی از قضیه هم به پیشنهاددهنده مربوط است و بخش دیگر به خود نقش. من قبلا با آقای رنجبر در تلهفیلمی به نام بنبست یلدا همکاری کردم که تجربه بسیار خوبی بود و با کمال میل پذیرفتم که در خدمت ایشان در سریال خط بازی کنم. در سریال خط، آقای رنجبر کارگردان است، همسرشان تهیهکننده و پسرشان هم تدوین میکند. این جمع خانوادگی، صمیمت و امنیت کارکردن در این سریال را برایم لذتبخش کرده است. بازیگران سریال هم کسانی هستند که یا قبلا با آنها همکاری کرده بودم یا این که دوست داشتم با آنها کار کنم.
خود نقش چه ویژگیهایی داشت؟
سوگند برای سیا که روند تبدیل سیا به سیاوش را پشتسر میگذارد و در چالشهای او حکم یک انگیزه را دارد، اما یک انگیزه واقعی و باورپذیر؛ او فقط همانقدر خوب است که بتوانیم به عنوان انگیزه قبولش کنیم نه در حدی که از شرایط انسانی فراتر برود و باورپذیر نباشد. سوگند مثل هر آدمی مسائل خودش را دارد؛ لحظههای عاطفی، تنهاییها و دلتنگیها و احساساتی که درباره آنها حرف نمیزند. او مثل همه آدمهای واقعی با بالا و پایین زندگی روبهرو میشود، گاهی از پس مسائل برمیآید، اما گاهی رو دست میخورد. او برخلاف ظاهرش خیلی به همه چیز مطمئن نیست. خودم همیشه از آدمهایی که خیلی به چیزی مطمئن هستند، خوشم نمیآید چون مگر میشود در این دنیا درباره چیزی مطمئن بود؟ واقعیت این است که هیچکسی جز خدا نمیتواند درباره چیزی مطمئن باشد و به محض این که یک شخصیت مطمئن به مخاطب نمایش بدهیم از چشمش میافتیم. خوشحالم که سوگند این طوری نیست. او مومن است، میداند در زندگی کجا ایستاده و در عین سنتیبودن نگاهش به زندگی کاملا مدرن است.
به نظرتان درام کلیشهای نبود؟ پسر خلافکاری که عاشق دختر یک حاج آقای مومن میشود و حاجی که قبلا توبه کرده درصدد بر میآید جوان را به راه راست هدایت کند و در نهایت عشق، دختر جوان را متحول میکند و بعد بهخوبی و خوشی با هم ازدواج میکنند!
اولا درباره پایان سریال اینقدر مطمئن نباشید. دوما اینطور که شما تعریف کردید بله کلیشهای است، اما همه قصه چیزی نیست که شما تعریف کردید. این داستان با یک دروغ شروع میشود. سیاوش برای این که بتواند شغلی را به دست بیاورد به دروغ میگوید داماد حاج رئوف است و برای این که دروغش لو نرود از سوگند خواستگاری میکند. سوگند هم از آنجا که دختر متفاوتی است، قبول میکند که این خواستگاری صوری انجام شود، اما این که سیاوش واقعا عاشق سوگند هست یا نیست ما نمیدانیم! او قرار است با راهنماییهای حاج رئوف به تعالی برسد، اما سوگند چیزی نمیداند و هیچ کسی متوجه نمیشود سوگند به سیا علاقهمند شده یا نه! پری تردید دارد، سیا مطمئن نیست و حتی در مواردی خود سوگند هم نمیداند چه احساسی به سیا دارد! به عبارتی شبیه به زندگی واقعی خودماست که نمیتوانیم درباره رخدادها و آدمها قضاوت قطعی داشته باشیم. سوگند با پذیرفتن ماجرای خواستگاری خطر کرده؛ کاری که گاهی همه ما میکنیم. او مثل هر آدمی گاهی به سیاوش احساس نزدیکی دارد و گاهی از او دوری میکند و این فاصله گرفتن و نزدیک شدن مدام ادامه دارد؛ البته نمیدانم چیزی که در سریال میبینید همان چیزی است که من در فیلمنامه خوانده و بازی کردهام یا نه چون گاهی در تدوین بعضی چیزها، لحظهها و کدها حذف میشود.
یکی دیگر از دلایلی که باعث میشود این سریال از کلیشهای که شما تعریف کردید دور شود، شخصیت سیا است. او آدمی نیست که بتوان روی حرفش حساب کرد و اصلا نمیشود فهمید چقدر واقعی است! از طرف دیگر پسرخاله سوگند را داریم که ابتدا به نظر میرسد عاشق سوگند است بعد با پری ارتباط میگیرد و ممکن است تا آخر داستان چیزهای دیگری از او ببینیم و بفهمیم. به نظرم فعلا ببینید و قضاوت نکنید.
این شبها به دلیل بازی در تئاتر، سریال را ندیدهاید. درست است؟
متاسفانه شبها در تئاتر شهر اجرا دارم و نمیتوانم سریال را ببینم.
تردیدهای سوگند، انگیزهاش، تحلیلی که از ماجراها دارد و مواردی که درباره این شخصیت توضیح دادید در بازی شما خیلی نمود ندارد!
سادهترین بخش قصه که دیدگاههای سوگند را نشان میدهد، سکانس خواستگاری سیاوش از اوست. البته پری از او درباره احساسش به سیاوش سوال میکند و پسرخالهاش هم همینطور! در تمام این موارد واکنشهای سوگند نشاندهنده درونیات او است. مثلا در ابتدای سریال احساس میکنیم او به پسرخالهاش بیشتر اعتماد دارد و سیاوش را خیلی جدی نمیگیرد. به مرور زمان این احساس کاملا برعکس میشود، چون او از پسرخالهاش درباره سیاوش دشمنی میبیند و همین باعث میشود شخصیت پسرخاله برایش فرو بریزد. ضمن این که هنوز بخشهایی از این سریال مانده و هنوز دلیل خیلی از کنشها معلوم نیست. در ضمن شاید با تمرکز بیشتری بتوان این موارد را دید، چون سوگند همیشه و بیدلیل در قصه حضور ندارد، او هر جا حضور دارد، حضورش کاربردی است. میتوان در پاسخهایی که سوگند درباره سیاوش به پری و پسرخالهاش میدهد در نوع نگاهش به این خواستگاری و کارهای سیاوش دیدگاهش را میبینیم، این که چقدر ساده با مسائل برخورد میکند.
در صحنهای که سوگند از گذشته پدرش مطلع میشود به جای حیرت میخندد و طوری برخورد میکند که انگار سالها این مسأله را میدانسته است!
این خنده از روی حیرت است ومیگوید من نمیتوانم باور کنم! او فکر میکند پدرش دارد شوخی میکند، چون اصلا به نظرش چنین چیزی شدنی نیست. در اجرای این سکانس، من به این فکر میکردم که حیرت او در حدی است که این مسأله را شوخی فرض میکند، ولی پدرش توضیح میدهد چطور به آدم فعلی بدل شده است. من در اجرای این نقش سعی کردم سوگند را از یک زاویه نبینم. اگر قرار بود همان آدم خوب و نجیب باشد مخاطب از همان ابتدا به این نتیجه میرسید که آخر سریال قابل پیش بینی است. هر چند شما الان هم همین عقیده را دارید!
البته از تلویزیون هم توقع نمیرود قهرمانهایش را شکست خورده و نابود شده نشان بدهد.
با وجود این که تلویزیون بر اساس نیاز جامعه، سیاست خاصی را برای سریالهایش در نظر میگیرد، اما باز هم به همین راحتی نمیشود گفت همه چیز کلیشهای و قابل پیشبینی است. این قصه بالا و پایینهای خودش را دارد. البته من به طور قطع نمیتوانم درباره پایان سریال حرف بزنم، چون خیلی وقتها به دلایل مختلف پایان سریالها عوض میشود و آن چیزی که پخش میشود چیزی نیست که بازیگر بازی کرده است. اگر پایان سریال چیزی باشد که من خوانده و بازی کردهام، حتما کمی پیچیدهتر از چیزی است که شما تعریف کردید.
از نظر شما بیشتر روند قصه و اوج و فرودهایش تازگی دارد.
بله همین طور است.
درباره نقش سیاوش شما پیشنهادی داشتید؟
خوشبختانه در این سریال فضای خوبی برای گفتوگوی بازیگران و تحلیل نقشها وجود داشت. سکانسهایی که من بازی کردهام- چه با آقای تفتی و چه با دیگر بازیگران- براساس گفتوگوهای من با نقش مقابلم شکل گرفته است.
تحلیل شخصیتها و نقشها خیلی به ما کمک میکرد شاید من نتوانم به صورت دقیق بگویم چه چیزی درباره این شخصیت پیشنهاد من است، اما قطعا چیزهایی بوده که درباره آنها نظر دادهام. معمولا دوستان تئاتری از تحلیل نقش و گفتوگو درباره آن استقبال میکنند. البته امیدوارم به دوستان سینمایی برنخورد، منظورم از روحیه تئاتری روحیه تمرین کردن است که در تئاتر بیشتر وجود دارد. این روحیه باعث شد فیلمنامه را با حضور کارگردان دورخوانی کنیم و پیش از هر سکانسی درباره آن سکانس حرف بزنیم و تبادل نظر کنیم.
شما بازیگری هستید که در نمایش رادیویی، تئاتر، سینما و تلویزیون و حتی دوبله فعالیت میکنید. این فعالیتها در جهت هم است یا صرفا به دلیل علاقه همه آنها را امتحان کردهاید؟
تئاتر را با بازی در نمایش دایره گچی قفقازی به کارگردانی استاد سمندریان شروع کردم و ایشان برای یک نمایش رادیویی تست گرفتند، من پذیرفته شدم و بعد هم تهیهکننده و هم افکتور کار از من خواستند کلا برای بازی در نمایش رادیویی تست بدهم. تقریبا یک سال در امتحانات مختلف شرکت کردم تا این که قبول شدم و به خانواده رادیو پیوستم. کارگردانی را از آثار درجه ۲ شروع کردم و به کارهای درجه یک رسیدم. درباره دوبله هم یک روز دوست عزیزم مرضیه صدرایی به من خبر داد برای دوبله تست میگیرند و من هم شرکت کردم؛ بعد از چند تست و گذراندن مرحله کار آموزی یکساله وارد کار دوبله شدم. ده سال فقط تئاتر کار کردم و بعد آرام آرام وارد تلویزیون شدم. منظورم این است که من برای همه اینها زحمت کشیدم و هیچ وقت در کار هنر شانسی برای من وجود نداشته است.
چرا در سینما کم کار بودهاید؟
چند فیلم سینمایی بازی کردهام، اما همیشه گفتهام من قواعد و بازیهای سینما را خیلی بلد نیستم و نمیخواهم یاد بگیرم.
شما در آثار تصویری بازی داشتهاید، چطور ممکن است قواعد بازی در سینما را بلد نباشید؟
منظورم به لحاظ فنی نیست. بازی در سینما قواعد و روابطی دارد که انگار من بلد نیستم و البته دوست هم ندارم یاد بگیرم. دوست دارم با روش خودم و همان طور که هستم در سینما پذیرفته شوم و نقشهای متعدد و متنوع بازی کنم. این اتفاق تاکنون رخ نداده، اما معتقدم اگر قرار باشد این اتفاق بیفتد حتما خواهد افتاد. به تقدیر بسیار زیاد اعتقاد دارم یا دستکم اکنون در نقطهای از زندگیام ایستادهام که بینهایت به سرنوشتی که خدا برای ما آدمها تعیین میکند، اعتقاد دارم.