به گزارش خبرنگاردین و اندیشه کمال مهر، در تیرماه سال ۹۲ گفتوگویی را با سعید خلیل اویچ رئیس مرکز علوم دینی «قم» در بلگراد صربستان انجام دادیم، وی در این گفتوگو با اشاره به علت آمدنش به ایران، از چرایی علاقهاش به رشته فلسفه سخن گفت، همچنین از تلاشهایی گفت که برای نشر معارف اهل بیت(ع) در شبه جزیره بالکان متحمل شده که مشروح این گفتوگو از اینجا قابل مطالعه است.
در ادامه گزیدهای از این گفتوگو را مرور میکنیم:
*زمانی که مسلمانان وارد منطقه بالکان شدند
-ورود مسلمانان به منطقه بالکان همزمان با ورود سپاه عثمانی به برهه زمانی قرن ۱۴ و ۱۵ میلادی بر میگردد، هر چند که بسیاری از تحلیلگران مهم و مؤثر در منطقه حضور اسلام در منطقه بالکان را به چند سده قبل از ورود عثمانیها مرتبط میدانند و دلایل فیزیکی هم برای این نظریه وجود دارد، زیرا در بسیاری از شهرها و مناطق مختلف بالکان سنگ نوشتههایی پیدا شده است که مرتبط با مسلمانان است که در آنجا به خاک سپرده شدهاند و مشخص میکند که مسلمانان در این منطقه حضور داشتند.
*شهری به نام شیعه در شبه جزیره بالکان
-امروز در شرق بوسنی شهری به همین نام داریم، همچنین یک شهرکی به نام «شیعه» وجود دارد که اکنون هیچ اثری از شیعیان آن زمان نیست، یعنی نسل آنها منقرض شده یا در قسمت جنوب مجارستان سکنی گزیدند،با این وجود همه مسلمانان بالکان نوادگان مسلمانانی هستند مکه از زمان عثمانی به بعد مسلمان شدند.
-من توفیق داشتم که نزدیک به ۱۶ سال از عمرم را در حوزه علمیه قم سپری کنم، از سن ۱۲ سالگی دروس مقدماتی حوزه علمیه را خواندم و با لطف و عنایت الهی مدارج مختلف دروس علمی را طی کردم، به گونهای که در پایان ۱۶ سال اقامت در ایران علاوه بر دریافت مدرک دکتری فلسفه، در عرصههای مختلف دروس حوزوی؛ فقه و اصول، مباحث فلسفه، حکمت متعالی، عرفان نظری ابن عربی نزدیک به ده سال از اساتید مطرح حوزه علمیه قم بهره بردم.
*واکنش یک نماینده صرب به سخنان رئیس مرکز علوم دینی «قم»
– چند روز قبل در یک کنفرانس در بلگراد شرکت کردم که بحث در مورد حقوق دینی در اروپا بود، برای اینکه سخنرانی من تقریباً یک چهره عامی را پیدا کند و اختصاص به مسلمانها نداشته باشد، از زاویه دید آنها به ارائه مطلب پرداختم، بعد از اتمام صحبتهای من یکی از نمایندگان مهم صربستان که مدت مدیدی است به عنوان یکی از روحانیان کلیسا مشغول به فعالیت و پژوهش است، پیش من آمد و گفت: من الان چند سال است که سخنرانی مانند این را نشنیدم که بتواند تا این اندازه از مسیحیت در برابر چالشهای مدرن دفاع کند، واقعاً برای من مایه خوشحالی بود که یک کسی که نماینده مکتب اسلام است و در حوزه علمیه اهل بیت(ع) درس خوانده است، بتواند در بازیابی هویت یک مسیحی معتقد مؤثر باشد تا آن فرد مسیحی دینداری خودش را با توجه به بحرانهای مختلف هویتی و تمدنی که جزو وجودی منحصر به فرد دوره کنونی است، بیابد.
*علاقه زاید الوصف یک پیرمرد صربی به حافظ
-سمیناری را در یکی از شهرهای جنوبی صربستان که ۱۰۰ درصد مسیحی نشین است، تحت عنوان «محتوای عرفانی شعر حافظ» برگزار کردم. همان طور که میدانید شعرای ایرانی شهرت جهانی جدی دارند، یعنی واقعاً امروز در هیچ کشوری حتی در اروپا لازم نیست که به خودتان زحمت دهید تا حافظ، مولانا و سعدی را معرفی کنید، با این اوصاف مردم آن منطقه به شعرهای حافظ، سعدی و مولوی علاقه دارند.
در این سمینار یکی از شرکت کنندگان یک پیرمردی بود که خودش از شعرای صربستان بود که بنده نیز با اشعار ایشان آشنا بودم و بسیار خوشحال بودم که ایشان در سمینار من شرکت داشت، ایشان به علت کهولت سن حرکتشان با کندی و با کمک عصا بود، در این سمینار درباره ابعاد عرفانی شعر حافظ مطالبی را مطرح کردم، هنگامی که سمینار تمام شد، این شاعر صربستانی همراه با من به بیرون از محل برگزاری سمینار آمد و با اشتیاق درباره شعر حافظ چند صد قدمی را برداشت و سؤالاتی را مطرح کرد، به یکباره ایشان یاد پا دردشان افتاد و همان جا نقش بر زمین شد و گفت: یادم رفت عصایم را بیاورم! تعبیر ایشان این بود که شعر حافظ حامل ارزشهای ناب آسمانی است که توجه من را به بیماریم از بین برد و در همین لحظه یکی از دوستان سریع رفت و عصای ایشان را آورد.
*اسم برادرم تهران است
-عموم اسامی مسلمانان منطقه، اسامی است که به زبان عربی مرتبط است، البته بعضی از اسامی، فارسی محض است، پدربزرگ من اسمشان «خرم» – یک اسم فارسی- بود، در حالی که یک مسلمان صربستانی اصیل است، پدرم به خاطر علاقه زاید الوصفی که به ایران اسلامی داشت، اسم برادر بعدی من را «تهران» گذاشت و کوچکترین برادرم نیز اسمش «معمر» است.
*تنها جایی که در ایران تعارف نمیشود
– در صربستان تعارف صرف نمیشود، بعضی از دوستان ایرانی ما در منطقه گاهی با این مشکلات برخورد میکنند، مثلاً در آرایشگاه به نفر بعدی تعارف میکنند که شما بفرمایید بنشینید، آن شخص این طوری معنا میکند که شما مشکلی دارید، نمیخواهید بنشینید و لابد دلیلی هست، بنابراین آن شخص میرود و مینشیند، به کرار به من گفتند که این چه مرامی است که شما دارید؟ (خنده)، البته تنها جایی که در ایران تعارف نمیشود هنگام رانندگی است!
–