ملک عبدالله، سخنرانیاش را با بحث از «فتنه» آغاز کرد، هرچند بهتر این بود که سخنانش را با بحث از غزه آغاز کند، غزهای که به او خیانت شده و خرد شده، غزه مقاوم و غزه شاهد لکه ننگ سکوت و توطئه عربی.
به نوشته فؤاد ابراهیم (تحلیلگر عربستانی مخالف آل سعود) در روزنامه الاخبار لبنان، سخنرانی چند روز پیش ملک عبدالله نشانگر حقایق زیادی بود، از جمله اینکه فلسطین، اولویت نظام سعودی نیست، حتی در همان روزهایی که صهیونیستها مشغول نسلکشی اهالی فلسطیناند.
دیگر اینکه نظام سعودی با هرکس که بخواهد از مقاومت فلسطین حمایت کند خواهد جنگید، با این حجت که فلسطین یک مسئله عربی است [و به غیر عربها ربطی ندارد!] اگر نگوییم این یک «خدعه» است، در بهترین حالت باید فرض کنیم این بهانهای است برای اینکه مانع این شود که مقاومت، وسایل دفاع از خود را به دست بیاورد. و از همه اینها مهمتر این سخنرانی آشکار کرد که تمایل آل سعود برای اینکه خود را قیم و پدرخوانده جهان عرب نشان دهد معنیاش چیزی نیست جز گرفتن همه ابزارهای قدرت (سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و نظامی) از دست ملت فلسطین.
سخنرانیهای پادشاه، اولویتهای او را هم نشان میداد: پادشاه، مسائل عربستان را (هرچند غیر مهم) بر مسائل جهان عرب و جهان اسلام اولویت میدهد (ولو اینکه مسائلِ بسیار فوری و فجیع باشد، درست مثل اوضاع فعلی غزه). این سخنرانی، گویی هیچ ربطی به اوضاع جاری نداشت و از همین جهت هم ناامیدکننده بود؛ یعنی درست برعکس چیزی است که عکسالعملهای مردمی و وجدان عمومی جهان عرب میطلبید.
ملک عبدالله سخنانش را با بحث «فتنه» آغاز کرد؛ کلمهای که در ادبیات سیاسی سعودی معنای خاصی دارد. از نظر سعودیها بذر فتنه در سرزمینی دیگر است و آن را قومی دیگر (که هیچ ربطی هم به سعودیها ندارند!) میپرورانند و تأمین مالی میکنند و تشویق مینمایند و اصلا هم مهم نیست که ادبیات این «فتنه» پر از دلایلی باشد که نشان میدهد عربستان سعودی و نهادهای سیاسی و اطلاعاتی و دینیاش در ساخت آن و انتقالش به خارج مرزها (به مناطقی که شرایط در افتادن در درگیریهای خونین را داشتهاند) نقش داشته است!
موضوع غزه در حدی در سخنان ملک وجود داشت که فقط انگار خواسته باشد جلوی موج خشم مردمی، مسئله را از سر خود باز کند و به نوعی با همبستگی جهانی با غزه (بیشتر در آمریکای لاتین و اروپا و تا حد کمتری در جهان عرب) خود را همراه نشان دهد.
حمله اسرائیل به غزه و مصیبت اهالی آن در اولویت دوم سخنرانی پادشاه قرار داشت، انگار که یک جمله معترضه بود در بین متنی با موضوعی تروریسم. پادشاه، در سخنانش به صورت خاص بر موضوع تروریسم متمرکز شد و بر تلاشهای قدیمی حکومت سعودی در جنگ با تروریسم تأکید کرد. انسان یاد آن ضربالمثل مردمی میافتد که «کاش نمیگفتی و ساکت میماندی». مردم میگوند با این حرف زدنت اینطور نه به کمک غزه در حال سر بریده شدن رفتی و نه حتی خوب توانستی از زیر بار کمک به غزه فرار کنی تا دستکم آبرویت نرود!
در سخنرانی پادشاه یک موضوع کوچک بود که عمدا قرار بود تعمیم داده شود، این موضوع که خطراتی را که نظامی سعودی خودش بیش از هر کس دیگری درک میکند روشن نمود. از این سخنرانی معلوم شد که تعمیم دادن احکام در عربستان سعودی دو دلیل دارد: پاک کردن ردّ یک قضیه (مثل تروریسم) تا پای خودشان گیر نیفتد و وسیع کردن دایره مجازاتها به نحوی که دستههای عظیمی از کسانی که «دشمنان نظام» تلقی میشوند (ولو اینکه ضرورتا «سازمان تروریستی» نباشند) را هم در بر بگیرد.
درست مثل «فرمان ملوکانه»ای که در سوم فوریه گذشته از طرف ملک عبدالله درباره رزمندگان سعودی خارج از عربستان صادر شد و موضوع «وابستگی به جریانات یا گروههای دینی یا فکری تندرو یا آنهایی که در داخل کشور یا منطقه یا جهان به عنوان گروه تروریستی شناخته میشوند» را مورد بحث قرار داد [و برای آن مجازات تعیین کرد]، سخنرانی دو روز پیش پادشاه هم دقیقا دغدغههای خاندان سعودی را از خطراتی که نظامشان را تهدید میکند نمایاند.
خطری که امروز خود را در شکل «داعش» نشان میدهد، گروهی که بسیاری از طرفهای دینی و رسانهای و فرهنگی و حزبی معتقدند که امروزه به یک حقیقت غیر قابل چشم پوشی بدل شده است که دارد به صورت افقی در همان بافت مردمیای رشد میکند که تا امروز حامی نظام سعودی و موسسات دینی وهابی بودند [فلذا برای نظام حاکم یک خطر محسوب میشود].
چیزی که در سخنرانی پادشاه نظر انسان را جلب میکرد این بودکه او میخواست یک موضوع را بزرگ جلوه داده و موضوعی دیگر را کوچک نشان دهد: پادشاه میخواست روی موضوع «فتنه» متمرکز شود. گرچه پادشاه از داعش اسمی نیاورد ولی ظاهرا منظورش همین گروه بود چون این توصیفات بیشتر بر داعش منطبق است: «[این گروه] برای خود در جهان عرب و جهان اسلام زمین رشد مناسبی یافته است و دشمنان کینهتوز امت ما برای آن همه چیز را فراهم کردهاند. تا جایی که توهم کرده است که قوی شوکت و قدر قدرت شده و روی همین توهم شروع کرده است به پر کردن زمین از تروریسم و فساد و در باطل خود فرو رفته است.»
این لحن شدید سخنرانی پادشاه، نگرانی نظام سعودی را نشان میدهد. شاید هم میخواسته آنچه با ظهور داعش از دستش رفته را باز یابد یعنی مشروعیت دینی و تاریخی نظام سعودی به عنوان «نماینده مذهب وهابی»، چرا که این نظام با انتقادات گستردهای در داخل نهاد دینی وهابی مواجه است که میگوید این نظام دیگر «نگهبان امین» تعالیم مذهب وهابی نیست.
ملک عبدالله در سخنرانی خود بر مکانی که در آن قرار دارد به عنوان «محل نزول وحی و مهد رسالت محمدی» تأکید داشت تا بدین ترتیب مشروعیت دینی خود را بازپس بگیرد، مشروعیتی که با اعلام تشکل «خلافت اسلامی طبق منهج سلفی و راه و روش وهابی» و تعیین بغدادی به عنوان خلیفه آن، به خطر جدی افتاده است.
ملک عبدالله در سخنانش به طرحهای گفتگو محورش در سطوح اسلامی و بینالمللی هم اشاره کرد (از گفتگوهای ملی گرفته تا گفتگوی بین ادیان تا گفتگوی تمدنها)، موضوعاتی که هیچ وقت به موفقیت نرسیدند و آن هم تنها به یک دلیل خیلی ساده: کسی که چیزی را ندارد نمیتواند آن را به دیگران بدهد! درست مثل همین موضوع که ملک عبدالله به اعتدال دعوت میکند، ولی از طریق مذهبی که تشویق کننده تندروی و نفرت و تروریسم است! آیا پادشاه به این عبارت خودش دقت کرده بود: «تاریخ گواهی خواهد که چه کسانی تبدیل شدند به ابزار دست دشمنان برای پراکنده و چندپاره کردن امت و مشوّه جلوه دادن چهره پاک اسلام»؟ خب واقعا چه کسی دارد سوء استفاده میکند و از چه ابزارهایی برای این سوء استفاده سود میبرد؟ به چه مرجعیت فقهیای استناد میکند؟ و کدام مباحث فکری را قبول دارند و ترویج میدهد؟ و کدام احکام را عملا اجرا میکند؟ و از این مهمتر: پیرو کدام مکتب عقیدتی و فکریاست؟
بعد از صحبت مفصل از همه این مباحث بود که ملک عبدالله گذرا و حاشیهای اشارهای هم به موضوع غزه داشت، آن هم به صورتی در هم و بر هم که مخلوطی بود از ابراز «همدردی» با «برادران خود در فلسطین» و موضعگیریای که ظاهرا بیشتر بوی محکوم کردن مقاومت را میداد، این جمله را بخوانید: «حالا تروریسم اشکال مختلفی به خود گرفته است، گاهی برخی گروهها هستند، گاهی برخی سازمانها و گاهی برخی دولتها که این خطرناکترین شکل تروریسم است چون امکانات و نیات و ترفندهای ویژه ای در اختیار دارد.» هرچند پادشاه بین دو طرف یکسان حکم نمیکند، ولی در هر حال هر دو را تروریست میداند.
درست مثل جان کری و طرحش، ملک عبدالله خطاب به اسرائیلیها تذکر داد که بالابردن شدت خشونت، فرصتهای صلح را از یبن میبرد و «موجب به وجو آمدن نسلی میشود که صلح را رد میکند و چیزی جز خشونت را قبول ندارد.». این حرف، انسان را یاد آن تحلیلی میاندازد که میگویند دیوانگیهای وحشیانه اسرائیل در حملاتش به غزه وجب میشود نسلی به وجود بیاید که همه اشکال صلح و حل و فصل امور [سازش] را رد میکند.
چیزی که میتوان از بررسی این سخنان کوتاه ملک عبدالله فهمید آن است که این صحبتها مطلقا در حد و اندازه اتفاقات جاری نیست. ملک عبدالله، برای اینکه جوابی ندهد، عمدا خودش را به نشنیدن تصریحات مسئولین بلندپایه اسرائیلی زد که از «نقش» و «تأمین مالی» و «پوشش» سعودی و اماراتی در همه ابعاد حمله اسرائیل به غزه سخن میگویند و فقط یه یک محکومیت لفظی محض بسنده کرد؛ تازه آن هم برای استفاده در موضوعی دیگر یعنی تروریسم که البته آن هم فقط منافع خود آل سعود را تأمین میکند!