سید علی موسوی گرمارودی در خصوص عمر خود که در عرصه شعر و هنر گذراند، گفت: فرض محال که محال نیست؛ اگر من به زندگانی نوجوانی ام بر می گشتم یقیناً تاکنون راه دیگری را انتخاب می کردم که بیشتری عمرم در دانش آموختن می گذشت؛ «نگاه آینه به من می گفت، به من چو مینگری، از چه روی می گریی؟»
این شاعر و نویسنده کشورمان افزود: این فرصت هایی که در راه غیر خواندن و نوشتن و آموخت گذراند ام، شاید اگر امروز بودم نمی گذراندم.
موسوی گرمارودی درباره از چگونه وارد شدنش به حوزه شعر و علوم انسانی گفت و اظهار داشت: پدرم تا ۸ سالگی اجازه نمی داند وارد مدرسه های آن زمان شویم. پدرم می گفت همه آن چیزهایی که آنجا می خواهند یاد بدهند من همیجا به شما یاد خواهم داد و واقعا از ۵ سالگی شروع کردند به آموزش قرآن و بعد گلستان و بوستان و یا طاقدیس شیخ نراقی را برای ما می خواندند.
وی افزود: آن زمان شهید بزرگوار بهشتی، در قم یک دبیرستانی ایجاد کرد به نام دین و دانش که ۱۳ شاگرد داشت. من سیزدهمی شاگرد آنجا بودم. به پدر عرض کردم که من علوم انسانی را بیشتر می پسندم. به همین جهت به مشهد و پیش یکی از دوستانشان حاج مجتبی قزوینی رفتیم و ما را به ایشان و حضرت رضا سپرد و برگشت. من یک سالی آنجا فرانسه خواندیم.
این شاعر انقلاب درباره اینکه پس از زندان رفتن در آرمان ها و آرزوهایش هیچ تغییری ایجاد نشد، گفت: پس از اینکه حدود یک الی یک سال و نیم در زندان بودم و بیرون آمدم، همچنان قصد داشتم آن آرزوها را به مرحله ظهور برسانم و آنها را محقق کنم. پیش و پس از انقلاب هم وقتی دانشجوی رشته حقوق بودم و حقوق قضایی را در دانشگاه تهران می خواندم، هر وقت آیت الله مطهری جایی می خواستند سخنرانی بروند یک تلفنی به من می کردند و می گفتند اینجا محفل دانشجویی است و آیا می آیید که ی شعری بخوانید؟ من هم می رفتم و می خواندم.
وی ادامه داد: بعدها ایشان تشویقم کردند در یکی از رشته های غلوم انسانی تخصص بگیرم. در صدد همچنین کاری بودم که آقای بازرگان من را با یک حکمی رئیس فرانکلین سابق کردند که بعدها اسمش به سازمان آموزش انقلاب اسلامی تغییر کرد و بعدها مجددا اسمش را گذاشتند انتشارات علمی فرهنگی.
گرمارودی از اینکه در این موسسه دو سال را سپردی کرده است احساس رضایت دارد و می گوید: علت اینکه من از این موضوع پشیمان نیستم این است که بلافاصله من بعد از این پیشنهاد هم رفتم خدمت امام و آن زمان هم چون من را می شاختند شرفیابی من خدمت امام هم راحت بود و وقتی از امام درباره بودن در آن موسسه و همچنین انتخابم به عنوان مشاور فرهنگی مشورت خواستم ایشان تایید کردند.
وی ادامه داد: من خدمت امام گفتم که برنامه من با صحبتی که با آقای مطهری کردم این است که به خارج بروم؛ اگر تکلیف شرعی من است می مانم ولی اگر نیست اجازه می خواهم که نپذیرم و بروم. امام هم پاسخ دادند، همه دارند از خارج می آیند داخل تا خدمت کنند، شما میخواهید بروید خارج؟ من بعد از آن باز دو بار استدعا کردم که از اینجا استعفا کنم و هر جای دیگری که شما می گویید باشم که جواب امام باز هم منفی بود. من حتی گفتم که در اینجا آبروی ما دارد می رود و حتی دوستانم نیز به من چپ چپ نگاه می کنند ولی امام فرمودند، جوانان ما خون می دهند، شما هم آبرو دهید.
وی افزود: بعدها در انتهای سقوط ریاست جمهوری بود که با امام تماس گرفتم و آن زمان امام فرمودند می توانید حالا استعفا دهید و وقتی پرسیدم آیا می توانم بگویم که شما به من دستور داده بودید که تا حالا بمانم؟ امام فرمودند نه! فقط استعفا دهید.
موسوی گرمارودی گفت: بعدها حاج احمد آقا زنگ زد و گفت تشریف بیارید منزل امام. من گفتم، آنجا هفت خان رستم نباشد؟ من اگر بیایم راه می دهند؟ فرمودند که من خودم جلو می آیم و به شوخی گفتند من در خان اول می مانم و شما را راهنمایی می کنم.
شاعر مذهبی کشورمان درباره دوران پس از استعفا و مشقت های آن گفت: بعد از اینکه استعفا کردم در تنگنای بسیاری شدید قرار گرفتم، به طوری که مجبور شدم ماشینم را هم بفروشم و غلط گیری مقطعی بکنم تا زندگی ام را بگذرانم، ولی تحمل کردم.
وی ادامه داد: مقام معظم رهبری آن موقع ریاست جمهوری بودند. یکی از روزها یک نفر را فرستادند منزل و فرمودند به دفتر ما بیایید و کارهای فرهنگی را شما اداره کنید که از آن به بعد رهین منت ایشان بودم و هستم.
شاعر تا ناکجا آباد، انسان را مجموعه ای از اشتباهات و خسران ها و پیروزی ها عنوان کرد و گفت: “الانسان محل السهو والنسیان” ؛ آدمی هم اهل فراموشکاری است بخصوص من که حافظه بسیار بدی دارم و هم اهل لغزش است. امیدوارم اگر به کسی ستمی کرده ام از من رضایت داشته باشم.
موسی گرمارودی بودن با پدرش را باعث تحول در درون خود عنوان کرد و اظهار داشت: پدرم جامعیت زیادی داشتند. متاسفانه تالیفات ایشان تنها محدود به دو الی سه کتاب خیلی تخصصی در علوم غریبه است، یعنی علاقه مند به تالیف زیاد نبودند وگرنه جهانی بودند بنشسته در گوشه ای. جامعیت ایشان همه را شگفت زده می کرد. بعد از ایشان، استاد مطهری، جلال آل احمد، استاد محمد تقی شریعتی بودند.
این شاعر کشورمان درباره شعر خواستگاه نور که یکی از سروده هایش است، گفت: وقتی این شعر به مناسبت آغاز پانزدهمین قرن بعث پیامبر اکرم در مجله یغما به چاپ می رسید، من در کیهان اعلام آن را خواندم. چیزی که نظرم را جلب کرد این بود که اینها با وجود اینکه اغلب طرفدار شعر کلاسیک بودند ولی آنجا اجازه داده بودند، اگر شعرهایی با وزن شعر نیمایی هم باشد، می پذیریم و خدا می داند که اصلا انتظار نداشتم برنده جایزه اول در رشته خودش شود و چون مراسم در حسینیه ارشاد برگزار می شد، آن روز هم آقای شریعتی هم بودند و وقتی هم همان سال رفتند زیادت حج، قتی برگشتند من رفتم زیارت ایشان و به من گفتند ما نوار همین شعر شما را که در مراسم به طور کامل خوانده بودید، در غار حرا گذاشتیم و حالی کردیم.
گرمارودی درباره زمینه های شکل گیری شعر فلسطین گفت: آقای شریعتی به من گفتند، علی! چیزی درباره فلسطین بگو و قبل از سخنرانی من بخوان و من هم همین کار را کردم و همان زمان هم به عربی و هم به انگلیسی ترجمه شد و فرستاده شد برای یاسر عرفات و ایشان یک مدال فتح برای من فرستاد.
سید علی موسوی گرمارودی درباره نامش که باعث شده مسئولیت ها و احساس وظایفش بیشتر شود، گفت: البته از این نظر بسیار خجل هستم. البته آنها بسیار عنایت داشتند. یک نمونه اش این است که شش سال تمام طول کشید تا در مهرماه سال گذشته توانستم ترجمه نهج البلاغه را تمام کنم.
وی ادامه داد: من پنج سال هم برای ترجمه قرآن وقت گذاشتم(چهار سال در تاجیکستان و یک سال هم در ایران) و همچنین یک سال هم برای ترجمه صحیفه سجادیه تلاش کردم و هر دوی اینها برنده جوایزی شدند. قرآنی که بنده ترجمه کردم چاپ چهارم است و صحیفه ای که بنده ترجمه کردم به چاپ دوازدهم رسیده است.
مترجم نهج البلاغه گفت: برای حضرت علی هم وقتی ۲۷ مهرماه بعد از شش سال ترجمه اش تمام شد، عصر همان روز آقای دکتر انصاری که دندانپزشک هستند و از لحاظ فرهنگی هم آدم فرهیخته هستند، آمدند و گفت من فکر می کنم امیرالمومنین شما را دعوت کرده است، زیرا ایشان یک کنفرانسی در نجف داشتند و من هم که تا آن موقع به عتبات نرفته بودم شگفت زده شدم. من گمان نمی کنم که حتی ذره ای مهر و لطف آن بزرگوار را توانسته باشم جبران کنم. زمان ترجمه نهج البلاغه بارها جملاتش من را درگیر می کرد و از جهان می برید.
وی ادامه داد: ایشان یک لقب دارند؛ سید المظلومین. من مدت هاست با رایانه کار می کنم و آن هم با یک انگشت و ده انگشتی بلد نیستم ولی سریع تایپ می کنم. بارها بنده رایانه را نگه داشتم و نتوانستم ادامه دهم از بس این جلوه مظلومیت چک بر جگرگاه آدم می اندازد به خصوص آن خطبه ای که در شب رحلت حضرت زهرا خطاب به رسول اکرم می گوید.
انتهای پیام/اس