به گزارش کمال مهربه نقل از وبگاه حوزه علمیه امام مهدی(عج)، آیتالله روحالله قرهی مدیر این مدرسه دینی به مناسبت ماه مبارک رمضان به شرح دعای ابوحمزه ثمالی پرداخته است که بخش ششم آن در ادامه میآید:
«إِلَهِی رَبَّیْتَنِی فِی نِعَمِکَ وَ إِحْسَانِکَ صَغِیراً وَ نَوَّهْتَ بِاسْمِی کَبِیراً فَیَا مَنْ رَبَّانِی فِی الدُّنْیَا بِإِحْسَانِهِ وَ تَفَضُّلِهِ وَ نِعَمِهِ وَ أَشَارَ لِی فِی الْآخِرَهِ إِلَى عَفْوِهِ وَ کَرَمِهِ»
*عدم تفکّر در نعم الهی، عامل گمراهی بشر
در این فراز پروردگار عالم به لسان عصمت به ما یاد میدهد که بدانیم اوّلاً ربّ، پرورش دهنده ما، در همه حالات به ما عنایت دارد. به خصوص وقتی که عالم محسوسات ما شروع میشود؛ یعنی از طفولیّت که در این دنیا پا میگذاریم. گرچه قبلش هم، در رحم مادر، صلب پدر و عالم ذر، همینطور بود امّا آنجا که ما خودمان میفهمیم و میدانیم، عالم دنیاست.
پروردگار عالم پرورشدهنده است و بهترین نعمتها و احسانش را به ما مرحمت کرده است. نکته بسیار مهم این است که انسان متوجّه نعم الهی باشد. عرض کردم ما گاهی نعمت را در داشتن خانه میدانیم، در حالی که نعم الهی مختلف است و نعمتهای پروردگار عالم اصلاً قابل شمارش نیست.
یکی از خصوصیّات توجّه به نعم الهی هم این است که اگر کسی دقّت در نعم الهی میکرد، گمراه نمیشد. علّت گمراهی بشر این است که نسبت به نعم الهی تفکّر ندارد.
امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی بن ابیطالب(ع) در خطبه شریفی از نهج البلاغه فرمودند: «لَوْ فَکَّرُوا فِی عَظِیمِ الْقُدْرَهِ وَ جَسِیمِ النِّعْمَهِ لَرَجَعُوا إِلَى الطَّرِیقِ وَ خَافُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ وَ لَکِنِ الْقُلُوبُ عَلِیلَهٌ وَ الْبَصَائِرُ مَدْخُولَهٌ» که نکتهای بسیار عالی است. حضرت میفرمایند: اگر درباره قدرت عظیم پروردگار عالم که «خَلَقَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ» ، همه خلقت به قدرت ذوالجلال و الاکرام است، تفکّر میکردید، به راه باز میگشتید.
*قدرت نمایی خدا در تنفّس انسان
این قدرتی که امروز خود بشر نکات جدیدی را در آن به دست آورده است تا دیروز بشر برای تشخیص هویّت از اثر انگشت استفاده میکرد که خود این هم غوغاست. بارها عرض کردم مگر بافتهای این یک بند انگشت چقدر با هم تفاوت دارند؟ صورت اوّلیه همه که اثر انگشت میزنند، یکی است و تفاوتشان کم است امّا در بافتشناسی بیان میکنند: اگر میلیاردها انسان که از دنیا رفتند، و میلیاردها که در آینده میآیند و میلیاردها که الان هستند، همه را در یک صحرا جمع کنند – حتّی دوقلوهایی که عرض کردیم آن قدر شبیه هم هستند که اگر برادرش بیاید با شما صحبت کند، از همه لحاظ فکر میکنی خود اوست – اثر انگشت هیچ کدامشان مثل هم نیست. خیلی عجیب است! حالا یک موقع میگوییم: اینهایی که در این دنیا هستند، مثل هم نیستند امّا بیان میشود کلّ خلقت، ببینید چه خبر است!
امّا امروز در تشخیص هویّت اثر تنفس را هم منحصر به فرد میدانند. بخاری که جذب شده و اثر تنفّس را بررسی کردند که برای هر کس متفاوت است. آیا این قدرت ذوالجلال و الاکرام نیست؟! بشر توانسته این را خلق کند؟! بشر فقط توانسته کشف کند که پروردگار عالم چنین خلقتی را درست کرده به تعبیر عامیانه آه و نفس کشیدن هیچ احدی، بخاری مثل دیگری ندارد.
برای همین هم میگویند که وقتی انسان عطسه میکند، جلوی دهان خودش را با دستمالی یا چیزی بگیرد. چون بخاراتش در هوا پخش میشود و بعد جذب اشیاء میشود و امکان دارد اگر آن شخص مریض باشد و خدای ناکرده یک بیماری مسری هم داشته باشد، دیگری هم مبتلا شود.
لذا همین بس است که انسان دقّت کند و عظمت پروردگار عالم و خلقت را ببیند.
*دلیل تولّد عقبافتادههای ذهنی چیست؟
«لَوْ فَکَّرُوا فِی عَظِیمِ الْقُدْرَهِ وَ جَسِیمِ النِّعْمَهِ» و این که پروردگار عالم نعمتها را بی حدّ و حصر به تو مرحمت کرده است. («جَسَمَ» یعنی این که اصلاً قابل شمارش نیست مثل « لا تُحْصُوها » که پروردگار عالم میفرماید: « وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لا تُحْصُوها») اگر انسان در اینها دقّت میکرد، «لَرَجَعُوا إِلَى الطَّرِیقِ» به راه راست برمیگشت.
متأسّفانه ما تفکّر در خلقت نمیکنیم و این اشتباه است. عالم قدرت خداست، عالم معجزه پروردگار عالم است. عرض کردم از علّامه حسنزاده آملی سؤال کردند که آقا! شما معجزهای هم دیدهاید؟ فرمودند: اصلاً بگویید شما معجزه ندیدهاید؟! همه عالم معجزه خداست، هرچه میبینم معجزه است، ما عاجز از آنیم و آن چه که هست معجزه است. تازه این را هم که ما میسازیم، فکرش را خدا داده است.
یک روایت هست که دلیل این را که این بچّههای عقبافتاده ذهنی به دنیا میآیند – ضمن اینکه خود بشر باید بداند چه ساعتی همبستر بشود و خیلی از مطالب متأسّفانه به خاطر دقّت نکردنهاست – این میداند که اینها درس عبرت است برای شما که خدای متعال به شما تفکّر داده است.
الحمدلله خدا به ما تفکّر داده که بفهمیم. بارها عرض کردهام، حیوانات همیشه آن طور که بودهاند، هستند. نه شیر خانه ساخته، نه فیل و نه … . لذا این فکر هم مال ما نیست که ما فکر میکنیم، خودمان هستیم.
«لَوْ فَکَّرُوا فِی عَظِیمِ الْقُدْرَهِ وَ جَسِیمِ النِّعْمَهِ لَرَجَعُوا إِلَى الطَّرِیق» اگر کمی در قدرت خدا توجّه و تفکرّ میکرد و نعمتهای بیشمار خدا را میدید، بیگمان به این طریق و راه راست برمیگشت، «وَ خَافُوا عَذَابَ الْحَرِیق» و از عذاب سوزان پروردگار عالم وحشت داشت. آنوقت است که انسان مراقب و مواظب میشود که نکند به اشتباه برود.
*اثر وضعی گناه
منتها چرا اینطوری میشود؟ حضرت در ادامه یک دلیل اخلاقی را بیان میفرمایند، میفرمایند: «وَ لَکِنِ الْقُلُوبُ عَلِیلَهٌ» ولی این قلبها مریض شده است و چون مریضاند، در عظمت خلقت، فکر نمیکنند؛ از خودشان – که عرض کردم از اثر انگشت گرفته تا آه و نفس و … – گرفته تا مطالب دیگر و خلقتی که در عالم هست. مهمترین چیزی هم که قلب را مریض میکند، گناه است.
عزیزم! این را اولیاء خدا میگویند و در روایات هم هست که من دارم ترجمانش را برای شما بیان میکنم. اولیاء خدا میگویند: گناه، اگر عذاب هم نداشت – فرض بگیریم جهنّمی نبود و پروردگار عالم هم کسی را عذاب نمیدهد – همین که ما را علیل و ذلیل و خوار و بیمار میکند و از حقیقت خودمان دور مینماید، به خودی خود، بد بود.
چون عالم، عالم اثر و مؤثّر است. شما نمیتوانید بگویید: این طور نیست. من همین الآن بیان کردم و پزشکی هم ثابت کرده که در عطسه که میگویند: مواظب باشید پخش نشود، ملکولها – که به صورت ظاهر، به چشم غیر مسلح دیده نمیشود و من و شما آن را نمیبینیم – در فضا پخش میشوند و امکان دارد کسی آنها را تنفّس کند و مریض شود.
گناه هم اثر وضعی دارد. اثر وضعی آن، این است که دیگر قلب انسان با این که ظواهر را میبیند امّا باور نمیکند؛ چون گناه مدام اثر خودش را گذاشته است و قلب دیگر مریض شده است.
من قبلاً بیان کردم و شما هم قطعاً آن مطلبی را، که آن دانشمند ژاپنی راجع به شهادت آب، جمعآوری کرده بود، شنیدید. سیدی آن هم موجود است. عالم، عالم اثر و مؤثّر است، شما به آب ذکر میگویید، میبینید که ملکولهای آب، حالت اصلی خودش را دارد امّا اگر فحش بدهی، حالتشان عوض میشود.
بارها امتحان کردند، آنهایی که اعتقادات قلبیشان خوب است، «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»، مسیحی هم بودند و امکان دارد انحرافاتی هم داشته باشند، امّا چون اعتقاد به حضرت مسیح داشته، در اتاق عمل که بردند، پزشکش گفته که به خاطر آرامش او ما توانستیم برایش عمل جراحی موفقی انجام بدهیم امّا آنکه اهل خمر و مسکرات بوده، طبعاً اینطور نبوده است. لذا عالم، عالم اثر و مؤثّر است.
«وَلَکِنِ الْقُلُوبُ عَلِیلَهٌ» وقتی انسان قلبش مریض شد، دیگر نمیفهمد و فکر نمیکند و گناه عامل این است که قلب مریض شود. دوری از گناه، قلب را حیات میدهد و زنده میکند. آن موقع است که به عظمت خدا فکر میکند.
*حال اولیاء در طبیعت
من این را به چشم خودم دیدم که اولیاء خدا و بزرگان وقتی یک جایی میرفتند، دشتی، کوهی، صحرایی، کنار دریا یا جنگلی تا اینها را میدیدند، دائم ذکر خدا را داشتند، شروع میکنند به گفتن: «فَطَرَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ نَشَرَ الرِّیَاحَ بِرَحْمَتِهِ» و از قدرت خدا در تعجّب بودند. به صورت ظاهر خوب یک تبرجّی بود و فرحی هم ایجاد میشد، ولی بیشتر یاد خدا میافتادند.
امّا امکان دارد امثال ما همان جا برویم و خدای ناکرده گناه هم بکنیم. گاهی اصلاً فکر میکنیم کنار دریا یعنی گناه کردن، کوه رفتن یعنی گناه کردن، جنگل رفتن یعنی گناه کردن. خدا برای من و تو قرار داده و کسی هم منع و حرام نکرده امّا تصوّر میکند که اگر برود، حتماً باید بساط گناه باشد مثل اینکه رسم شده – مثلاًَ تا میخواهند بیرون بروند، حالا دشتی، صحرایی، جنگلی، دریایی، منقل کباب را برمیدارند و …، نمیخواهم بگوید بد است ولی حالا حتماً واجب هم نیست. بعضی هم تصوّر میکنند، وقتی دریا میروند، باید حتماً گناه کنند. حتماً ترانه و موسیقی گوش کنند و دیگر روسریشان را بردارند و … .
پروردگار عالم اینها را برای من و تو قرار داده و کسی هم حرام نکرده، آیه قرآن است که «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَهَ اللَّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ» چه کسی این ها را حرام کرده است؟! امّا نباید گناه کرد. گناه، قلب را علیل میکند و دیگر نمیفهمد و تفکّر نمیکند. در جنگل است امّا نمیگوید این را چه کسی خلق کرده؟! این آب را چه کسی خلق کرده؟!
با یک ولی خدایی کنار رودی رفته بودیم. ایشان مدام دستش را زیر آب میبرد و بالا میآورد و بیست دقیقه داشت راجع به آب حرف زد که آب این است، این است. من اوّلش ماتم برده بودم و تازه آخرش یادم افتاد که ای کاش یادداشت میکردم که چه میگوید. کنار آب بود و لذّتش را هم میبرد.
«لَوْ فَکَّرُوا فِی عَظِیمِ الْقُدْرَهِ وَ جَسِیمِ النِّعْمَهِ لَرَجَعُوا إِلَى الطَّرِیقِ»؛ پس معلوم میشود که خود تفکّر در قدرت خدا و یادآوری نعم الهی انسان را در صراط مستقیم میبرد. «وَ خَافُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ» و اصلاً خوف از عذاب پیدا میکند.
گرچه عرض کردم که اصلاً اگر عذاب هم نبود، – گرچه موجود هست و کسی نمیتواند بگوید نیست- وقتی انسان تفکّر کند، دیگر گناه نمیکند.
«وَلَکِنِ الْقُلُوبُ عَلِیلَهٌ»؛ امّا چرا انسان یادآوری نمیکند؟ برای اینکه قلبها علیل است. «وَ الْبَصَائِرُ مَدْخُولَهٌ» و این چشمها کور شده و از حدقه زده بیرون است؛ دیگر چشم حقیقی نیست. به ظاهر میبیند، امّا باور نمیکند.
*چه کنیم که ما از گناه بدمان بیاید و گناه از ما؟
لذا اولیاء خدا دائم یاد خدایند. اصلاً از یک جهت خوب است که ما با آنها نیستیم مگر این که خودمان را آماده کنیم با آنها باشیم؛ چون آنها هرجا مینشینند، راجع به خدا میگویند که خدا اینطور است، آن طور است. صبح، شب، نصف شب، دائم یاد خدایند. به تعبیر عامیانه خستهات میکنند! چون آنها چیزی جز خدا نمیبینند. ما اگر ببینیم، دقایقی است، که آن هم تمثیلی است، امّا آنها دائم خدا را میبینند و لذا راجع به خدا حرف میزنند. هر چه میبینند و میگویند، خداست.
این هم که میگویند اگر دلتان گرفت پیش این علمای ربّانی بروید، باز میشود، برای این است که یاد خدا میکنی. آنها هرچه میبینند، یاد خدا میکنند. میگویند: عجب! «خَلَقَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ». دائم میبینند اوضاع خودشان خراب است، میگویند: بدبختیم، باختیم، چنین شدیم و … . از جهتی هم راست میگویند، چون نسبت به تمام آنچه که آنها میبینند که ذوالجلال و الاکرام چه کرده، میگویند: واقعاً ما هیچیم و عددی نیستیم. نمیدانم من چطور با زبان الکن آنچه را که اولیاء خدا میگویند، بیان کنم ولی واقعاً ما هیچ کداممان عددی نیستیم و هیچیم.
لذا اگر انسان اینطور باشد و فکرش این باشد، خدا گواه است که خود به خود از گناه بدش میآید و اصلاً متنفّر از گناه میشود. گناه هم که به سمت این میآید، میبیند که به تعبیری این با او جور در نمیآید و با او حال نمیکند و رفیق نمیشود. آن هم از این بدش میآید و این طور میشود. گرچه شیطان به گناه دستور میدهد که تو غلط کردی! هر طور هست باید یک طوری او را فریب بدهی امّا بالأخره با هم همخوانی ندارند.
پس اگر نعم الهی را بشمریم و بدانیم و از خودمان شروع کنیم، غوغاست. چرا؟ چون دیدگانی که معیوب باشد، نمیفهمد که این چیست.
*خلقت از عدم، اوّلین نعمت
لذا من یک روایتی را هم بیان کنم که خیلی عالیست و در امالی شیخ الطایفه، آن شیخ عظیمالشّأن، شیخ طوسی است. – قال رسول الله(ص) لمولانا امیرالمؤمنین(ع) «قُلْ مَا أَوَّلُ نِعْمَهٍ بَلَاکَ اللَّهُ (عَزَّوَجَلَّ) وَ أَنْعَمَ عَلَیْکَ بِهَا قَالَ: أَنْ خَلَقَنِی جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ لَمْ أَکُ شَیْئاً مَذْکُوراً. قَالَ: صَدَقْتَ» .
خیلی جالب است! گاهی معصومین(ع)، خودشان همدیگر را به صورت سؤال و جواب، خطاب قرار میدادند؛ چون میدانستند اگر از کس دیگر بپرسند، خیلی اهلش نیستند که درست جواب دهند و جواب صحیح داده نمیشود. لذا معصومی از معصوم دیگر سؤال میکند که آن معصوم جواب دهد تا ثبت و ضبط شود و من و شما بدانیم راه درست و حقیقی کدام است.
پیغمبر اکرم(ص) از امیرالمؤمنین(ع) سؤال فرمودند: علی جان! بگو نخستین نعمتی که خداوند به تو مرحمت کرده و تو را به آن، آزموده «بَلَاکَ» (بلا به معنی امتحان کردن و آزمودن است، «إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ» و آن را بهترین نعمت برای تو قرار داد و به واسطه آن، تو را به نعمتها وارد کرد، چیست؟
حضرت فرمودند: اینکه حضرت ذوالجلال و الاکرام من را خلق کرد. آن هم در حالی من را چیزی خلق کرد که اصلاً هیچ بودم. یعنی من را از هیچ خلق کرد!
پیامبر فرمودند: تو راست گفتی و همین است.
*نصیحت بهلول به شخص فقیر و بیچیز
لذا بالاترین نعمت همین است که انسان در خودش دقّت کند که پروردگار عالم چه چیزهایی را برای من و شما قرار داده است و آن هم عجب خلقتی، خلقتی که میتواند تفکّر و تأمّل کند. آه! اگر انسان از این نعمت یعنی از خودش خوب بهرهبرداری کند، چهها که نمیشود.
میگویند: بهلول کنار قبرستان مینشست، فقیری از آنجا رد شد که دور خود لنگی بسته بود و چیزی نداشت. آن فقیر به بهلول گفت: تو هم مثل ما گرفتار هستی؟! گفت: نه، من گرفتاریای ندارم، من به اینجا میآیم که بفهمم در آخر به اینجا میآییم، آن کسی هم که در کاخ نشسته (منظورش هارون بود. بهلول از بستگان هارون الرشید بود) بالاخره به اینجا میآید. حالا من و تو زودتر به خانه اصلیمان آمدیم.
آن فقیر به بهلول گفت: حالا مرا یک نصیحتی کن. گفت: از نعمتهایی که داری استفاده کن. این فقیر زد زیر خنده و در حالی که قهقهه میزد، گفت: چه داری میگویی؟! مگر نمیبینی من با این لنگ هستم، از چه نعمتی خوب استفاده کنم؟!
بهلول گفت: بیچاره! اینکه پروردگار عالم تو را به عنوان بالاترین نعمت قرار داده است. از خودت خوب استفاده کن. از فکر، بدن و … خود، خوب استفاده کن. دست، زبان، چشم و … تو، جای خوب استفاده شود.
پس این بالاترین نعمت است و انسان باید بداند پروردگار عالم این نعمت را از کوچکی به ما مرحمت کرده، «إِلَهِی رَبَّیْتَنِی فِی نِعَمِکَ وَ إِحْسَانِکَ صَغِیراً».
به تعبیری بالاترین نعمت همین تندرستی است و ما نمیدانیم. لذا دیدید بین خودمان هم بیان میکنیم: انسان قدر صحّت و سلامت را نمیداند، در حالی که سلامتی بالاترین نعمت است.
*نعمتی بالاتر از سلامتی
امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبنابیطالب(ع) میفرمایند: «إِنَّ مِنَ النِّعَمِ سَعَهَ الْمَالِ» یکی از نعمتها، گشایش مال است. ولی در ادامه میفرمایند: «وَ أَفْضَلُ مِنْ سَعَهِ الْمَالِ صِحَّهُ الْبَدَنِ» و برتر از گشایش مالی، صحّت و سالم بودن بدن است. امّا آیا میخواهید بالاتر از اینها را بدانید؟ فرمودند: «وَ أَفْضَلُ مِنْ صِحَّهِ الْبَدَنِ تَقْوَى الْقَلْبِ» و برتر از صحّت بدن هم این است که انسان، قلب متّقی داشته باشد و این بالاترین نعمت است.
اگر انسان این طور باشد و تقوای قلب داشته باشد؛ یعنی خدا به او بالاترین نعمت را داده است. اگر گناه نکردی، پروردگار عالم تو را به بهترین نعمت مزّین کرده است. لذا بالاترین نعمت همین است.
باز امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبنابیطالب(ع) میفرمایند: امکان گناه نکردن و گناه نیافتن، خودش نعمت است. «إِنَّ مِنَ النِّعْمَهِ تَعَذُّرَ الْمَعَاصِی» اگر امکان پیدا کنی که گناه نکنی، خدا به تو بهترین نعمت را داده است.
لذا میفرمایند: به تحقیق یکی از نعمتهایی که خدا به انسان میدهد، این است که موفّق باشد گناه نکند. مجلس زیاد است، امکان دارد نعوذبالله در همین شبهای ماه مبارک هم که مجالس دعا و مناجات و ذکر برگزار است، یک عدّه دور هم جمع شوند و به گناه بگذرانند. درست است که شیطان در غل و زنجیر است، امّا در اصل انسان خودش نباید اجازه بدهد.
لذا شیطان در ماه مبارک رمضان در غل و زنجیر است، امّا اولیاء خدا میگویند: به شرط این که خود ما غل و زنجیر او را باز نکنیم! غل و زنجیر است، کمتر میآید، امّا امکان دارد نعوذبالله من و تو، آنها را باز کنیم.
*ازدواج زودهنگام، بهترین راه دوری از گناه
یک نکته بگویم که واقعاً عاجز هستم که چگونه میشود این مطلب را درست کرد. امّا آن نکته، این است: اگر بخواهیم به نعم الهی که اولیاء رسیدند برسیم، یعنی دائم به یاد خدا باشیم و صبح و شب مدام حرف خدا بزنیم و …؛ راه دارد. یک راه اینکه اوّل از همه از گناه دور شویم و به این نعمت برسیم، این است که جوان زود ازدواج کند.
اگر جوان توانست زود ازدواج کند – که من واقعاً ماندم که چگونه میشود این را فراهم کرد – از خیلی از گناهان دور میشود. چون اوج مطلب دادن هم در جوانی است. در جوانی، مطالب را میدهند و در میانسالی و کبر سن، امکان دارد فهم و درک حقیقی آنها را بدهند – این، رمزگشاییهایی است که به خاطر شبهای ماه مبارک بیان میکنم – ولی اگر در جوانی چیزی به دست نیاورده باشی، چطور میتوانی در میانسالی، درک آنها را به دست بیاوری؟!
پس جوانی، وقتی بسیار خوب و غنیمت است. راه برونرفت انسان از جهل و ورود به عقل، دوری از گناه است که بهترین راه آن ازدواج است.
یک جملهای بگویم که خیلی عالی است، آیتالله مولوی قندهاری در چند سخنرانی خودشان این مطلب را تکرار کرده بودند، ایشان میفرمودند: اولیاء خدایی که در جوانی زودتر ازدواج میکردند، فهم و شعورشان بیشتر بود و قوّه ادراکه و فهمشان زیاد بود و با این که اصلاً قبل از آن هم گناه نمیکردند – حالا این که اینها چه ارتباطی به هم دارد، نمیدانیم! –
لذا یک راه «تَعَذُّرَ الْمَعَاصِی» ازدواج است که این را باید جدّی بگیریم. امّا خدا گواه است با این وضعی که به وجود آمده، مشغلهها و درخواستها و … که ازدواجها را سخت کردند، نمیدانیم چگونه باید این را درست کنیم؛ چون چیزی که خراب شود، درست کردنش خیلی سخت است.
کما اینکه قبلاً این همه تبلیغ کردند: فرزند کمتر، زندگی بهتر و …، حالا دیگر نمیشود با چند جلسه مطالب و … آن را درست کرد. چقدر امامالمسلمین و دیگران بیان کنند؟! متأسّفانه آن مطلب غلط اثر خودش را گذاشته است. حالا یک عدّه که معتقدند این مطلب را پذیرفتند که درود خدا بر آنها باد. خدا گواه است خدا به آنها برکت هم میدهد. فکر نکنیم سختی دارد، وقتی جلو میروند و فرمان نایب امام زمان را عمل میکنند و از این موقعیّت استفاده میکنند، خدا هم به آنها برکت میدهد. امّا یک عدّه هم مسخره میکنند که اتّفاقاً همان بهتر است که آنها بچّهدار نشوند. اینکه آقا بیان میفرمایند: آینده از آن حزباللّهیهاست، بعداً معلوم میشود که این طرفیها گوش دادند و … . من دیگر میگذرم، گفت: تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل.
پس حضرت فرمودند: «إِنَّ مِنَ النِّعْمَهِ تَعَذُّرَ الْمَعَاصِی»، امکان گناه نیافتن، خودش نعمت بزرگی برای انسان است. آنوقت نعمتهای خدا جدّاً زیاد است، هم آشکار آن است و هم پنهانش و … .حالا در جلسه بعد بیان میکنیم که نعم ظاهری و نعم باطنی چیست. اگر این را فهمیدیم، برندهایم.
*علّت آرامش ایران با وجود شلوغیهای اطرافش
پس بدانیم از این نعمت باید استفاده کنیم که بالاترین نعمت هم نعمت ولایت است که ما را به هم متّصل کرده و امام صادق فرمودند: «نحن صله الارحام» ما صله ارحام هستیم؛ یعنی به واسطه همین حبّ به ولایت، این رشته الفت بین شما جور میشود و دور هم جمع هستید.
همین الآن ببینید، با یک فتوای مرجع تقلید، آقای سیستانی – که خداوند وجودشان را حفظ کند- مردم چگونه آمدند. اصلاً دیگر کسی را از ایران نمیخواهند و نیروهای خودشان را هم از بس زیاد است، نمیتوانند جمع کنند و دارند داعش را نابود میکنند. این، دلالت بر محور قرار دادن یک نفر است. ولایتفقیه را به صورت کوچکتر در عراق دیدند، همانطور که همه فهمیدند ما ولایت فقیه داریم و خود حضرت آقا محور هستند. لذا باید قدر این نعمت را بدانیم که این یکی از نعم الهی است.
ولایتفقیه نعمتی است که پروردگار عالم برای الفت بین مؤمنین و مسلمین قرار داده، که بعد از ولایت معصومین که همان رنگ و بوی ولایت معصومین را هم دارد. این خودش نعمت بزرگ است. امام راحل هم فرمودند: ولایت فقیه، همان ولایت رسول الله است که باید این نعمت را قدر بدانیم. اگر قدر ندانیم، بیچاره میشویم. این آرامشی که ما داریم، به خاطر همین نعمت است.
اطراف ما را ببینید، مگر پاکستان انرژی اتمی ندارد؟! پاکستان کشور اتمی است. امّا الآن آمریکاییها راحت هر وقت دلشان بخواهد، هواپیماهای بدون سرنشین خود را به آنجا میفرستند، میزنند و هر کاری میخواهند میکنند. دست نشاندههای آمریکا را در افغانستان بدبخت ببینید. در عربستان وحشت به جان آنها افتاده، داعشیها رفتند و ورود پیدا کردند و خودشان هم با هم درگیری دارند. ترکیه مطالب دیگری دارد که الآن بیان نمیکنم و بعدها مشهود میشود. عراق را هم که این طور درست کردند. لذا دور و اطراف ما همه آتش و ناآرامی است امّا ایران آرام است.
خیلی وقتها پیش، آقایی خواب دیده بود که دور ایران آتش است. ترسیده بود که چه میشود. به یکی از اولیاء خدا گفته بود، ایشان گفته بودند: هیچی نمیشود. این یعنی دور و اطراف ایران پر از شلوغیهاست و تنها جایی که آرام است به فضل نعمت ولایت فقیه که خداوند آن را برای ما قرار داده است، ایران است. لذا این را قدر بدانیم. اگر قدر ندانیم، آنوقت خدای نکرده کفران نعمت کردهایم.
آن وقت در این فراز هم همین را بیان میکند که ما از کوچکی در نعمتهای خداوند بودیم «إِلَهِی رَبَّیْتَنِی فِی نِعَمِکَ وَ إِحْسَانِکَ صَغِیراً». البته حالا بیان خواهیم کردیم نعمتی که در کوچکی به ما داده شده، چه چیزهایی بوده است. پس ما نعم زیادی داریم که باید قدر بدانیم.
پروردگارا! ما را قدردان نعم الهی خود بگردان.
انتهای پیام/ک