بازیگری به اعتباری شغل و به اعتباری هنر است مانند بسیاری از مشاغل و هنرها؛ با این تفاوت که انتظاراتی از آن میرود که شاید در هیچ جای دنیا چنین نباشد. بازیگران و ستارگان سینما به سبب محبوبیت و شهرتی که یافتهاند و اینکه چه بخواهند و چه نخواهند پسند آنها بر قشر وسیعی تأثیرگذار است و به این جهت آنها را الگو میسازد، باید الگوی کاملی از انسان باشند بهویژه برای جوانان؛ باید به گونهای خاص رفتار کنند، سخن بگویند، فکر کنند و مؤدی ادب خاصی باشند. البته بازیگر در همه جای دنیا محبوب است و در نتیجه مورد اقبال و اقتباس دیگران ولی همانگونه که مقبول است الگوست؛ نه اینکه به گونهای مقبول و به گونهای دیگر الگو.
اما علیرغم اینکه بسیاری از این انتظارات را هم حتی خود بازیگر منطقاً میپذیرد ولی ادب بازیگران ما آنچنان که انتظارست نمیباشد و بیشتر آنگونه که خود میپسندند، هستند. بازیگران همانطور که خودشان میگویند افرادی هستند مانند دیگر افراد جامعه و نه انسان کامل و باید آنگونه که میپسندند زندگی کنند و نه آنگونه که انسان کامل باید رفتار کند. آنان که نه خود گفتهاند که الگو هستند و نه حتی خود خواستهاند که الگو باشند پس چرا چنین انتظاری باید از آنها باشد؟
فارغ از اینکه خاستگاه چنین مطالبهای از آنها چیست، بیتردید محبوبیت و شهرت بازیگران و اثرگذاری اجتماعی این محبوبیت، شرایط چنین مطالبهای را فراهم میسازد. غافل از اینکه بازیگر چیزی را برای هوادار یا مخاطب خود تجویز نمیکند و اساساً در مقام تجویز و ارشاد و استاد ادب و اخلاق نیست؛ نه در پندار خود و نه در تلقی هوادار. اینگونه نیست که او راهی را پیموده و از طی طریق خود برای سالکان درگاهش توشهای به ارمغان آورده باشد و هواداران که طالب این راهند توشه را با دست دل برگیرند و نیوشای جان کنند. اینگونه که رفت نیست، که حال برخی درصددند تا این توشه و الگو را به جهتی که خود میخواهند رام کنند و تغییر جهت دهند؛ که حتی اگر چنین هم بود، چنان نمیشد. اگر بازیگر الگوی رفتاری متفاوت از اقتضای هنرش داشته باشد به همان میزان از محبوبیت و طرفداری و اثرگذاریش کاسته میشود چراکه بازیگر الگوی ناکسیست و میآید تا کسی نباشد؛ نه اینکه به خودآییم و در چگونه بودن تأمل کنیم. محبوبیت بازیگر متکی بر فضائل اخلاقی و حقیقتجویی عقل و فتوت رفتار نیست که سرمشق کسی باشد؛ هرچند که ممکن است هنرمندانی اینچنین باشند اما این خصائل صرفاً محبوبیت آنها را در نگاه رسمی مضاعف میکند نه اینکه منشا محبوبیت را تغییر دهد. محبوبیت بازیگر به ماهیت بازیگری برمیگردد و نه به سلوک شخصیت او؛ لذا الگوسازی و الگوپردازی را اساساً منتفی میسازد.
بازیگر کسیست که هیچکس نیست. بازیگر کسیست که در جای دیگران است و در حقیقت جای او جای دیگران است و خود بیجا و بیوتن است و باید بتواند دیگران را همانگونه که هستند زندگی کند. نقطهی اوج این هنر آنجاست که بازیگر بتواند هر نقشی را ایفا کند و محدودیتی در تجربهی بازی نداشته باشد. شاید این اصل، بهتر همهی ماهیت بازیگری را نشان دهد. توانایی بازی هر نقشی یعنی اینکه بازیگر بتواند زندگیها را از باطن تهی و به صورت ظاهری تقلیل دهد و کسیست که این توانمندی را دارد و این توانمندی ازآنجاست که خود چیزی نباشد مگرنه چه کسیست که میتواند همهی عوالم را در خود جای دهد. او هیچگاه دیگری نمیشود، بلکه او را بازی میکند. در حقیقت بازیگر مدام از این نقش به آن نقش میگردد و یکسره زندگیهای دیگر را بازی میکند و در این میان کمتر فرصت خود بودن دارد. هرچند در مشاغل دیگر فرد به استخدام دیگران در میآید و حاصل کارش مورد خرید واقع میشود ولی در این شغل، فرد بازیگر، شیوهی بودنش را به استخدام دیگری در میآورد. یعنی در مقاطعی کس دیگری میشود. او مدام زندگی دیگران را به بازی تجربه میکند و از همین روست که بازیگری برای او لذتبخش است؛ چراکه مدام فارغ از خود است و به نوعی مستیای را که در بازیگری پنهان است تجربه میکند که در بقیهی مشاغل و هنرها نیست یا کمتر است. و چه چیز بهتر از اینکه مستی تو، شغل و هنر تو و مایهی منزلت و رفاه تو شود؟
در زمانهای که شرایط تاریخی اجتماعی به انسانها اجازه نمیدهد کسی باشند و نظام اجتماعی، گزینههای محدودی از زندگی را در پیش روی آنها قرار میدهد و سبک زندگی و هویت خاصی را تحمیل میکند، بهعلاوه اینکه تعداد محدودتری از افراد اسیر در نظام زندگی موجود، امکان دسترسی به آن سبکی که مقتضی نظام اجتماعی است دارند و بیشتر افراد ناکام میمانند، مستی و فراغت از خود و ناخود شدن، تنها راه رهایی از عذاب برزخ میان آدم شدن و بیخود شدن است؛ برزخی که رفتن به هر سوی آن با رنجهایی همراه است. در این شرایط هرکس به گونهای ناخود است و مست میکند تا از واقعیت تنگ و تاریک اسیرشده در آن بیخودی، برهد و به واقعیت موهوم پناه ببرد. اعتیاد و شرابخواری و تجملگرایی و عشق این و آن و اینکاره و آنکاره شدن، همه صورتها مختلف و متنوع این ناخودی است. در این میان بازیگری صورتیست که بیش از همه امکان این بیخودی که مقتضی سیستم و ناخودی که رهایی از رنج بیخودی است را فراهم میآورد. بازیگری هم شغل است که درآمد و رفاه را به همراه دارد و هم هنر که منزلت و اعتبار اجتماعی را با خود میآورد و چه چیز بهتر از اینکه مستی تو شغل و هنر تو نیز باشد؟
به همین سبب بازیگری محل توجه و اشتیاق و آرمان بسیاری، بهویژه جوانان که بیش از همه رنج برزخ را احساس میکنند، است. اگر به آن برسند در فراغت از خود در آیشند و همزمان مال و رفاه و اعتبار را نیز به دست آوردهاند و چه چیز در شرایط کنونی از این بهتر. برای آنان مهم نیست یا اصالت ندارد که بازیگر چه میگوید و چه فکر میکند و چه میکند که مطابق حق و عقل و وجدان است یا نه؛ مهم آنست که اینها از او صادر شده و به همین سبب گرامی داشته میشود. بازیگری مهم است و آنان که به بازیگری نمیرسند در کنج دیوار هواداری بازیگران سکنی میکنند.
بیراه نیست کسانی که از این عالم کنونی بیخبرند از زندگی بازیگران نقشهای حساس بهویژه دینی که بازیگر هیچگونه تأثیری در زندگی شخصیاش نگرفته است متعجب و یا هنگامی که بازیگران را در زندگی شخصیشان میبینند شگفتزده میشوند که چگونه ممکن است کسی که همچون نقشی را بازی کرد چنین زندگی کند و چنین نتیجه میگیرد که یا بازیگر بسیار قسیالقب است یا آن نقش حقیقتی را نداشته که به بازیگر منتقل سازد. غافل از اینکه بازیگر در بازی کسی نمیشود. بازیگر زندگیها را از معنا تهی میکند پس چگونه میتواند متأثر شود. بازیگر نه برای تجربهی تو و بلکه برای رهایی از خود به این کار مشغول است. اکنون یکی از سرگرمیهای جوانان بررسی شخصیت واقعی زندگی بازیگران نقشهای حساس و محل توجه است تا ببینند چه فاصلهایست میان این و آن و هرچه این فاصله بیشتر جذابتر.
از همین روست که بازیگران ما علیرغم اذعان منطقی خود هنوز هم نمیتوانند الگوی مورد انتظار مسئولین را محقق سازند، چراکه محبوبیت او نه از کسب فضائل بلکه از ناخودی اوست، پس چگونه از کسی که کسی نیست انتظار میرود که الگوی بسیاری از کسان شود.
مهدی مظفرینیا/
انتهای پیام/ اس