به گزارش کمال مهر کسانی که دکتر عیسی کشوری را میشناسند، حتما راجع به آخرین اثر او کنجکاوی قابل توجهی نشان خواهند داد.
او حتی در رد نظریات یکی از فیزیک دانان مشهور غربی هم کتابی متافیزیکی با نام “استیون هاوکینگ، خداوند و بهشت” نوشته است که با تشکر و واکنش دوستانهی هاوکینگ مواجه شد.
عیسی کشوری قبلا با نگارش چند کتاب سعی کرده بود مسائل پیچیده حقوقی و رویههای غامض قضایی را برای مخاطبین عام به شکلی ساده و گام به گام توضیح دهد که “حقوق به زبان ساده” یکی از این آثار است و از سوی دیگر هنگام نگارش آثار ادبی خود هم همیشه سعی کرده پای تجربیات قضاییاش را به دامنهی داستانها باز کند که این دو وجه از شخصیت علمی و هنری او حالا در یک کتاب جمع شدهاند.
“لطایف القضا” نام آخرین کتاب دکتر عیسی کشوری است که به تازگی توسط انتشارات جاودانه روانهی بازار نشر شده است.
این کتاب شامل ۳ بخش است که در بخش اول، نویسنده از زبان افرادی با اسامی مستعار به بیان دردها و رنجهای مردم ستمدیده میپردازد.
در بخش دوم کتاب، خاطرات شخصی و تجارب مؤلف در امر قضا یا تدریس در کلاسهای دانشگاهی و یا کار آموزی به رشتهی تحریر در آمده و بخش سوم تعلیقی است بر کل نوشتههای قبلی کتاب که برای گسترش و افزایش تاثیر مابقی مطالب ارائه شده است. این بخش از یکسری جملات حقوقی و اخلاقی و همچنین تعدادی ضرب المثل مرتبط و عبرت آموز تشکیل شده.
کشوری دربارهی انتشار این کتاب میگوید که علیرغم وعدههای دولت مبنی بر حذف ممیزیهای کتاب، تیغ این ممیزیها بران تر هم شده و او تنها توانسته است ۲۰ درصد از آنچه را که نوشته بوده منتشر کند.
او البته در ادامه این را هم اضافه میکند که “لطایف القضا” با پیگیری دفتر ریاست جمهوری و مساعدت مقامات وزارت ارشاد اجازهی انتشار یافته است و به این ترتیب انگشت انتقادش را کمی از سمت دولت مردان به سمت نهاد اجتماع متمایل کرده و میگوید: } در کشور ما ظرفیت نقد وجود ندارد{ .
شاید اینکه رئیس دولت یازدهم یک حقوق دان است، باعث به عمل آمدن بعضی مساعدتها در راه انتشار این کتاب بوده که البته این تصور هم تنها یک گمانه زنی است و نمیتوان به آن استنادی کرد.
به هر حال “لطایف القضا” به قلم روان و شیوای دکتر کشوری امروز در بازار نشر موجود است و علاقهمندان میتوانند از مطالعهی آن حظ لازم را ببرند. اما میتوان به این هم امیدوار بود که با گسترش ظرفیتها و پذیرفتاری نقد در میان لایههای مختلف اجتماعی، روزی برسد که ما بتوانیم ۸۰ درصد باقی مانده این کتاب را مطالعه کنیم.
میتوان ناظر به چنین ناملایماتی در اجتماع ما- که امید به رفع آنها میرود- یکی از حکایات بخش تعلیقات همین کتاب را به عنوان کنایهای لطیف مورد توجه قرار داد.
یکی از دوستانم در اوایل انقلاب در شهرستانی زندگی میکرد، حاکم آن شهر او را به اتهام گران فروشی احضار کرد و چون فهمید که جایش در آن شهر نیست، تمام اموال خود را حراج کرد تا زودتر آن شهر را ترک کند. اما این بار پروندهی دیگری به اتهام ارزان فروشی و اخلال در نظم اقتصادی برای او باز شد. در جلسهی دادرسی که برای او تدارک دیدند، قاضی از او سوال کرد: چرا یکبار اجناس را گران میفروشی و یک بار ارزان؟
– متهم: خدمت شما عرض کنم که …
– قاضی: خفه شو! میخواهی کارهایت را توجیه کنی؟ بگو این ثروت را از کجا بدست آوردی؟
– متهم: این ثروت …
– قاضی: خفه شو! میخواهی بگویی از راه مشروع بدست آوردهای، درحالی که من نمیپذیرم. بگو فرزندانت در آمریکا چه کار میکنند؟
– متهم: پسرم به آمریکا رفته…
– قاضی: خفه شو! میخواهی بگویی برای طلب علم رفتهاند؟ آنها به دنبال عیاشی عازم بلاد کفر شدهاند و…
در این هنگام متهم برخواست و گفت: لعنت بر تو و درود بر یزید ابن معاویه!
قاضی گفت: خفه شووو! یزیدی هم هستی؟ و متهم پاسخ داد: تو خفه شو، که من یزیدی نیستم و همیشه او را لعنت میکنم؛ ولی تو از او هم ملعونتری، چرا که اگر چند خطبه از حضرت زینب(س) در مجلس یزید به جا مانده، از آنجاست که یزید با آن همه جنایتکار و عصیان گر بودنش این اجازه را داد که حضرت زینب(س) در کمال آزادی و در حضور همه، اتهام حرفها و انتقادهایش را علیه دستگاه جور و ستم اعلام دارد؛ ولی توی ملعون بدتر از یزید اجازه نمیدهی حتی من پاسخ سوالات را بدهم و از خودم دفاع کنم.
گزارش از: میلاد جلیل زاده/
انتهای پیام/ اس