کمال مهر:بخش اول
چکیده
عفت و حیای زن ـ که یکی از مهمترین عوامل حفظ و بقای عفت عمومی است ـ نهتنها در تمام ادیان و مذاهب الهی بر آن تأکید شده، بلکه عقل بشری نیز آن را تأیید میکند. بر همین اساس، این پژوهش درصدد است تا ضمن مفهومشناسی ایندو فضیلت والای اخلاقی، به جنبههای شباهت و تفاوت ایندو پرداخته، سپس این نکته را بیان کند که با وجود برخی تفاوتهای ظاهری، ایندو مقوله اخلاقی بهشدت بهیکدیگر نزدیکاند؛ تا آنجاکه در متون دینی، جلوههای یکسانی را برای هردو میتوان یافت.
رابطه حیا و عفاف با جنسیت و نیز راهکارهای پیشنهادی در جهت توسعه و تقویت فرهنگ حیا و عفاف در بین بانوان از مسائل دیگر این مقاله است. این راهکارها به ابعاد مختلف اجتماعی، فرهنگی، روانی و سیاسی تقسیم میگردد که هر کدام نقش سازندهای در بهبود حیا و عفاف جامعه دینی دارد.
واژگان کلیدی
حیا، عفاف، جلوه، جنسیت، راهکارها.
طرح مسئله
دورهای که در آن زندگی میکنیم، «دوره گذار از سنت به مدرنیته» نامگذاری شده است. در این دوره بسیاری از ارزشهای ناب اخلاقی کمرنگشده و در آنها تحولی بهوجود آمده است؛ چراکه از نظر برخی، این ارزشها قدیمیشده و با استانداردهای جامعه مدرنیته ـ که بر محور انسانمحوری بنا گردیده ـ ناسازگار است.
در جوامع اسلامی بر فضایل اخلاقی تأکید بسیار میشود، اما متأسفانه حتی چنین جوامعی از اینگونه تحولات مصون نمانده است. هجوم سرسامآور رسانههای جمعی ـ اعم از ماهواره و اینترنت ـ موجب شده تا تهاجم فرهنگی وسیعی اتفاق افتد و جامعه در این زمینه دچار چرخش هنجاری جدی گردد؛ بهگونهایکه اگر زمانی رعایت نمادهای مذهبی در جامعه رایج بوده، هماکنون برخی به دلایل مختلفی رعایت نشانههای مذهبی را کنار نهادهاند. این دگرگونی هنجاری در بین برخی بانوان آشکارا دیده میشود. (شرفالدین، ۱۳۸۶: ۱۰)
براساس برخی پژوهشها، یکی از عوامل اساسی در ایجاد این ناهنجاریها، بیتوجهی به مقوله حیا و عفت و مشکلات فرهنگی و اخلاقی ناشی از آن و از سویی، عدم معرفتشناسی درست نسبت به این مفهوم است. مفهوم حیا و عفت بر پایه آیات و روایات، ضمن آنکه زمینه از بین بردن مشکلات اخلاقی را فراهم میسازد، میتواند ما را در بهدست دادن راهکارهایی مبتنی بر این مفهومشناسی، مدد رساند. بر این بنیاد، در این مقاله پاسخگوی مسائلی چند خواهیم بود که در ادامه بدانها میپردازیم.
الف) مفهومشناسی حیا و عفاف
یک. حیا
برخی واژه «حیا» را حالت انکسار و شکستگی روانی (طریحی، ۱۴۰۸: ۱ / ۴۸۲)، پارهای آن را انقباض نفس (راغب اصفهانی، ۱۴۱۲: ۲۷۰) و برخی نیز آن را حشمت، وقایه و خودنگهداری (ابناثیر، ۱۳۶۷: ۱ / ۳۹۱) و در زبان فارسی نیز آن را شرم و آزرم معنا کردهاند. (دهخدا، ۱۳۳۸: ۳۰ / ۳۳۳)
هریک از این تعاریف، زاویهای از معانی حیا را مینمایاند. ناگفته نماند که این واژه در علوم مختلفی همچون جامعهشناسی (marx, 1975: p. 133)، روانشناسی (مصباح یزدی، ۱۳۸۱: ۴)، زیستشناسی (رجبی، ۱۳۸۳: ۵۴ به بعد) و اخلاق اسلامی نیز دارای معنای اصطلاحی خاصی است. در پژوهش حاضر معنای اخلاقی آن مطمحنظر است.
حیا نقطه اعتدال دو رذیلت پررویی و کمرویی است (غزالی، ۱۳۷۴: ۸۶) و در مقابلِ وقاحت و بیشرمی قرار دارد. (اسماعیلی یزدی، ۱۳۸۶: ۲۲۹) علمای اخلاق تعاریف گونهگونی از صفت حیا بهدست دادهاند. (پسندیده، ۱۳۸۶: ۲۲ ـ ۱۷) برای مثال، نراقی حیا را اینگونه تعریف کرده است: حیا محدودیت و در تنگنا افتادن نفس در ارتکاب محرمات شرعی و عقلی و عرفی، از ترس نکوهش و سرزنش [است] و آن اعم از تقواست؛ زیرا تقوا اجتناب از گناهان شرعی است، و حیا اعم است از این و اجتناب از آنچه عقل و عرف نیز زشت و ناپسند میدانند. (نراقی، ۱۳۶۷: ۳۶۸)
امام صادق(ع) در تعریف حیا میفرماید: حیا نوری است که جوهر آن، سینه ایمان است و یک حالت بازدارندگی و خویشتنداری در برابر هر چیزی که با توحید و معرفت ناسازگاری داشته باشد، در انسان ایجاد میکند. (منسوب به امام صادق(ع)، ۱۴۰۰: ۱۸۹)
براساس برخی تعاریف، منشأ حیا ترس از سرزنش دیگران است. (طوسی، بیتا: ۷۷؛ ابنمسکویه، ۱۳۷۱: ۴۱) حیا دارای سه رکن اصلی است: فاعل، ناظر و فعل. (دیلمی و آذربایجانی، ۱۳۸۱: ۱۵۴) البته برخی نیز مهارکردن نفس را رکن چهارم حیا دانستهاند. (پسندیده، ۱۳۸۶: ۳۱) «ناظر» نیز خود به پنج دسته تقسیم میگردد: مردم، خود، حجتهای خداوند (معصومان)، فرشتگان و خداوند. بالاترین مرحله نظارت، ناظر دانستن خداوند بر اعمال بندگان است: «أَلَمْ یعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یرَى» (علق / ۱۴) هرچه رشد انسان بالاتر باشد، به مراتبِ بالاتری از حیا از جهت ناظرهای پنجگانه دست مییابد. درک ناظرهایی مانند خداوند، فرشتگان، معصومان و حتی خود فرد، درجه بالاتری از رشد را نیاز دارد و ناظری مانند مردم با درجه پایینتری از رشد نیز درکپذیر خواهد بود. (همان: ۹۱)
آخرین حد حیا این است که آدمی با همه وجود بداند که خداوند از حال وی اطلاع کامل دارد و همواره خود را تحت مراقبت کسی بداند که یک لحظه در نهان و آشکار از معرض دید او پنهان نمیباشد. اگر بنده معتقد به این باشد که خدا به عنوان مراقب او را میبیند و درعینحال گناه میکند، حیا ندارد و به قدرت خدا جاهل است و اگر معتقد باشد که خداوند او را نمیبیند، کافر است. (دیلمی، ۱۳۷۶: ۱ / ۲۸۸)
برخی، واژههای شرم، حیا و خجالت را مترادف هم پنداشتهاند. (غزالی، ۱۳۶۸: ۱ / ۲۵۱) این نظر قابل نقد است؛ بدینبیان که حیا یک صفت پسندیده اخلاقی بوده و عبارت است از کنترل ارادیِ رفتار خویش بهمنظور حفظ حریم بین خود و دیگران؛ درحالیکه شرم و خجالت حالتی هیجانی است که فرد در آن بهگونهای غیرارادی از انجام عملی یا بیان عقیدهای و یا حضور در جمع و جماعتی، خودداری میکند. در این حال، فرد مضطرب است و بر رفتار خود تسلط اندکی دارد. بهسخنی دیگر، مراد از شرم، افراط ناتوانی فرد در برخورد با افراد اجتماع است. این ناتوانی در روانشناسی با تعابیری چون کنارهگیری و انزواطلبی بیان شده است. (احمدی، ۱۳۷۸: ۳۲)
روایات بسیاری در نهی از کمرویی و خجالت وارد شده است. (محمدی ریشهری، ۱۳۷۷: ۳ / ۳۵۷) بنابراین هرچند کمرویی مانند حیا از صفات بازدارنده است، این خصیصه برخاسته از حقارت نفس بوده و بهصورت نوعی احساسِ انفعال روانی و انقباض نفسانی است. در واقع شخص کمرو نه از سر بزرگواری، بلکه به سبب ترس از سرزنش دیگران، گناه نمیکند. (اسماعیلی یزدی، ۱۳۸۶: ۲۳۱)
رسول خدا(ص) حیا را بر دو قسم میداند: حیای ناشی از خرد و حیای برخاسته از نابخردی. (کلینی، ۱۳۶۲: ۲ / ۸۷؛ مجلسی، بیتا: ۷۷ / ۱۴۹) امام صادق(ع) به دو نوع حیا اشاره میکند که یکی برخاسته از ضعف و ناتوانی است و دیگری نیز برآمده از قدرت. (مجلسی، بیتا: ۷۵ / ۲۴۲؛ ۷۸ / ۳۴) امیرالمؤمنین(ع) نیز میفرماید: من استحیا من قول الحق فهو الاحمق. (تمیمی آمدی، ۱۳۶۶: ح ۹۸۸) کسی که از گفتن حرف حق حیا کند، احمق است.
برخی از انواع حیایی که در احادیث نکوهششده، عبارت است از: حیا در کسب علم، ذکر مثال، اقرار به جهل، مشورت، خطابه، مخالفت با رسوم غلط، صدقه دادن، کار خیر، اشتغالهای معمولی، همنشینی با مستضعفان، سادهزیستی، خدمت به میهمان، احترام به پدر و مادر، دفاع از حق و درخواست از خدا و اولیایش. (بانکی پورفرد، ۱۳۸۶: ۸۶ ـ ۶۹)
بهنظر میرسد ملاک این موارد، ناتوانی در انجام کار نیکی است که مورد رضای خدا بوده، هرچند از نظر مردم ناپسند و مذموم باشد. معمولاً اینگونه حیاها همان خجالت است که بهشکلی غیرارادی برای فرد حاصل میشود. اگر ملاکِ حیای مورد تأیید در دین را حیای در مقابل خداوند بدانیم، میتوان آن را بر دو قسم دانست: حیا در مقابل خداوند و حیا در مقابل انسانها که از این میان، نوع اول ارزشمندتر است. بنابراین موارد مذموم حیا را میتوان نوعی خجالت و کمرویی شمرد که کاملاً با حیا متفاوت است.
عوامل متعددی در ایجاد حیا در آدمی مؤثر است که به پارهای از آنها با توجه به روایات اشاره میشود: ایمان، محبت و معرفت، رضای الهی، خوف از مقام، شکرورزی برای تحصیل حیا، مراقبت از چشم، توجه به عظمتبخشی حیا، تواضع، عنایت اولیای الهی، شهرت و خوشنامی و رفتن به مسجد. (بنگرید به: ثابت، ۱۳۸۷: ۱۰۱ ـ ۹۰)
روایت است که جبرئیل بر آدم(ع) نازل شد، درحالیکه حیا و عقل و ایمان را با خود آورده بود. جبرئیل به آدم(ع) گفت: خدایت سلام میرساند و میفرماید: از این سه خصلت یکی را انتخاب کن. آدم(ع) عقل را برگزید. جبرئیل به ایمان و حیا گفت: بروید. گفتند: خداوند بهما دستور داده که از عقل جدا نشویم. (دیلمی، ۱۳۷۶: ۱ / ۲۸۶) بنابراین حیا در دین مبین اسلام در رأس فضایل اخلاقی قرار میگیرد؛ چنانکه امام صادق(ع) میفرماید: «الاسلام عریان فلباسه الحیاء.» (کلینی، ۱۳۶۲: ۲ / ۴۶)
دو. عفاف
این واژه از ریشه «عفّ» بهمعنای «خودداری از حرام و پرهیز از سخن یا عمل ناپسند» است. (ابنمنظور، ۱۴۱۴: ۹ / ۲۵۳) در لغتنامه دهخدا نیز عفاف، پارسایی و پرهیزگاری معنا شده است. (دهخدا، ۱۳۳۸: ۱۰ / ۱۴۰۸۱)
فضیلت عفت مربوط به قوه شهویه (نفس بهیمی) میباشد که حد اعتدالِ «شره» و «خمود» است. (نراقی، ۱۳۷۷: ۲ / ۹ به بعد) «شره یا آزمندی»، اطاعت از شهوت شکم و دامن، و حرص شدید برای خوردن و آمیزش کردن است. (همان) «خمود» نیز تفریط و کوتاهی کردن در بهدست آوردن قوت ضروری و سستی نمودن در شهوت نکاح است. (همان) بر این اساس، تعریف عفت چنین خواهد بود:قوه شهوت مطیع و منقاد عقل باشد در خوردن و نکاح و آمیزش از حیث کم وکیف، و از آنچه عقل نهی کند و این حد اعتدال است. (همان: ۲۱)
نقطه مقابل عفت «هتک» بهمعنای خرق و پردهدری است. (موسوی خمینی، ۱۳۷۸: ۲۷۸) مهمترین انواع عفت، عفت از شکمبارگی و شهوترانی است. رسول خدا(ص) میفرماید: «أحب العفاف الی الله تعالی عفاف البطن و الفرج.» (ورام، بیتا: ۲ / ۳۰) با توجه به آیات قرآن میتوان به اقسام دیگری از عفت نیز اشاره کرد؛ مانند عفت در فقر (بقره / ۲۷۳)، عفت در غنا (نساء / ۶)، عفت از شهوات (نور / ۳۳) و عفت در زنان سالخورده از زینت و خودآرایی. (نور / ۶۰)
در روایات دو عامل برای عفت بیان شده: حیا (تمیمی آمدی، ۱۳۶۶: ۲۵۷) و قناعت. (محمدی ری شهری، ۱۳۷۷: ۸ / ۳۸۲۶) عقل، خودشناسی و غیرت از علل دیگر عفت بهشمار میرود. (همان)
بر پایه روایات، ویژگیهای عفاف بدین قرار است: خوی زیرکان، برترین جوانمردی، پارسایی، زیور ناداری، برترین خصلت، شریفترینِ صفات، زکات زیبایی، همدمی نیکو، خوی مردمان شرافتمند. (همان: ۳۸۲۳)از شاخههای عفاف بنابر روایتی از پیامبر اسلام(ص) خشنودی، خضوع، بهرهمندی، آسایش، تفقد، فروتنی، تذکر، تفکر، بخشندگی و سخاوت است. (حرانی، ۱۴۰۴: ۱۷)
براساس روایاتی از امیرالمؤمنین(ع)، بزرگترین عفت قناعت، چیرگی بر شهوات، ورع در دین و عمل به دستورهای خداست. (تمیمی آمدی، ۱۳۶۶: ح ۹۰۶۵ / ۹۰۶۶ / ۹۰۶۸ / ۹۰۰۶) اما از ثمرات عفاف میتوان بدین موارد اشاره داشت: ناتوانی شهوت، قناعت، مصونیتیافتن، کمشدن بار گناهان، بالارفتن منزلت در نزد خداوند و نیکوشدن اوصاف و اخلاق. (همان: ح ۵۴۲۱ / ۵۴۲۳ / ۵۴۲۴ / ۵۴۲۶ / ۵۴۲۸)بنابر آنچه گذشت، میتوان گفت متداولترین معنایی که در حال حاضر برای عفت بهکار میرود، پاکدامنی است که بهویژه در چگونگی ارتباط دو جنس مخالف، بسیار استفاده میشود.
ب) رابطه عفاف و حیا
«عفاف و حیا» دو صفت نفسانی بازدارندهاند که از نظر معنا نزدیک بههماند؛ تا آنجاکه در برخی روایات با یکدیگر بهکار رفته است. امام علی(ع) میفرماید: ان الحیاء و العفه فی خلائق الایمان و انهما لسجیه الأحرار و شیمه الأبرار. (تمیمی آمدی، ۱۳۶۶: ح ۵۴۴۲) فإن الله … یحب الحیی الحلیم العفیف المتعفف. (مجلسی، بیتا: ۷۵ / ۱۸۱)
پیامبر اسلام(ص) میفرماید: اسلام برهنه است و لباس آن حیاست و زینتش، عفاف. (حر عاملی، ۱۳۸۷: ۱۵ / باب ۲۱ / ح ۲۰۴۰۵) امام صادق(ع) نیز فرمود: «حیا، عفاف و سکوت از نشانههای ایمان است.» (مجلسی، بیتا: ۶۸ / ۳۲۹)
اما با وجود این گستره، فضیلت حیا بیش از عفت است. عفت متعلق به قوه شهویه و حیا متعلق به دو قوه غضب و شهوت است. (نراقی، ۱۳۶۷: ۳۶۸) براساس روایات، حیا مقدم بر عفاف است. به بیانی دیگر، حیا علت وجودی عفاف است: «ثمره الحیاء العفه.» (تمیمی آمدی، ۱۳۶۶: ح ۵۴۵۷)؛ «أعفّکم أحیاکم» (همان: ح ۵۴۳۹)؛ «أصل المروءه الحیاء و ثمرته العفه.» (همان: ح ۵۵۰۲)
بهنظر میرسد این دو صفت با یکدیگر ارتباط بسیار دارند؛ چنانکه قرآن نیز از این پیوند خبر میدهد. در بخشی از داستان حضرت موسی(ع) با دختران حضرت شعیب(ع) آمده است: «فجائته أحداهما تمشی علی استحیاء.» (قصص / ۲۵) علامه طباطبایی دراینباره مینویسد: «مراد از اینکه راه رفتنش بر استحیا بوده، این است که عفت و نجابت از طرز راهرفتنش پیدا بود.» (طباطبایی، ۱۳۷۴: ۱۶ / ۳۵)
یکی از شباهتهای حیا و عفاف بر پایه روایات آن است که هردو در شمار برترین فضایل اخلاقیاند: العفه رأس کل خیر. (تمیمی آمدی، ۱۳۶۶: ح ۵۳۹۹)الحیاء هو الدین کله. (محمدی ری شهری، ۱۳۷۷: ۳ / ۱۳۵۴)
در برخی روایات نیز میزان عفت بهاندازه حیا شمرده شده است: «علی قدر الحیاء تکون العفه.» (تمیمی آمدی، ۱۳۶۶: ح ۵۴۱۴) نکته دیگر آنکه ریشه هر دو نیز ایمان دانسته شده: «ان الحیاء والعفاف والعی ـ عی اللسان لا عی القلب ـ من الایمان.» (محمدی ری شهری، ۱۳۷۷: ۳ / ۱۳۵۴)
از وجوه دیگر تشابه عفت و حیا آن است که هر دو از فطریاتاند. عفت، حیا و حجب از فطریات تمام عایله بشر است؛ چنانچه تهتک، فحشا و بیحیایی برخلاف فطرت جمیع است. لهذا در نهاد عائله بشری، عشق به عفت و حیا مخمور است، و تنفر از هتک و بیحیایی نیز مخمر است. (موسوی خمینی، ۱۳۷۸: ۲۷۹)
دلایل جسمی و روحی بسیاری برای فطریبودن حیا و عفاف ذکر شده است. (میرعارفین، ۱۳۸۵: ۱۹۰) یکی از مهمترین علل فطریبودن حیا در سوره اعراف بیان شده است: فلما ذاقا الشجره بدت لهما سوءاتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنه. (اعراف / ۲۲)
در همه ادیان آسمانی، توصیه به عفاف و حیا دیده میشود. البته عفاف و حیا موضوعی جهانی و فرا فرهنگی بهنظر میرسد؛ تا آنجاکه حتی برخی از رادیکالترین فمنیستها مانند سیمون دوبوار پاکدامنی را امری طبیعی میدانند. (شلیت، ۱۳۸۶: ۴۷) فرانسیس بنتون میگوید: قواعد و مقررات در رابطه با حفظ پاکدامنی ممکن است متغیر باشد … اما پاکدامنی یک مفهوم ثابت و مطلوب است. (همان: ۷۳)
کورت ریزلر نیز مینویسد: مردمشناسان به این نتیجه رسیدهاند که قبایل مختلف از چیزهای مختلف شرمگین میشوند. (همان) گفته میشود حتی در کشورهایی مانند آمریکا که بیبندوباری جنسی اوج گرفته، روند آرامی در حال جریان است که ندای بازگشت به عفاف را سر میدهد. به بیانی دیگر، کسانی که از مسیر حیا و عفاف فاصله گرفتهاند، به انحراف از مسیر درست واقف گشته و به همین رو در حال بازگشت به جاده عفافاند. (همان: ۸۸)
همچنین هر دو فضیلت «عفت و حیا» تشکیکی بوده و به استناد روایات، شدت و ضعف دارند؛ چنانکه در روایتی میخوانیم: «أعفّکم أحیاکم.» (تمیمی آمدی، ۱۳۶۶: ح ۵۴۳۹) واژههایی همچون عفیفترین و باحیاترین در روایات مشهود است.
بهنظر میرسد حیا و عفاف ملکه و گرایشی درونی است که با فرماندهی عقل، قوا و اعضا و جوارح، انسان را تحت کنترل قرار میدهد و با ایجاد میل و تحریز، او را به خودنگهداری درونی میرساند. مصادیق حیا و عفاف نمودار این حالت نفسانی و مراقبه درونی است. این حالت درونی و مراقبه که آن را حیا و عفت نام نهادیم، مبتنی بر خدایابی، خداشناسی و درک حضور خداوند است. عفت و حیا در گذر زمان تغییر میکند، ولی چون برخاسته از فطرت انسانی است، اصل آن ثابت میماند.
از همینرو، تا مادامی که انسان از مسیر فطرت خویش منحرف نشده باشد، آن را رعایت میکند؛ نکتهای که در بین همه فرهنگهای مختلف، مشترک است. طبیعتاً حیا و عفاف که اموری باطنیاند، بر رفتار انسان نیز تأثیر مینهند که برخی از این تأثیرات، جنبه فرهنگی و عرفی و برخی نیز جنبه شرعی دارند.
منابع و مآخذ
۱. قرآن کریم.
۲. ابناثیر، مبارک بن مبارک الجزری، ۱۳۶۷، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، تحقیق طاهر احمد الزواری، قم، اسماعیلیان.
۳. ابنبابویه القمی، محمد بن علی (شیخ صدوق)، ۱۳۶۲، الخصال، قم، جامعه مدرسین.
۴. ابنمسکویه، احمد بن محمد، ۱۳۷۱، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، قم، بیدار.
۵. ابنمنظور، محمد بن مکرم، ۱۴۱۴ ق، لسان العرب، ۹ جلد، بیروت، دار صادر.
۶. احمدی، علیاصغر، ۱۳۷۸، روابط دختر و پسر در ایران، تهران، سازمان اولیاء و مربیان.
۷. اسماعیلی یزدی، عباس، ۱۳۸۶، فرهنگ صفات بایدها و نبایدهای اخلاقی، قم، مسجد مقدس جمکران.
۸. امام جعفر صادق(ع) (منسوب به)، ۱۴۰۰ ق، مصباح الشریعه، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
۹. بانکی پورفرد، امیرحسین، ۱۳۸۱، آیینه زن (مجموعه موضوعی سخنان مقام معظم رهبری)، قم، کتاب طه.
۱۰. ــــــــــــــــــــ ، ۱۳۸۶، حیا، اصفهان، حدیث راه عشق.
۱۱. بهشتی، احمد، ۱۳۸۸، «اخلاق و تشکیک»، دو فصلنامه عقل و دین، ش ۲.
۱۲. پسندیده، عباس، ۱۳۸۶، پژوهش در فرهنگ حیا، قم، دارالحدیث.
۱۳. پیز، آلن و باربارا، ۱۳۸۴، آنچه زنان و مردان نمیدانند (حقایقی درباره برقراری ارتباط با جنس مخالف)، ترجمه زهرا افتخاری، تهران، نسل نواندیش.
۱۴. تمیمی آمدی، عبدالواحد، ۱۳۶۶، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
۱۵. ثابت، حافظ، ۱۳۸۷، تربیت جنسی در اسلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
۱۶. جاجرمی، ابوالحسن بن محمد کاظم، ۱۳۹۰، ینابیع الحکمه، تهران، نشر سرور.
۱۷. جوان، عبدالله، ۱۳۸۷، بررسی روابط دختر و پسر در ایران، قم، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما.
۱۸. الحر العاملی، محمد بن الحسن، ۱۳۸۷، تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، ذوی القربی.
۱۹. حرانی، ابنشعبه، ۱۴۰۴ ق، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، قم، جامعه مدرسین.
۲۰. دهخدا، علیاکبر، ۱۳۳۸، لغتنامه دهخدا، زیر نظر محمد معین، تهران، دانشگاه تهران.
۲۱. دورانت، ویل، ۱۳۶۹، لذات فلسفه، ترجمه علی زریاب خوئی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
۲۲. دیلمی، احمد و مسعود آذربایجانی، ۱۳۸۱، اخلاق اسلامی، قم، دفتر نشر معارف.
۲۳. دیلمی، شیخ حسن، ۱۳۷۶، ارشاد القلوب الی الصواب، ترجمه علی سلگی نهاوندی، قم، ناصر.
۲۴. الراغب الاصفهانی، حسین بن محمد، ۱۴۱۲ ق، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، بیروت، دار القلم.
۲۵. راوندی، سید فضلالله، بیتا، النوادر للراوندی، قم، دارالکتاب.
۲۶. رجبی، عباس، ۱۳۸۳، «حیاء و خودآرایی؛ نقش آن در سلامت روانی زن»، مجله معرفت، ش ۸۷.
۲۷. ــــــــــــــــــــ ، ۱۳۸۷، حجاب و نقش آن در سلامت روان، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) .
۲۸. سازمان ملی جوانان، وضعیت و نگرش و مسایل جوانان ایران، ۱۳۸۱، تهران، روناس.
۲۹. شرفالدین، حسین، ۱۳۸۶، «ریشهیابی جامعهشناختی بیحجابی»، فصلنامه فقه؛ کاوشی در فقه اسلامی، ش ۵۱ ـ ۵۲، برگرفته از سایت: www.shareh.net.
۳۰. شلیت، وندی، ۱۳۸۶، فمنیسم در آمریکا تا سال ۲۰۰۳ (نابودی عفاف ارمغان فمنیسم)، ترجمه سمانه مدنی، قم، دفتر نشر معارف.
۳۱. ضمیری، محمدرضا، ۱۳۸۲، «رسانهها و انحرافات جنسی»، کتاب زنان، ش ۸.
۳۲. طباطبایی، سید محمدحسین، ۱۳۷۴، ترجمه تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
۳۳. الطریحی، فخرالدین، ۱۴۰۸ ق، تحقیق السید احمد الحسینی، تهران، مکتبه نشر الثقافه الاسلامیه.
۳۴. طوسی، خواجه نصیرالدین، بیتا، اخلاق ناصری، شیراز، انتشارات علمیه اسلامیه.
۳۵. غزالی، امام محمد، ۱۳۶۸، کیمیای سعادت، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
۳۶. ــــــــــــــــــــ ، ۱۳۷۴، میزان العمل، تصحیح سلیمان دانا، ترجمه علیاکبر کسمایی، تهران، سروش.
۳۷. غلامی، یوسف، ۱۳۸۷، اخلاق و رفتارهای جنسی، قم، دفتر نشر معارف.
۳۸. قاضی مرادی، حسن، ۱۳۸۳، در ستایش شرم، تهران، اختران.
۳۹. قرائتی، محسن، ۱۳۸۳، تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن.
۴۰. کلینی، محمد بن یعقوب، ۱۳۶۲، الکافی، تهران، اسلامیه.
۴۱. مجلسی، محمدباقر، بیتا، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، تهران، الاسلامیه.
۴۲. محمدی ریشهری، محمد، ۱۳۷۷، میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، قم، دارالحدیث.
۴۳. مشکینی، علی، ۱۴۲۴ ق، تحریر المواعظ العددیه، قم، الهادی.
۴۴. مصباح یزدی، محمدتقی، ۱۳۸۱، «اخلاق و عرفان اسلامی»، مجله معرفت، ش ۵۴.
۴۵. مقیمی حاجی، ابوالقاسم، ۱۳۸۰، جوانان و روابط، قم، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه.
۴۶. موسوی خمینی، سید روح الله (امام)، ۱۳۷۸، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) .
۴۷. میبدی، رشیدالدین احمد بن ابیسعد، ۱۳۷۱، کشف الاسرار و عده الابرار، تحقیق علی اصغر حکمت، تهران، امیرکبیر.
۴۸. میرخانی، عزتالسادات، ۱۳۸۱، «جایگاه عفاف در قوانین و حقوق اجتماعی»، ندای صادق، ش ۲۵.
۴۹. میرعارفین، زهره سادات ۱۳۸۵، «عفاف زن در متون مقدس»، بینات، ش ۵۱.
۵۰. نراقی، مولی مهدی، ۱۳۶۷، اخلاق اسلامی (گزیده کتاب جامع السعادات)، ترجمه سید جلالالدین مجتبوی، تهران، حکمت.
۵۱. ــــــــــــــــــــ ، ۱۳۷۷، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ترجمه دکتر سید جلالالدین مجتبوی، تهران، حکمت.
۵۲. نوری، حسین، ۱۴۰۸، مستدرک الوسایل، قم، مؤسسه آل البیت.
۵۳. واصفیان، فرزانه، ۱۳۸۸، «شناسایی عوامل مؤثر بر انحرافات جنسی زنان»، فصلنامه پژوهشی پژوهشنامه اخلاق، ش ۳.
۵۴. ورام بن ابیفراس، بیتا، مجموعه ورام (تنبیه الخواطر)، قم، مکتبه فقیه.
۵۵. Marx, karl, 1975, letter to Arnold roge, march 1843, in collected works, vol.2, progress publisher.
۵۶. www.noormags.com
منبع: فصلنامه پژوهشی در اخلاق شماره۱۰