به گزارش«کمال مهر» نیمه شب هجدهم خرداد پارسال، مأموران پلیس و تیم جنایی از وقوع جنایتی هولناک در خیابان گرگان باخبر شدند.زن جوان در همان نخستین لحظات جان باخته بود اما شوهرش بلافاصله به بیمارستان انتقال یافت که پزشکان توانستند با چند عمل جراحی نجاتش بدهند.ازسوی دیگر کارآگاهان در تحقیقات تخصصی دریافتند ضارب پسر جوانی به نام «افشین» – ۲۵ ساله – است که پس از به رگبار بستن زن و شوهر، از محل جنایت گریخته است.
چند روز بعد عامل جنایت در یکی از شهرهای غربی کشور دستگیر شد و تحت بازجویی قرار گرفت.
افشین در نخستین مرحله بازجویی راز جنایت را فاش کرد و سرانجام صبح دیروز به اتهام قتل عمد در شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی حشمت الله توکلی و با حضور قاضی دکتر ابراهیم اسلامی – مستشار ارشد دادگاه – تحت محاکمه قرار گرفت.در آغاز جلسه دادگاه، اولیای دم -والدین مقتول- قصاص قاتل دخترشان را از قضات دادگاه خواستند. سپس متهم به قتل پای میز محاکمه ایستاد تا از خود دفاع کند.
این جوان با پذیرفتن اتهام قتل در شرح ماجرا گفت: هفت ماهی بود که با نیلوفر (مقتول) آشنا شده و به او علاقه پیدا کرده بودم. ازعشق زیاد قصد ازدواج با او را داشتم اما پنج ماه پس از آشناییمان متوجه شدم او شوهر دارد!نیلوفر میگفت قرار است از شوهرش طلاق بگیرد و حتی این را هم گفت که شوهرش او را بشدت اذیت میکند.
ما بشدت به هم وابسته شده بودیم اما بعد فهمیدم او دیگر نمیخواهد با من رابطه داشته باشد و به خاطر شکست عشقی تصمیم گرفتم از او انتقام بگیرم که با من تماس گرفت و خواست با شوهرش حرف بزنم. من هم برای صحبت با این مرد به محل زندگیشان رفتم اما هنوز شوهرش به خانه نیامده بود.
وقتی با نیلوفر حرف میزدم شوهرش از راه رسید که ناگهان با هم درگیر شدیم و من با اسلحهای که همراهم بود ۴ گلوله به نیلوفر شلیک کردم و یک گلوله هم به شوهرش زدم و از آنجا فرار کردم.
چند روز بعد هم درغرب کشور توسط مأموران آگاهی دستگیر شدم و حالا هم اتهام را قبول دارم و هیچ دفاعی از خودم نمیتوانم داشته باشم.من نیلوفر را واقعاً دوست داشتم ولی او مرا بازی داد.به همین خاطر او را کشتم حالا هم خودم را مستحق اعدام میدانم و هرگز خودم را به خاطر قتلی که مرتکب شدهام نمیبخشم. پس از اظهارات متهم، قضات وارد شور شدند و این جوان را به خاطر قتل عمد به قصاص و به خاطر زخمی کردن شوهرمقتول به پرداخت دیه محکوم کردند.
گفتوگو با متهم
عشق را چگونه معنی میکنی؟
– فقط مال خودت باشد.
آخر این عشق ممنوع شما به کجا رسید؟
اعدام میشوم…
چند سال بود که در تهران زندگی میکردی؟
۷ سال
برای چه به تهران آمدی و اهل کجایی؟
بـرای کار آمدم و بهعنوان سرآشپز در یک سفارت مشغول بودم.
آیا آشنایی در تهران داری؟
بله تنها آشنایم پسرعمویم است.
درآمد ماهیانه ات چقدر بود؟
تقریباً ۲ میلیون تومان بود که بیشتر آن را برای خانوادهام در شهرستان میفرستادم.
چه کسی از این رابطه شیطانی خبر داشت؟
پسرعمویم همه چیز را میدانست.
تو میدانستی که نیلوفر متأهل است؟
نه هرگز نمیدانستم…
چطور فهمیدی؟
از طریق پسرعمویم متوجه شدم.
چطور با نیلوفر آشنا شدی؟
از طریق تلگرام و فضای مجازی
چه چیزی در تو دیده بود که پیشنهاد دوستی داد؟
داخل گروه با هم چت میکردیم. من آدم شوخ طبعی بودم و به همین خاطر از من خوشش آمد.
چه چیزی اتفاق افتاد که دوستی شما ادامه پیدا کرد؟
به من میگفت پسر صادق و خوبی هستی و همانی هستی که دنبالش بوده… بعد از یک هفته آشنایی در تلگرام با هم قرارملاقات گذاشتیم.
آن روز چرا با خودت اسلحه بردی؟
نمیدانم فکر کردم اگر شوهر نیلوفر به من حمله کند از خودم دفاع کنم.
چند گلوله در اسلحه ات داشتی و آن را از کجا آورده بودی؟
۶ گلوله داشتم. اسلحه را قبلاً بابت کاری که انجام داده بودم ازهمکارم گرفته بودم.
چرا نیلوفر را کشتی؟
نمیتوانستم تحمل کنم که او میخواهد جدا از من باشد.بعد هم به بهانه دادن دفترچه خاطراتی که در این هفت ماه با هم نوشته بودیم وگفتوگو با شوهرش به خانهاش رفتم. برای دیدار آخر…
الان در زندان چگونه روز و شب میگذرانی؟
شب و روزم با کابوس مرگ همراه شده و برای مردن روزشماری میکنم. من نباید نیلوفر را میکشتم.