تاریخ : یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Sunday, 12 May , 2024
0

آیا کربلا و عاشورا درس تعامل و مذاکره بود؟/ شایعه دروغین پذیرش مذاکره امام حسین(ع) با یزید

  • کد خبر : 165386
  • 24 مهر 1395 - 15:05
آیا کربلا و عاشورا درس تعامل و مذاکره بود؟/ شایعه دروغین پذیرش مذاکره امام حسین(ع) با یزید

از جمله این تحریفات در واقعه عاشورا، تغییر گفتمان «هیهات من الذله» سیدالشهداء به گفتمان «مذاکره و سازش» با دشمن است.

«کمال مهر»؛ – واقعه کربلا و نهضت عظیم امام حسین، همواره در خطر تحریف دشمنان و نیز مدعیان دین مداری بوده است. از جمله این تحریفات، تغییر گفتمان “هیهات من الذلۀ” امام حسین به گفتمان “مذاکره و سازش” با دشمن می باشد، امری که چند صباحی است، ترویج می شود. و تنها مستمسک این گروه، صرف ملاقات و دیدار امام حسین و عمرسعد، می باشد که برخی تلاش داشته و دارند تا این دیدار را به عنوان یک مذاکره دوستانه و توافق جامع، معرفی نمایند. اما ماجرا به اینجا نیز ختم نمی شود و مدافعان گفتمان مذاکره، پا را از این نیز فراتر گذاشته و اخیرا، مدعی درخواست و پیشنهاد مذاکره امام حسین با یزید، نیز شدند. موضوعی که در طول تاریخ اسلام، بی سابقه است و هدف قیام امام حسین را لغو و چنین وانمود می کند که گویی امام بعد از سرباز زدن از بیعت با یزید، در میانه راه، به اشتباه خویش آگاه شده و از اینرو، موضوع مذاکره با یزید را در آخرین مرحله و در کربلا، مطرح فرمودند. در این نوشتار، به بررسی ادعای مذاکره امام حسین با دشمن، پرداخته و با استناد به سیره و رفتار امام، خط بطلانی بر این گفتمان، کشیده خواهد شد.

آیا کربلا و عاشورای امام حسین، درس تعامل و مذاکره بود؟

واقعه کربلا و نهضت عظیم امام حسین، همواره در خطر تحریف دشمنان و نیز مدعیان دین مداری بوده است. از جمله این تحریفات، تغییر گفتمان “هیهات من الذلۀ” امام حسین به گفتمان “مذاکره و سازش” با دشمن می باشد، امری که چند صباحی است، ترویج می شود. و تنها مستمسک این گروه، صرف ملاقات و دیدار امام حسین و عمرسعد، می باشد که برخی تلاش داشته و دارند تا این دیدار را به عنوان یک مذاکره دوستانه و توافق جامع، معرفی نمایند.

مذاکره در کربلا و دیدگاه سروش محلاتی

این سخن و گفتمان که امام حسین(ع) حاضر به سازش و مذاکره شده بود، پیشتر، نیز مطرح و چنین بیان شده بود که: “درس کربلا، درس تعامل سازنده و مذاکره بود”[۱]، اما ماجرا به اینجا نیز ختم نمی شود و مدافعان گفتمان مذاکره اخیرا، مدعی درخواست و پیشنهاد مذاکره امام حسین با یزید، نیز شدند. موضوعی که در طول تاریخ اسلام، بی سابقه است و هدف قیام امام حسین را لغو و چنین وانمود می کند که گویی امام بعد از سرباز زدن از بیعت با یزید، در میانه راه، به اشتباه خویش آگاه شده و از اینرو، موضوع مذاکره با یزید را در آخرین مرحله و در کربلا، مطرح فرمودند.

اخیرا و توسط آقای سروش محلاتی، در ایام محرم و عاشورای حسینی، با استناد به کتب تاریخی و نه سخن و سیره اهل بیت، ادعای مذاکره در کربلا، مجددا مطرح و سعی گردید، رنگ و لعاب علمی نیز به آن داده شود. حتی، ایشان پا را از این نیز فراتر گذاشته و مدعی تمایل و پیشنهاد مذاکره امام حسین با یزید، نیز شدند:

“… در دهه ‌های اخیر گویا علمای ما، خجالت می‌کشند، بگویند که امام حسین(ع) قصد مذاکره داشت … امام حسین، می‌دانست، یزید انعطاف پذیر‌تر از عبیدالله است و راحت‌تر می‌تواند با او کنار بیاید … این تحلیل که گفته می‌شود امام حسین (با عمرسعد)، ملاقات کردند نه مذاکره؛ و اخطار و موعظه اخلاقی دادند، شاهد تاریخی ندارد، بلکه شاهد عکس هم دارد.” سپس وی در ادامه بیان خویش و ادعای طرح مساله مذاکره در کربلا، نتیجه می گیرد که امام حسین، قصد جنگ نداشته، بلکه قصد بازگشت را داشته است.[۲]

ادعای سروش بر تقدم صلح با حکومت بر جنگ در سیره امام حسین

آقای سروش در گفتاری، چنین ادعا می کند که از دیدگاه امام حسین، صلح با حکومت بنی امیه بر جنگ، تقدم و اصالت داشته و امام حسین از ابتدا قصدی برای مبارزه و قیام علیه حکومت یزید را نداشته است:

“به هر حال به لحاظ سلوک اخلاقی، اول صلح است و بعد جنگ. در سیره اباعبدالله الحسین(ع) نیز همین نکته دیده می شود. امام حسین(ع) برای جنگیدن، حرکت نکرده بود. بله! حضرت برای امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امت جد خود حرکت کرد.”[۳]

با این توصیف، همگان، نیک می دانند که زندگی امام حسین، تنها به کربلا، محدود نمی شود. بلکه زندگی و قیام امام حسین، از اواخر حکومت معاویه آغاز و در محرم ۶۱ هجری، به اوج می رسد. بنابراین صرف استناد به ملاقات امام با عمرسعد در محرم، نمی توان نتیجه گرفت که امام، صلح و مذاکره را بر جنگ و قیام با حکومت یزید، اصالت بخشیده بودند. گویا آقای سروش، تنها به یک قطعه از سریال عظیم زندگی امام حسین، التفات داشته اند و از اینرو، دچار خطا در فهم، شده اند. البته، هرچند بخش دوم و پایانی گفتار آقای سروش، صحیح و مبتنی بر سخن امام حسین، می باشد، لکن، آیا ادعای صلح، با واقعیات تاریخی نیز منطبق است؟؛ خیر، زیرا، تاریخ چنین عنوان می دارد که امام حسین، مترصد مرگ معاویه و آغاز قیام علیه حاکمیت یزید، بوده است:

إنّی لَأَرجو أن یَکونَ رَأیُ أخی رَحِمَهُ اللّهُ فِی المُوادَعَهِ، ورَأیی فی جِهادِ الظَّلَمَهِ رُشدا وسَدادا، فَالصَقوا بِالأَرضِ وأخفُوا الشَّخصَ، وَاکتُمُوا الهَوى، وَاحتَرِسوا مِنَ الأَظِنّاءِ ما دامَ ابنُ هِندٍ حَیّا.[۴]

من امید دارم که رأى برادرم در صلح، و رأى من در جهاد با ستمگران، استوار باشد. پس، حرکتى نکنید، خود را پنهان و قصدتان را پوشیده بدارید و خود را از شکّ جاسوسان، مصمون نگه دارید تا اینکه معاویه، بمیرد.

حتی فراتر از این، امام حسین در گفتاری دیگر، و در اواخر حکومت معاویه که وی برای فرزند خویش، یزید در حال اخذ بیعت بود، جهاد با ظالمین و حکومت بنی امیه را رسما اعلام و افتخار خویش عنوان می فرمایند:

إنّی أرجو أن یُعطِیَ اللّهُ أخی عَلى نِیَّتِهِ فی حُبِّهِ الکَفَّ، وأن یُعطِیَنی عَلى نِیَّتی فی حُبّی جِهادَ الظّالِمینَ.[۵]

من امید مى برم که خداوند به برادرم براى نیّتِ دوست داشتن صلح، و به من براى نیّت دوست داشتن جهاد با ستمگران و ظالمین زمان خویش (حکومت بنی امیه)، پاداش دهد.

البته گمان نرود که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، با هم اختلاف نظر داشته اند؛ بلکه تصمیم هر دو امام، بر اساس مقتضیات زمان بود. امام حسین علیه السلام در این سخن خویش، بر این نکته پا مى فشرد که تفاوت عملکرد ائمه، تابع شرایط مختلف در زمان هاى متفاوت می باشد.

و نیز امام حسین، بعد از مرگ معاویه و آغاز حکومت یزید نیز بر جنگ، پافشاری کردند، امام هنگام حضور در مکه و در مسیر حرکت به سمت عراق، درپاسخ ابن عباس، چنین می فرماید:

وقَد وَجَبَ عَلَیَّ المَسیرُ لِقِتالِ أعداءِ اللّهِ. فَبَکَى ابنُ عَبّاسٍ، وقالَ: واحُسَیناه.[۶]

و بر من واجب است که به جنگ دشمنان خدا بروم. پس ابن عبّاس گریست و گفت: واى از مصیبت حسین!

حال، با این توصیف، چگونه است که آقای سروش، ادعا می کنند که: “امام حسین(ع) برای جنگیدن، حرکت نکرده بود” در حالیکه خلاف این مطلب در تاریخ، گزارش شده است؟

حتی، امام بعد از مرگ معاویه و هنگام شروع اخذ بیعت اجباری برای حکومت یزید، صریحا حکومت اسلام را حق خاندان رسول الله می داند و بر “عدم بیعت با یزید تا ابد”، پافشاری می کند:

أنّی لا اُبایِعُ لَهُ أبَدا؛ لأَِنَّ الأَمرَ إنَّما کانَ لی مِن بَعدِ أخِی الحَسَنِ علیه السلام، فَصَنَعَ مُعاوِیَهُ ما صَنَعَ، وحَلَفَ لِأَخِی الحَسَنِ علیه السلام أنَّهُ لا یَجعَلُ الخِلافَهَ لِأَحَدٍ مِن بَعدِهِ مِن وُلدِهِ، وأن یَرُدَّها إلَیَّ إن کُنتُ حَیّا ، فَإِن کانَ مُعاوِیَهُ قَد خَرَجَ مِن دُنیاهُ ولَم یَفِ لی ولا لأَِخِی الحَسَنِ علیه السلام بِما کانَ ضَمِنَ فَقَد وَاللّهِ أتانا ما لا قِوامَ لَنا بِهِ. اُنظُر ابا بَکرٍ أنّى اُبایِعُ لِیَزیدَ، ویَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ مُعلِنُ الفِسقِ، یَشرَبُ الخَمرَ ویَلعَبُ بِالکِلابِ وَالفُهودِ، ویُبغِضُ بَقِیَّهَ آلِ الرَّسولِ، لا وَاللّهِ لا یَکونُ ذلِکَ أبَدا.[۷]

هرگز با یزید، بیعت نمى کنم؛ چرا که حکومت، پس از برادرم حسن، حقّ من است. معاویه هر چه خواست کرد، با این که براى برادرم حسن، سوگند یاد کرده بود که پس از خود، خلافت را به کسى از فرزندانش نسپارد و چنانچه من زنده بودم، به من باز گردانَد. حال اگر معاویه از دنیا رفته و به عهد خود با من و برادرم حسن، وفا نکرده، ـ به خدا سوگند ـ با ما کارى کرده که ما را توان تحمّلش نیست. اى ابو بکر ! من با یزید، که فسق و فجورش آشکار است، شراب مى خورد، سگباز و بوزینه باز است و با خاندان پیامبر، دشمنى مى کند، بیعت کنم؟! به خدا سوگند ، هرگز بیعت نمى کنم.

حال چگونه است که امام با قطعیت می فرمایند: هرگز با یزید بیعت نمی کنم اما آقای سروش، با استناد به نامه دروغین عمرسعد، مدعی می شوند که امام درصدد این بود که با یزید نیز مذاکره کند؟

و اما استناد آقای سروش به بخشی از وصیت امام حسین به برادری خویش، محمد بن حنفیه، و به فراموش سپردن بخشی دیگر، شایسته مقام علمی ایشان نیست. وی در سخن خویش، به هدف قیام امام حسین اشاره، اما از ادامه حدیث و بازگو کردن سخن امام، چشم پوشی می کنند:

“بله! حضرت برای امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امت جد خود حرکت کرد.”[۸]

وَ إنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ النَّجاحِ وَ الصَّلاحِ فى اُمَّهِ جَدّى مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله، اُریدُ أن آمُرَ بِالمَعروفِ وَ أنهى عَنِ المُنکَر

لکن آقای سروش، بهتر است به ادامه جمله معروف امام حسین نیز توجه کنند که امام در ادامه می فرمایند:

وَ أسیرَ بِسیرَهِ جَدّى مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله، وَ سیرَهِ أبى عَلىِّ بنِ أبى طالِبٍ.[۹]

و به سیره جدم حضرت محمد و سیره پدر خویش امام علی بن ابیطالب، رفتار نمایم.

حال سوالی که مطرح می شود و مدافعین گفتمان مذاکره باید بدان پاسخ دهند، اینکه: آیا با پذیرش فرض حامیان مذاکره امام حسین با دشمن و قبول شروط حاکمیت یزید، عمل به هدف امام حسین یعنی رفتار و عمل حکومت بر طبق سیره و سنت پیامبر و سیره امام علی، وجود داشت؟ آیا حکومت یزید، به این امر راضی می شد؟ آیا اصولا، عمل به سنت پیامبر و سیره امام علی، با پذیرش بیعت و مذاکره با یزید، سازگار بود؟ مضاف بر اینکه، اگر امام حسین، قصد مذاکره داشت، این ادعا، با ادامه سخن آقای سروش که همانا هدف امام، امر به معروف و خروج بر علیه حاکمیت یزید، بود، نیز منافات دارد.

بنابراین، با مجموع آنچه که ذکر شد، شالوده فکری آقای سروش، مبنی بر اراده امام حسین، برای صلح با حکومت بنی امیه و مذاکره با شخص فاسق و مشروب خواری چون یزید، فرو می ریزد و شاهدی تاریخی بر این امر، استوار نیست. و بر فرض محال، نیز اگر در کتب تاریخی، شواهدی نیز بر این مدعا یافت میشد، که چنین نیست، ساخته و پرداخته حاکمیت آن زمان و اقدامات عمرسعد، می باشد که نه تنها با “اهداف قیام امام حسین”، منافات دارد و در ادامه به تفصیل، ذکر خواهد شد، بلکه اصحاب امام، خلاف آن را نیز گزارش کرده اند و در تاریخ، نیز ثبت شده است.

ملاقات امام حسین و نامه عمرسعد به ابن زیاد مبنی بر پذیرش مذاکره امام حسین با یزید

شایعه دروغین پذیرش مذاکره امام حسین با یزید

در ملاقات امام حسین با عمرسعد، که گویا در شب عاشورا و در وسط دو لشکر، شکل گرفت، مواردی قابل ذکر است:

مقدمه اول: ملاقات امام حسین با عمرسعد، ملاقات خصوصی بود و کسی نیز نمی شنید و از محتوای گفتگو بین عمرسعد و امام حسین، آگاه نبود: فَانکَشَفنا عَنهُما بِحَیثُ لا نَسمَعُ أصواتَهُما ولا کَلامَهُما.

مقدمه دوم: اما با این حال، در زبان و افواه مردم، چنین شایع شد که امام در ملاقات با عمرسعد، درخواست مذاکره با یزید را نیز مطرح کرده است: تَحَدَّثَ النّاسُ فیما بَینَهُما ظَنّا یَظُنّونَهُ أنَّ حُسَینا علیه السلام قالَ لِعُمَرَ بنِ سَعدٍ: اُخرُج مَعی إلى یَزیدَ بنِ مُعاوِیَهَ.

مقدمه سوم: نقل شده است که امام حسین علیه السلام فرمود: اِختاروا مِنّی خِصالاً ثَلاثا : إمّا أن أرجِعَ إلَى المَکانِ الَّذی أقبَلتُ مِنهُ، وإمّا أن أضَعَ یَدی فی یَدِ یَزیدَ بنِ مُعاوِیَهَ، فَیَرى فیما بَینی وبَینَهُ رَأیَهُ، وإمّا أن تُسَیِّرونی إلى أیِّ ثَغرٍ مِن ثُغورِ المُسلِمینَ شِئتُم، فَأَکونَ رَجُلاً مِن أهلِهِ، لی ما لَهُم، وعَلَیَّ ما عَلَیهِم .«یکى از سه پیشنهاد مرا بپذیرید: یا به همان جایى که از آن جا آمده ام، باز گردم یا دستم را در دست یزید بن معاویه بگذارم و میان من و خود، حکم کند یا مرا به هر یک از مرزهاى مسلمانان که مى خواهید، بفرستید و من هم مانند یکى از ساکنان همان جا مى شوم، با همان وظایف و حقوق».[۱۰]

حال، سوالی مطرح میشود، چه کسانی، اقدام به پخش این شایعه دوم و اصرار برگنجاندن آن داشتند؟ آیا عمرسعد، خود چنین دروغی را منتشر کرده است؟ بعید به نظر می رسد، زیرا عمرسعد در نامه ارسالی خویش به ابن زیاد، به هیچ عنوان چنین پیشنهادی را به قول از امام مطرح نمی کند. پس آیا دستگاه و حاکمیت بنی امیه، نقش اصلی در گسترش این شایعه، ایفا کرد؟ چه شواهدی می توان بر آن، اقامه کرد؟

دقیقا، می توان سرنخ شایعه را در ادامه نقل کتاب تاریخ الطبری، جستجو و شناسایی کرد. زیرا، در نامه عمرسعد به ابن زیاد، چنین عنوان می شود:

تاریخ الطبری عن حسّان بن فائد بن بکیر العبسیّ :أشهَدُ أنَّ کِتابَ عُمَرَ بنِ سَعدٍ جاءَ إلى عُبَیدِ اللّهِ بنِ زِیادٍ وأنَا عِندَهُ، فَإِذا فیهِ: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ، أمّا بَعدُ، فَإِنّی حَیثُ نَزَلتُ بِالحُسَینِ بَعَثتُ إلَیهِ رَسولی، فَسَأَلتُهُ عَمّا أقدَمَهُ، وماذا یَطلُبُ ویَسأَلُ، فَقالَ: کَتَبَ إلَیَّ أهلُ هذِهِ البِلادِ وأتَتنی رُسُلُهُم، فَسَأَلونِیَ القُدومَ فَفَعَلتُ؛ فَأَمّا إذ کَرِهونی، فَبَدا لَهُم غَیرُ ما أتَتنی بِهِ رُسُلُهُم، فَأَنَا مُنصَرِفٌ عَنهُم.[۱۱]

تاریخ الطبرىـ به نقل از حسّان بن فائد بن بُکَیر عَبَسى : گواهى مى دهم وقتى نامه عمر بن سعد به عبید اللّه بن زیاد رسید، من آن جا بودم. در آن، نوشته بود : «به نام خداوند بخشنده مهربان. امّا بعد، هنگامى که بر حسین علیه السلام فرود آمدم، پیکم را به سوى او فرستادم و از کار و مقصود و خواسته اش، جویا شدم. او گفت: اهالى این سرزمین، به من نامه نوشته اند و فرستادگان آنها نزد من آمده، از من خواسته اند که بیایم و من، آمده ام؛ امّا اکنون، اگر آمدن مرا خوش نمى دارند و از تصمیمى که فرستادگانشان برایم آورده بودند، منصرف شده اند، من نیز باز مى گردم».

همانطور که ملاحظه می کنید، هیچ سخنی از پذیرش بیعت با یزید توسط امام در نامه ارسالی عمرسعد به ابن زیاد، مشاهده نمی شود. بلکه، برعکس، این نماینده حکومت بنی امیه (ابن زیاد) است که در نامه خویش به عمرسعد، دستور میدهد که حتما باید در محتوای ملاقات های عمرسعد با امام حسین، گزینه پذیرش بیعت با یزید، نیز گنجانده شود:

فَلَمّا قُرِئَ الکِتابُ عَلَى ابنِ زِیادٍ قالَ: … وکَتَبَ إلى عُمَرَ بنِ سَعدٍ: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ، أمّا بَعدُ ، فَقَد بَلَغَنی کِتابُکَ، وفَهِمتُ ما ذَکَرتَ، فَاعرِض عَلَى الحُسَینِ أن یُبایِعَ لِیَزیدَ بنِ مُعاوِیَهَ هُوَ وجَمیعُ أصحابِهِ، فَإِذا فَعَلَ ذلِکَ رَأَینا رَأیَنا، وَالسَّلامُ.[۱۲]

هنگامى که نامه را براى ابن زیاد خواندند، گفت : اکنون که چنگال هایمان در او فرو رفته استامید نجات دارد؛ ولى هیچ راه گریزى نیست. آن گاه عبید اللّه بن زیاد، به عمر بن سعد، نوشت : «به نام خداوند بخشنده مهربان . امّا بعد، نامه ات به من رسید و آنچه را گفتى، فهمیدم . به حسین، پیشنهاد بده که خودش و همه یارانش با یزید، بیعت کنند. چون چنین کرد، تصمیم خود را مى گیریم . والسّلام»

حتی این موضوع به عنوان یک شایعه در بین مردم و نقل قول در افواه مردم، پخش می گردد تا فراگیر شود:

فَتَحَدَّثَ النّاسُ بِذلِکَ، وشاعَ فیهِم مِن غَیرِ أن یَکونوا سَمِعوا مِن ذلِکَ شَیئا ولا عَلِموهُ.[۱۳]

مردم، این نقل قول ها را مى گویند و میان آنان، رواج و شایع یافته است، بدون آن که چیزى از محتوای ملاقات بین امام و عمرسعد، را شنیده باشند و یا دانسته باشند.

بنابراین، آنجا که به دروغ و از قول امام، پیشنهاد می شود که: حاضرم دستم را در دست یزید بگذارم. در حالیکه هیچ سخنی از این موضوع، در نامه ارسالی عمرسعد برای ابن زیاد، مشاهده نگردید؛ ردپای حکومت یزید و ابن زیاد، مشاهده میشود و آنچه که این دیدگاه را تقویت می کند، ادعای مذاکره با یزید به عنوان یکی از مفاد ملاقات، در هر دو مورد، (در زبان و افواه مردم و هم در نامه ارسالی ابن زیاد به عمرسعد)، مشترک است و این ظن را تقویت می کند، که منشا شایعه، حاکمیت بنی امیه و شخص ابن زیاد، می باشد که قبل از آغاز جنگ، اقدام به شایعه پراکنی و سخن دروغ نموده اند. زیرا حاکمیت بنی امیه و ابن زیاد، به خوبی می دانند که از یک طرف عمرسعد، از ابتدا قصد جنگ با حسین بن علی را ندارد (فَقالَ لَهُ عُمَرُ: أیُّهَا الأَمیرُ! إن أرَدتَ أن تُعفِیَنی مِن قِتالِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ فَافعَ) و به دلیل حب دنیا و حکومت ری، به اجبار و تهدید به مرگ (ان لم تقاتل القوم، ان یضرب عنقک) به جنگ فرزند پیامبر آمده است و از طرفی، امام حسین نیز به دفعات و متعدد، عدم بیعت با یزید را به عنوان خط قرمز خویش، معرفی کرده است (أنّی لا اُبایِعُ لَهُ أبَدا / مِثلى لا یُبایِعُ لِمِثلِهِ / الخِلافَهُ مُحَرَّمَهٌ عَلى آلِ أبى سُفیانَ و …).

شاهد بر تقویت این دیدگاه و جنگ روانی و شایعه حکومت قبل از آغاز جنگ بین لشکر عمرسعد و اصحاب امام حسین، سخن طلایی “عقبۀ بن سمعان” می باشد که شاه کلید اصلی ختم غائله پذیرش بیعت امام با یزید می باشد که نقشه دشمن را حداقل برای آینده و برای ثبت در تاریخ، برملا و رسوا ساخت:

عَن عُقبَهَ بنِ سِمعانَ قالَ : صَحِبتُ حُسَینا، فَخَرَجتُ مَعَهُ مِنَ المَدینَهِ إلى مَکَّهَ، ومِن مَکَّهَ إلَى العِراقِ، ولَم اُفارِقهُ حَتّى قُتِلَ، ولَیسَ مِن مُخاطَبَتِهِ النّاسَ کَلِمَهٌ بِالمَدینَهِ ، ولا بِمَکَّهَ، ولا فِی الطَّریقِ، ولا بِالعِراقِ، ولا فی عَسکَرٍ إلى یَومِ مَقتَلِهِ إلّا وقَد سَمِعتُها. ألا وَاللّهِ، ما أعطاهُم ما یَتَذاکَرُ النّاسُ وما یَزعُمونَ؛ مِن أن یَضَعَ یَدَهُ فی یَدِ یَزیدَ بنِ مُعاوِیَهَ، ولا أن یُسَیِّروهُ إلى ثَغرٍ مِن ثُغورِ المُسلِمینَ، ولکِنَّهُ قالَ : دَعونی فَلَأَذهَبُ فی هذِهِ الأَرضِ العَریضَهِ حَتّى نَنظُرَ ما یَصیرُ أمرُ النّاسِ.[۱۴]

عُقبَه بن سَمْعان نقل کرد که: همراه حسین علیه السلام بودم و با او از مدینه به مکّه، و از مکّه به عراق آمدم و تا هنگام شهادتش از او جدا نشدم و کلمه اى با مردم، چه در مدینه، چه در مکّه، چه در راه، چه در عراق و چه در میان لشکر تا روز شهادتش، سخن نگفت، جز آن که من، آن را شنیدم. بدانید که ـ به خدا سوگند ـ ، حسین علیه السلام، آنچه را که مردم مى گویند و مى پندارند، به آنان، واگذار نکرد. حسین، نه گفت که [مى خواهد] دست در دست یزید بن معاویه بگذارد، و نه خواست که او را به مرزى از مرزهاى مسلمانان بفرستند؛ بلکه فرمود: «مرا وا بگذارید که در این زمین پهناور بروم تا ببینم که کار مردم ، به کجا مى انجامد».

مولف کتاب تذکرۀ الخواص از علمای اهل سنت، نیز مضمون همین مطلب را تایید می کند.[۱۵]

از اینرو، آنچه که به نقل از مجاهد بن سعید و صقعب بن زهیر در کتاب تاریخ طبری، نقل شده است[۱۶]، برخلاف نقل طبری از ابی مخنف می باشد و همگان می دانند که نقل ابی مخنف، از اعتبار بیشتری نسبت به دیگران، برخوردار است. و همین نقل طبری از ابومخنف در کتب شیعی همچون کتاب المناقب ابن شهر آشوب[۱۷] نیز منعکس شده است.

اما در کتاب الارشاد شیخ مفید، محتوای نامه ابن زیاد به عمرسعد، مطابق نقل از مجاهد بن سعید و صقعب بن زهیر در کتاب تاریخ طبری، می باشد که پیشنهاد مذاکره امام حسین با یزید، نیز در آن گنجانده شده است.[۱۸]

از اینرو، دو دیدگاه مطرح می شود: دیدگاه اول، که مطابق نقل ابی مخنف در کتاب طبری و کتاب دلائل الامامۀ میباشد و در آن هیچ خبری از سخن امام مبنی بر پذیرش مذاکره با یزید، مشاهده نمی شود؛ و دیدگاه دوم مطابق نقل مجاهد و صقعب در کتاب طبری و کتاب الارشاد شیخ مفید است که به تمایل امام به مذاکره با یزید، اشاره شده است؛ لکن در ابتدای امر و موقتا و به دلیل تعارض اقوال، هر دو دیدگاه، تساقط کرده و به سخنان امام حسین بعد از ملاقات و گفتگو با عمرسعد، مراجعه می شود؛ زیرا بیان امام حسین حجت شرعی می باشد و نه نامه ابن زیاد و عمرسعد. آنگاه یکی از این دو دیدگاه که مطابق با سیره و سخن امام حسین، می باشد، به عنوان رای نهایی و قول صحیح، انتخاب می شود.

امام حسین، در سخنرانی اول روز عاشورا و بعد از گفتگو با عمرسعد، چنین بیان می دارد:

لا وَاللّهِ! لا اُعطیکُم بِیَدى إعطاءَ الذَّلیلِ، وَ لا أفِرُّ فِرارَ العَبیدِ.[۱۹]

نه، به خدا سوگند! من دست ذلّت به شما نمى دهم و همانند بردگان، نمى گریزم.

و امام حسین در سخنرانى دوم خود در روز عاشورا، نیز فرمودند:

ألا وَ إنَّ الدَّعِىَّ ابنَ الدَّعِىِّ قَد رَکَزَ بَینَ اثْنَتَین: بَینَ السِّلَّهِ وَ الذِّلَّهِ، وَ هَیهاتَ مِنَّا الذِّلَّهُ! یِأبَى اللّهُ لَنا ذلِکَ وَ رَسولُهُ وَ المُؤمِنونَ، وَ حُجورٌ طابَت، وَ حُجورٌ طَهُرَتْ، وَ أُنوفٌ حَمِیَّهٌ، وَ نُفوسٌ أبِیَّهٌ، مِن أنْ تُؤثَرَ طاعَهُ اللِّئامِ عَلى مَصارِعِ الکِرامِ.[۲۰]

بدانید که بى نَسَبِ پسر بى نَسَب، مرا میان دو چیز، مخیّر کرده است: شمشیر و جنگ و [تن دادن به] ذلت خوارى؛ و خوارى، از ما دور است! خدا و پیامبرش و مؤمنان و دامن هاى پاک و پاکیزه و دل هاى غیرتمند و جان هاى بزرگْ منش، این را بر نمى تابند که فرمانبَرى از فرومایگان، بر مرگ شرافتمندانه، ترجیح داده شود.

گویی امام حسین، بعد از گفتگو و ملاقات با عمرسعد، چنین متوجه شده اند و به گونه ای صحبت می‏فرمایند که دو راه پیش روی ایشان، قرار داده شده است: پذیرش شروط ذلت بار حکومت یزید و یا جنگ و شهادت و هیهات من الذلۀ؛ این سخنان و احادیث فوق، به روشنی ادعای ابن زیاد و ادعای احتمالی عمرسعد در نامه به ابن زیاد مبنی بر پذیرش بیعت با یزید را کاملا زیر سوال می برد. حال، آقای سروش، باید پاسخ دهند که چگونه برای اثبات ادعای واهی خویش، به سخن و نامه عمرسعد در کتب تاریخی استناد جسته و سخن صریح امام حسین در احادیث فوق را نادیده می گیرند؟ و آیا برای وی، سخنان امام حسین بعد از گفتگو با عمرسعد، حجت است یا ادعا و نامه عمرسعد به ابن زیاد؟

بنابراین با انضمام سخن امام حسین و مقایسه بین دو دیدگاه، متوجه می شویم که دیدگاه اول یعنی وجود شایعه در بین مردم، صحیح و با سیره و سخن امام، نیز مطابقت دارد؛ حتی در ن

لینک کوتاه : https://kamalemehr.ir/?p=165386
  • ارسال توسط :
  • 43 بازدید
  • دیدگاه‌ها برای آیا کربلا و عاشورا درس تعامل و مذاکره بود؟/ شایعه دروغین پذیرش مذاکره امام حسین(ع) با یزید بسته هستند

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰

دیدگاهها بسته است.