ابعاد بسیار جذابی دارد که سناریوی آن در حال طراحی و نوشته شدن است، اما اینکه بگوییم برنامهریزی دقیقی برای شروع آن داریم اینطور نیست. خندوانه پروژهی سختی است و هر روزش یک ماجرای جدیداست که واقعاً فقط باید با آن زندگی کرد، خوابید و بیدار شد. اینکه بخواهیم به چیز دیگری برسیم حالا سینمایی یا هر چیز دیگر واقعاً دشوار است، نمیشود این کار را کرد. خندوانه بسیار وقتگیر است، تمام زندگیام را گرفته و مال خودش کرده.
%
رامبد جوان در یک گفتوگوی بیپرده به تمام پرسشها پاسخ داد/ از توییت جنجالی تا بدلهای مرتضی پاشایی
رامبد جوان میگوید بامزه است که بعضیها متر من را از «خندوانه» حساب میکنند. میگویند که رامبد با «خندوانه» به تلویزیون آمده است، در صورتی که من ۲۶ سال است که دارم کار میکنم.
به گزارش گروه وبگردی «کمال مهر»؛،خندوانه حالا به بخشی از خاطرات جمعی ما تبدیلشده است. برنامهای که در بدترین دوران رسانه ملی، گل کرد و توانست اعتماد مخاطبی را که دیگر از تلویزیون ناامید شده بود، دوباره جلب کند.بااینحال و مثل هر برنامه موفق دیگری، خندوانه هم حاشیههای خودش را دارد. همانطور که جناب خان و نیما و مسابقههایش را دارد.
اما در میان تمام المانهایی که خندوانه را موفق کردهاند، شاید سهم رامبد جوان سهم دیگری باشد. او بر روی لبه تیغ تیزی راه میرود که سقوط از هر طرفش میتواند برایش به معنای پایان خیلی چیزها باشد. قرار است خندوانه به کجا برسد یا لااقل خیال دارد ما را با خود به کجا ببرد؟ اگر میخواهید پاسخ این پرسشها را بدانید، این گفتوگو را بخوانید:
خندوانه تنها برنامهای است که در رسانه ملی نمایندهی قشر متوسط جامعه است، برای حفظ این جایگاه چه برنامهای دارید ؟
اینکه نماینده قشر متوسط جامعه است را برای من بازکنید. نمایندهی قشر متوسط جامعه یعنی چه؟ منظورتان این است که ما چهکار میکنیم که این نمایندگی را داریم؟
اگر بخواهیم از مهمانهایتان در فصل اول و دوم برآیندی بگیریم، عمدتاً آدمهایی بودهاند که طبقه متوسط جامعه ایرانی آنها را بهعنوان چهرههایی موجه و قابلقبول میشناسند. این آدمها فقط از مردم نبودند، خیلی مواقع از ارگانها، آتشنشانیها و جاهای مختلف آمدهاند. مردم به شکل معمول با این آدمها در جامعه ارتباط دارند.
وقتی پای تلویزیون مینشینند، راحتتر ارتباط برقرار میکنند. شاید انتقاداتی که به سریالها یا برنامههای دیگر میشود این است که این برنامهها جامعهی ایرانی را نمایندگی نمیکنند. مردم اینها را نمیشناسند اما این اتفاق در خندوانه افتاده، کسانی که در استودیو هستند و مهمانانی که روبهروی شما مینشینند، صحبت میکنند و گپ میزنند این احساس را به وجود آوردهاند که میشود با این برنامه ارتباط برقرار کرد. دلیلش هم آشنا بودن آدمهاست. فکر میکنم از این منظر میتوان جامعتر به سؤال نگاه کرد.
در وهله اول باید این صحبتهایی که سابقاً هم گفتهام تکرار کنم، خندوانه برای من شبیه یک باشگاه شادی کردن و شاد بودن است تا یک برنامهی تلویزیونی. ما این درک را داریم که رسانه چقدر میتواند قدرتمند باشد و نفوذ کند. به همین خاطر از کلمه باشگاه استفاده میکنم چون خندوانه فقط تولید نمیشود که مورد مصرف و دیدن قرار گیرد، بلکه تولید میشود برای اینکه مشارکت در آن اتفاق بیفتد و همه در آن حضورداشته باشند. وقتی میگوییم شادی، منظورمان شادیای است که متعلق به همه است ــ همه سنین، همه نوع طرز فکر، همه جور مذهب و همه و هرکسی که وجود دارد، ــ حتی موجوداتی که نمیتوانند حرف بزنند، مانند گیاه، آب، حیوانها و حتی اشیاء.
ما دلمان میخواهد رابطهای همراه باحال خوب ایجاد کنیم، اول میگویم «حال خوب» که به نظرم مهمتر از آن لحظهی شادی است. چون شادی چیزی است که تو میتوانی همهجوره تعریفش کنی و هر کس برای خودش از آنیک تعریف دارد. اما درعینحال میتواند واکنشی به درک چیزی باشد، اما وقتی میگوییم حال خوب به نظرم کلیتر و بسیطتر میشود. من حالم خوب است، ممکن است الآن نخندم، اما احساس رضایت دارم و حالم خوشم است.
بنابراین وقتی این اتفاق بیفتد ما خواهیم گفت همه در آن سهم دارند، وقتی همه سهم داشته باشند دلمان میخواهد همه به خندوانه بیایند و راجع به خودشان صحبت کنند و ما با آنها آشنا شویم. همچنین ببینند که دیده میشوند و موردتوجه قرار میگیرند. یکی از چیزهایی که در روانشناسی و جامعهشناسی داریم نیاز همه ما به دیده شدن است. اگر احساس کنیم باوجود هر کاری که میکنیم دیده نخواهیم شد و موردتوجه قرار نمیگیرم، میتواند مدام حال ما را بدتر کند. دقیقاً معکوس آن چیزی که داریم راجع به آن صحبت میکنیم.
برای برنامهای تلاش کردهایم که در ابعاد بزرگ دیده میشود، تأثیرگذاریاش هم بسیار خوب است، مردم باعلاقه آن را تماشا میکنند و نسبت به آن واکنش نشان میدهند. هدفمان این است که بیماریها را در آن معرفی کنیم. بیماریهایی که وجود دارند و افراد مبتلابه آنها اصلاً هم تعدادی کمی نیستند، خانوادهها خیلی با آن بیمارها مسئلهدارند و درعینحال مردم تقریباً آنها را نمیشناسند ــ مانند ماجرای اوتیسم ــ که به آن پرداختهایم. اتفاقات نویدبخشی نیز قرار است رخ دهد، چیزی که دو فصل است میخواهم اتفاق بیفتد اما تاکنون نیفتاده، اما بهزودی خواهد افتاد ــ البته مشابهش را انجام دادهایم ــ فکر کنید تمام تماشاچیان بیمارهای سرطانیای باشند که بهبودیافتهاند. مسئلهی رایج است، متأسفانه بیماری سرطان هم بسیار زیاد شده است.
*بله شما حسین معززی نیا را به عنوان مهمان به برنامه آوردید که مدتی ست درگیر بیماری سرطان است؟
بله ، این مهم است که نشان بدهیم زندگی کردن، جنگیدن و مبارزه کردن باحال بد است. نمیتوانیم بنشینیم و در انتظار این باشیم که چه زمانی همهچیز خوب خواهد شد، مدام گلایه داشته باشیم که پولندارم. ماشینم خرابشده است. حالم هم بد است. آنجا هم که فلان مشکل را دارم بنابراین من یک آدم بدشانس هستم. خیر اینطور نیست تو بدشانس نیستی، بلند شو، مدیریت کن و این حال بد را درست کن.
مشکلات باید یکی یکی رفع شوند، اول ماشینت را درست کن، در رابطه با سلامتیات اقدام کن، بهداشتت را مدیریت کن و… از این قبیل کارها که انجام شود بهنوعی ایجاد حس مسئولیت و درعینحال امید هم خواهد کرد. به همین دلیل همه باید در خندوانه حضور پیدا کنند، خیلیها آمدند و خیلیها نیامدند و قطعاً خواهند آمد. این کمک میکند که بین بخشهای مختلف، اقشار مختلف و مسئولان مختلف جامعه اتصال ایجاد کنیم.
وقتی میگویید آتشنشانها، آنها میآیند و حرف میزنند، مردم هم تماشا میکنند شاید بیشتر دوستشان داشته باشند، آنها هم این احساس را دارند که حرف زدیم و دیده شدیم و این خیلی لذتبخش است. محیطبانان، آتشنشانان، خبرنگاران، عکاسان خبری و… میآیند و دیده میشوند.
مورد دیگر این است که خندوانه توانست با همین فعالیتهای اجتماعی، خیرخواهانه و تلاشهای محیطزیستی و… اعتماد مخاطب را دوباره به تلویزیون و صداوسیما بازگرداند. برای اینکه این برنامه تبدیل به یک برنامهای روتین نشود چه نقشهای دارید؟
خیلی کارها میشود کرد. ما الآن کلی ایدههای کوچک و بزرگ داریم و حتی اگر از همین الآن بخواهیم همه را اجرا کنیم دو سال دیگر هم میتوانیم روی آنتن باشیم. مثلاً یک ماه به یک ماه فضا و اتفاق تغییر کند و ماجرای جدید به میان میآید. اما واقعیت این است که چندین مسئله دستبهدست هم میدهد و نمیگذارد برنامهریزی دقیق کنیم.
یک بخش پول و هزینه است، یکسری ایدهها واقعاً جذاب و مهماند، باید هم انجام شوند اما واقعاً هزینهبر هستند. مورد دوم این است که ما بهاندازه کافی نیرو نداریم. نه اینکه خندوانه نیرو نداشته باشد، اصولاً نیرویِ انسانیِ متخصصِ درجهی یک خیلی زیاد نیست. کسی که خیالت راحت باشد تمام ویژگیهایی که میخواهی را دارد و سلیقهاش هم با برنامه جور است.
برنامه بهمرور زمان یا شاید از همان ابتدا یک یونیفورم و هویت بصری پیدا میکند. دفعات بسیاری اتفاق افتاده ما از آدمها خواهش کردیم برای پلیبَکها کارکردهاند، بعد متوجه شدیم نمیشود، هزینهاش را هم پرداخت کردیم اما آن پلیبَک را کنار گذاشتهایم، دلیلش این بوده که به درد بافت کلی برنامه نمیخورده است. مسئلهی دیگر این است که آدمهایی که بلد باشند چند تصویر شاد و سرحال را کنار هم بچینند خیلی کمترتر هستند. اگر بخواهید یک کار اجتماعی، جدیتر و بهاصطلاح سفتوسخت انجام دهید، ممکن است تعداد کسانی که بتوانند انتخاب شوند بیشتر باشند.
متأسفانه آنقدر به شادی، کمدی، بامزگی و طنازی کمبها دادهایم که آدمهایش هم کم است. بهعلاوه اینکه ما در فصل سه دچار یک مشکل شدیم، تصور این است که باید دیرتر شروع میکردیم، اما به اصرار تلویزیون زودتر شروع کردیم و این باعث شد نتوانیم خودمان را درست تنظیم کنیم. به همین دلیل ایدهی لباهنگ را آوردیم که بتوانیم برنامه را در ایام عید جلو ببریم.
بهنوعی هدفتان این بود که زمان بخرید؟
بله و بابتش مجبور نشویم مهمان دعوت کنیم، در ایام عید مهمانی وجود نداشت، چه کسی را میتوانستیم دعوت کنیم؟ یکسری از پلیبَکهایمان آماده نبود و… با لباهنگ جلو رفتیم و بعد وارد دعوت کردن مهمان و وضعیت روتین گفتوگویمان شدیم. استودیوی بزرگ را تجربهی کردیم، اما یک مقدار از تصوراتی که داشتیم با چیزی که با آن مواجه شدیم هماهنگ نبود. تمام اینها به این کمک میکند که آدم اول خودش را تنظیم اولیه کند، برای اینکه حیات داشته باشد و سرِپا باشد و اینکه از یک درصدی پایینتر نیاید و بعد از آن شروع به تزریق ایدههای جدید کند.
میتوانم بگویم خندوانه در حال حاضر تقریبا در چنین وضعیتیست. اولین استارت ما خانوادهی باحال بود با این هدف که سرپا شویم. اوضاعمان درستتر شده است و الان میتوانیم مسائل جدیدتری را ارائه دهیم. به نظرم ایدهی خانوادهی باحال خیلی جذاب و مهم است، مسابقهایست با یک عده سلیبریتی که مردم آنها را میشناسند و دارای درصدی از محبوبیت و شناخت در جامعه هستند. اینها میتوانند خانوادهشان را هر طور که دلشان میخواهند بچینند، در این مسابقه شرکت کنند و مرحله به مرحله بالا بروند.
برای خودتان عجیب نیست که حالا بیشتر با خندوانه شناخته میشوید تا باقی کارهایتان؟
ما برای خندوانه ۳۵۰ قسمت کار کردهایم، ولی آدمهایی نیستیم که اولین بار در زندگیمان فقط برای ساختن خندوانه آمده باشیم. هر کداممان با تجربهی سالها برنامهسازی وارد شدهایم.
تقریبا میشود گفت اولین برنامه به این نحو است که میسازید؟
نه من قبلاً هم برنامهسازی به این صورت داشتهام و شو تلویزیونی ساختهام. «گپ»، «خانهای با طرح نو»، «امشب» که در آن مهمان آوردیم و…
اما آن برنامهها به اندازهی خندوانه فراگیر نبوده است؟
بله. این که یک محاسبه برنامهسازی و چیدمان است با اینکه نقطهی صفر باشد تفاوت دارد. با تمام این اوصاف اگر رامبد را یک طرف قضیه بگذارید، کل تیم آدمهای حرفهای هستند. از ایدهپردازی تا اجرا، از رضا شهیدیفر، هومن رازدار، محمود کریمی تا خیلیهای دیگر که در این تیم ایستادند و کار میکنند. لازم به ذکر است ما در برنامه جاهایی مجبور به تست زدن هستیم، دلیلش هم این است که تا به حال کسی چنین ایدههایی را تست نزده است.
حتی اگر هم مشابه خارجی داشته باشد، چون در ایران و با تلویزیون جمهوری اسلامی و تماشاچی ایرانی سر و کار دارد، باید آن را انجام داد تا دید چه پیش خواهد آمد. تا قبل از آن کاملاً یک تئوری روی هواست و مشخص نیست قرار است چه شود. باید آن را انجام دهیم تا ببینیم چه از آب در خواهد آمد. همین ماجرای خانوادهی باحال ما عملاً داریم قلقگیری میکنیم، کاملاً متوجه اینکه کجاها جواب میدهد و کجاها جواب نمیدهد هستیم.
مثلا چه چیزهایی؟
اینکه مهمانها از پس چه لحظاتی بر میآیند، یا شرکت کننده ها را چطور باید توجیه کنیم. الان متوجه شدم که ما در ادامه خیلی بیشتر باید با آنها حرف بزنیم، پوزیشن من این است که هر کاری آنها انجام دهند من تماشا کنم. نه قضاوت نه داوری هیچ کاری انجام نمیدهم.
اما این بعضی وقتها جواب نمیدهد.
بله. به نظرم این پوزیشنیست که الان باید بایستید و ما هم بیاییم وسط. باید در ایدهپردازی، کارگردانی، چیدمان و لحظه کمک کرد، حتی یک بار گرفتیم اگر خوب نشد کات بدهیم و بار دیگر بگیریم. ما در فصل دو مسابقهی خندانندهی برتر را داشتیم، میگذاشتیم کمدینها از ثانیه اول تا آخر، هر کاری میکنند کار خودشان باشد. میگفتیم هر کاری میکنید به ما هیچ ربطی ندارد. حتی با فیلمبردارها قرار گذاشته بودیم که وقتی من میخندم از من پلانی نگیرند، چون در ذهن تماشاچی تأثیر میگذاشت.
الان متوجه این هستیم که حتی یک بار بگیریم و واگر خراب شد کات و دوباره بگیریم. چیزی که باید از خروجی کار روی آنتن برود میبایست جذابیت یک برنامه را داشته باشد. مهم این نیست که شرکت کننده در مسابقه چقدر از پس آن بر خواهد آمد. عرضم این است که این ایدهها و خیلی ایدههای دیگر همچنان وجود دارند. حتی ایدههایی که بعضیهایش وام گرفته از پروژههای موفق جهان هستند که به نظرم اصلاً بد نیست.
این تصور که آدمها از روی همدیگر کپی میکنند، بد و غلط است، درست نیست. مثلاً بدیهی است که من به یک ایدهی فرانسوی نگاه کنم و آن را اجرا کنم، اما قابل توجه است زمانی محصول من موفق خواهد شد که من بتوانم آن را از فیلتر، فرهنگ، جنس، برنامه و نورپردازیام رد کنم و آن را ارائه دهم و شما آن را تماشا کنید و بگویید بد هم نیست میتوان تماشایش کرد. در نهایت من باید این را از چنین فیلترهایی عبور دهم. همهجای دنیا هم چنین کاری انجام میشود و ابداً ایرادی هم ندارد. بنابراین از ایدههایی که ممکن است از جاهای دیگر وام بگیریم یا ایدههایی که صفر تا صد آن متعلق به خودمان است، حتماً آنها را انجام خواهیم داد.
راجع به مسابقهی کتابخوانی، استندآپ، همین لباهنگی که راه انداختیم ایدههای جدید داریم و قطعاً هم آنها را انجام خواهیم داد. البته مسابقهی لباهنگ با اعتراضهایی از جانب مدیریت و تلویزیون و جاهایی که ممکن بود این حس به آنها دست بدهد، ما یک مقدار دوز موسیقی را در برنامه زیادی بالا بردهایم ــ که این اتفاق هم افتاد ــ روبهرو شدیم. ولی با این حال قصد ما این است که این ایدهها را حفظ کنیم، چون یک بار تجربهشان کردهایم الان قلقش دستمان آمده، اگر دفعهی دیگر لباهنگ راه بیندازیم، میدانیم چه کار بکنیم که ایرادهای کمتری داشته باشد. یا اگر دفعه دیگر بخواهیم مسابقه خانوادگی انجام دهیم، میدانیم چه کار کنیم، این تست کردنها باید اتفاق بیفتد.
قشری از جامعه هستند که خندیدن را سبک میدانند و اخمو بودن را فضیلت، پیرو اعتراضات پیش آمده این را میگویم، بههرحال نگاهی سنتی، عرفی یا شرعی وجود دارد، با آن نگاه و تعامل چه کار خواهید کرد، مسلماً چنین نگاهی محدودیتهایی ایجاد میکند و دست و پای آدم را خواهد بست.
تا الان چه کار کردهایم. به هر حال کارمان راه افتاده است.
درست است شما این نوع نگاه را نادیده گرفتهاید و اگر خندوانه به اینجا رسیده به خاطر همین نادیده انگاشتن بوده.
خب احتمالاً شاید باید نادیده گرفت تا بتوان ادامه داد، نمیدانم. مسئلهی اصلی این است که قطعاً بخشی خیلی جدی، سنتی یا مذهبی وجود دارد که ممکن است به یکسری از اتفاقات خندوانه ایراد بگیرد و برایشان جذاب نباشد. حتی بگویند که این نوع اتفاقات درست نیست. چهبسا که اینطور هم شده، مثلاً آقای خاتمی در رابطه با مسابقه خانمهایی که راهاندازی کردیم، گفتند غلط است خانمها بایستند و باعث خنده آقایان شوند.
البته لازم به ذکر است که حتی آن تجربه هم اولین بار بود که در تلویزیون ایران اتفاق افتاد تا به حال کسی این کار را نکرده بود، آزمون و خطاست باید اتفاق بیفتد تا بفهمیم چطور باید چیده شوند. به نظرم در بعضی از جاها همه اتفاق نظر دارند، همه یعنی از بالا تا پایین، چپ تا راست، شرق تا غرب معتقدند آنجا که جامعه باید حالش خوب باشد و احساس کند اگر برای خودش کاری نکند، آسیبهای جدی خواهد دید، آنجا فهمیده میشود شاد بودن، حال خوب داشتن، انگیزه داشتن و امید داشتن، چه برای خود فرد، چه برای جامعه و محیطش ایجاد زندگی بهتر خواهد کرد. در این موارد همه اتفاق نظر دارند، کسی نمیگوید این کار را انجام ندهید. به هر صورت همه ما با هم قلقگیری میکنیم. چیزی که من چند بار تکرار کردم و باز هم تکرار خواهم کرد.
تجربیاتی که در خندوانه میشود برای من برنامهساز و تیمم تجربه است و قطعاً برای همهی برنامهسازها تبدیل به متر و معیاری میشود که چه کارهایی را میشود انجام داد و چه کارهایی را نمیشود. یا اینکه مسیر رسیدن به فرمت جدید چیست، چطور میشود خط قرمز را رد کرد اما آسیب ندید. تمام اینها راه دارد، حتی مدیران فرهنگی هم میفهمند که میشود فلان کار را کرد و چیز بدی از آب در نیاید، ایراد ندارد که با همدیگر تجربه کنیم حتی تماشاچی هم این کار را میکند.
این قلقگیری سه وجه دارد: «مسئول فرهنگی، کننده فرهنگی و مصرف کننده فرهنگی»، این سه باید کنار هم قرار گیرند، با هم حوصله کنند و تجربه کنند تا یک اتفاق تازهتر بیفتد. به نظر من این متر آرام آرام دست همهمان یا آمده یا بیشتر به دست خواهد آمد. به نظرم برای همه این طور است حتی برای قشری که معتقد هستند این نوع برنامهها ممکن است در جاهایی ایراد داشته باشند.
اگر متن دقیق، ریز به ریز و با جزئیات وجود نداشته باشد ممکن است نتیجهی کار خوب در نیاید. در برنامه چقدر روی متن جلو میروید؟ یعنی شما به عنوان مجری آیا متن از پیش تعیینشدهای دارید و بقیه عوامل، نیما، جنابخان و… چقدر از روی متن کار میکنند؟ یکی از کارهای خودتان را مثال میزنم «ورود آقایان ممنوع» به نظرم متن پیمان قاسمخانی خیلی کامل بود.
بله خیلی خوب و دقیق بود.
همین منجر به این شد که نتیجه فیلم خوب باشد، حالا در خندوانه هم فرقی نمیکند، آیا متن از پیش تعیین شده دارید؟
به نظرم تفاوت دارد، در فیلمهای سینمایی یا تلویزیونی میتواند همهچیز براساس متن جلو برود، اما در اینجا همهچیز براساس متن نمیتواند جلو برود. وقتی تو با یک موجود زندهی بداهه سر و کار داری که مهمان است، نمیشود همهچیز را با او چید. بعضی وقتها هیچ و بعضی وقتها یا اکثر اوقات مقداری با مهمان گپ و گفت میکنم که سرحال و راحت باشد.
البته بیشتر منظورم قسمتهای نمایشی بود؟
در قسمتهای نمایشی قطعاً یک اول، وسط و آخر وجود دارد. بین من و محمد بحرانی (جناب خان) چیزی که وجود دارد این است که تمرینی اولیه داریم. محمد ایدهاش را میآورد و راجع به آن با هم حرف میزنیم، بعد توضیح میدهد ، گپ میزنیم و به همدیگر گوش میدهیم، حتی در بعضی مواقع میگوییم اینجا حتما باید این اتفاق بیفتد و آنجا هم باید آن اتفاق بیفتد، بنابراین کار را اجرا میکنیم، اما پیرامونش را بداهه میچینیم و جذاب هم هست.
ممکن است، چیزی بگوییم که جذاب باشد. وقتی ریاکشن به آن نشان داده میشود و طرف مقابل جواب میدهد و با خندهی تماشاچی مواجه میشود، فکر میکنیم که اینجا کار کرد، یا جواب داد. وقتی چنین فضایی به دست میآید نگهش میداری با آن جلوتر هم میتوانی بروی. یعنی به جای این که یک خنده بگیری با آن سه خنده میگیری و جلوتر رفته و ادامه میدهی. در نهایت مانند یک متن جلو میرود، اما اینکه متن دقیق مانند فیلم سینمایی داشته باشیم، قطعاً نمیتوان چنین کاری کرد. البته آنقدر هم وقت نداریم که بخواهیم یکی یکی دیالوگها را حفظ کنیم و بعد اضطراب این را داشته باشیم که اگر یک جمله جا بیفتد چه کار باید کرد؟ من یک خروار مسئولیت آنجا دارم و نمیتوانم این کار را انجام دهم.
در رابطه با عروسکهای فصل جدید که قول آن را داده بودید بگویید.
موضوع عروسکها از همان چیزهاییست که میگوییم انشاءالله به زودی میآید، فکر میکنم تا یک ماه دیگر بیایند. هر دفعه هم همین را میگویم، دارم تبدیل به آدم دروغگویی میشوم. امیدوارم تا یک ماه دیگر بیایند.
تیتراژی که برای برنامهتان مدنظر قرار داده بودید و پارسال در جشن حافظ آن را رونمایی کردید، تیتراژ بسیار خوبی هم بود، چرا جلوی اجرایش را گرفتند؟
گفتند از آن برداشت سیاسی میشود.
همین قدر کلی گفتند ممکن است برداشت سیاسی بشود، جزئیات دیگری عنوان نکردند؟
مقداری جزئیات هم گفته شد، اما ترجیح میدهم منتقلشان نکنم، درست است برای ما تیتراژ گرانی هم شد، اما موضوعیست که گذشته و رفته.
نتیجه کاری که برای آن تیتراژ انجام داده بودید بسیار خوب بود.
بله، خیلی مفصل بود، حتی خود بهرام عظیمی معتقد بود که بهترین کار زندگیاش را ساخته است. خیلی جذاب بود و موزیک خوبی داشت.
از آن زمان تا الان دوباره تلاشی برای انجامش نشده، میتوان گفت برنامهتان عملاً تیتراژی ندارد.
نه ما چیزی به عنوان تیتراژ نداریم.
بعد از آن اتفاق تلاش دیگری نکردید، نرفتید برای رایزنی؟
البته اگر خاطرتان باشد ما اواخر فصل دو صاحب تیتراژ شدیم. تمام دکوری که ما در بک گراندمان داشتیم، ــ شهر خنده ــ با تمام آیکونها و اشکالش تیتراژ ساختیم. میتوان گفت یک موشنگرافیک طوری بود.
آیا از جنابخان فیلم سینمایی عروسکی ساخته میشود؟
ما همیشه به این فکر کردیم و حتی یک سناریو هم الان دارد نوشته میشود که ماجرای من و جناب خان است. به نظرم خیلی موقعیت درخشانی در درام است. با این پرسوناژ، من و جهان امروز. از آن قصههاییست که میتواند خیلی تکاندهنده باشد، به دلیل اینکه همهچیز در آن هست؛ داعش، جنگ، دنیا، صلح و… .
لینک کوتاه : https://kamalemehr.ir/?p=143158
- ارسال توسط : sardabir
- 47 بازدید
- دیدگاهها برای رامبد جوان در یک گفتوگوی بیپرده به تمام پرسشها پاسخ داد/ از توییت جنجالی تا بدلهای مرتضی پاشایی بسته هستند