به گزارش گروه اجتماعی «کمال مهر»؛مهدی که حالا بعد از ۱۲ سال روزهای آخر درمان اعتیاد را میگذراند، از روزهایی گفت که «سِر مخفی» به مشتریانش مواد میفروخت.
«سِر مخفی» اصطلاحی است که کاسبهای موادمخدر(خرده فروش ها) برای آنهایی که تلفنی کار میکنند و مشتریان خاص خود را دارند به کار میبرند.
در اواسط خرداد ماه برای تهیه گزارش به یکی از مراکز درمان اعتیاد غرب تهران رفته بودم که بصورت کاملا اتفاقی با یکی از همین «سِر مخفی»ها برخورد کردم.
اسمش مهدی بود و برای گرفتن متادون به کلینیک آمده بود. با او نیز که منتظر بود پیش روانشناس مرکز ترک اعتیاد برود، به مانند دیگر بیماران همکلام شدم. از علت اعتیادش پرسیدم و مدت اعتیاد تا اینکه رسیدیم به منبع درآمد و شغل مهدی.
آقا مهدی داستان ما خیلی رک و راست گفت که کاسب بوده و در محله شان خرده فروشی مواد میکرده و از این راه روزگار میگذرانده است.
او برای ما از فوت و فن های کار خود گفت و تأکید کرد که کسانیکه مانند او مواد میفروشند به «سِر مخفی» معروفند. یعنی کسانی که به مشتریان محدود و به صورت تلفنی موادمخدر از تریاک گرفته تا شیشه و قرص میفروختند.
مهدی به ما گفت که خط تلفنی مخصوص داشته و مشتریان با ارسال یک پیامک کوتاه حاوی پیام «سلام» به او اعلام می کردند که سر کوچه محل زندگی مهدی آماده خرید هستند.
مهدی شماره مشتریانش را ذخیره داشته و به شمارههای ناشناس توجهی نمیکرده است.
از او در مورد چگونگی اضافه شدن تعداد مشتریانش پرسیدیم که گفت: وقتی که یکی میومد تا جنس بخره، مشتری جدید رو همراه خودش می آورد تا بهم معرفی کنه. به غریبه ها جنس نمیفروختم و مشتری های جدید رو مشتری های قبلی معرفی میکردند.
مهدی از درآمدش گفت که پولهای میلیون دستش میرسیده اما همه این پولها به راحتی از دستش رفته، به گفته خود مهدی «پولش برکت» نداشت. مهدی گفت که هرچه پول از این راه درآورده به باد رفته و بعد از مدتی هم که خودش معتاد شده و درآمدش کفاف زندگی و مصرف موادش را نمیداده است.
مهدی اما حالا روزهای آخر درمان اعتیاد را میگذراند، او تقریبا وابستگی فیزیکی به مواد ندارد و به گفته روانشناس کلینیک، مشکلش اکنون وابستگی روحی به مواد است.
از او در مورد علت ترک و انگیزه اش پرسیدیم که گفت: قبل از اینکه معتاد بشوم بچه خوب خانواده و محل بودم. همسایه ها روی سرم قسم میخوردند و معتمد محل بودم. وقتی که کم کم همه فهمیدن که معتادم از خونه بیرون نمیرفتم و تنها برای راه انداختن مشتری بیرون میرفتم. حتی برای آبروی بابام هم کلی راه تا سرکوچه و خیابان اصلی می رفتم که آبروی بابام نره اما…
این امای مهدی همراه آه بود و ادامه داد: وقتی بابام بهم گفت معتاد، خیلی بهم برخورد مدتها با خودم کلنجار رفتم. فکر میکردم نمیتونم ترک کنم اما بالاخره یه روز از خونه زدم بیرون و اومدم اینجا. حالا مدتهاست که فقط متادون مصرف کردم و دکتر میگه که از چند وقت دیگه متادون هم بهم نمیده و باید ترک کنم.
مهدی اما در میان صحبت هایش یک نکته دیگری هم در مورد نحوه کار مواد فروش ها گفت. اینکه آنها محموله ها را در ساک ریخته و از طریق مترو از شرق به غرب تهران و بالعکس منتقل می کردند.
انتهای پیام/