با توجه به اینکه مدت ۱۰ سال پس از جداشدن از دیگر خلبانان، فارسی صحبت نکرده بودم لذا از این نظر کمی ضعیف شده بودم. چند سطری در مورد وضع خودم و اوضاع و احوال اسارت و نحوه رفتار عراقیها نوشتم.
اوایل آبان که ملاقات بعدی صورت گرفت نماینده صلیب سرخ گفت عراقیها از دادن پسته و مواد غذایی خودداری کردند و احتمال میدهند مسئولان ایرانی آنها را مسموم کرده باشند و بخواهند تو را از بین ببرند!
عکس اول همسرم بود در کنار مرد جوانی که پسرم بود. نمیتوانستم باور کنم این جوان همان پسر ۴ ماههای است که وقتی از او جدا شدم حتی نمیتوانست درست بنشیند. خدایا چه لحظه شیرینی و چه لطف خوبی نصیب من کردی!