گروه اجتماعی «کمال مهر» ؛ رجب علی نزدیک ۸۰ سال سن دارد و به لطف هوای پاک روستا ، غذای سالم و فعالیتهای زرع و کشت ، هنوز بدنی نیرومند و پاهایی با گامهای استوار دارد.
او یک چوپان زاده است و نوای نی پدرش را ، زمانی که با او پا به پای گوسفندان ، صحرا طی میکرده است به خوبی به یاد دارد.
رجب علی اکنون خودش پدر چند فرزند است ولی فرزندانش شغل او را دنبال نکرده اند و هرکدام پی تحصیل و معیشت ، راهی شهر شده اند.
از او میپرسم داستان چوپان دروغگو چقدر راست است ؟؟
با همان سادگی ذاتی مخصوص روستائیان که در چهره اش موج میزند میگوید : هیچ دهاتی دروغگو نیست ، چون نان حلال بدست می آورد و خدا را همیشه در کنار خودش میان صحرا و تنهایی هایش حس میکند و میبیند.
او که در ماه مبارک رجب به دنیا آمده و از این جهت پدرش این نام را برای او برگزیده است ادامه می دهد : دیگر نه دهاتی ، دهاتی است و نه گوسفندان مانند گذشته علاقه ای به گشتن و چریدن دارند و اگر حواسم جمع نباشد پلاستیک و آشغالهایی که رانندگان ماشینها در طول جاده روستا ریخته اند را میخورند و این باعث مریضی آنها میشود.
از او میپرسم راست است که تمام چوپانها اکنون ، تلفن همراه دارند و با آن اگر خطری پیش بیاید ، اهالی را خبر میکنند ، با توجه به خطوط مخابرات و آنتنی که دیگر در اکثر روستاها وجود دارد ؟؟؟
جواب می دهد : همه چوپانها دیگر این وسیله را دارند و خیلی جاها زیاد بدردشان خورده است ، حتی یادم می آید چوپانی با این وسیله مردم را از آمدن سیل با خبر کرده است ولی من ندارم و بلد هم نیستم چطور کار میکند.
رجب علی خاطرات زیادی از صحرا گردیهایش با گوسفندان دارد و لابلای گلایه هایش از بی رونقی کشت و زرع در روستا ، اتفاقات رخ داده از مبارزه هایش با دزدان ، شکارچیان خلافکار و حمله ها خرس و گرگ را تعریف میکند.
او میگوید ، دیگر مثل گذشته نیست که گوسفندان به راحتی در زمینها به چرا مشغول شوند و یک دل سیر از علوفه تازه صحرا استفاده کنند ، زیرا اکثر زمینها مرزبندی شده و صاحبان آنها از ورود رمه به آن جلوگیری میکنند.
رجب علی ادامه میدهد : تمام بازماندگان و روستایی زاده ها از اصالت دهاتی خود فرار میکنند و به فکر ویلا سازی در روستا هستند تا زمان تفریح به آنجا بیایند و اصلا برایشان مهم نیست که شکل و رنگ و بوی با صفای آن با اینگونه کارها از بین میرود.
وی با گفتن اینکه هیچ بعید نیست گوسفندان نیز در آینده نزدیک به طور کل از روستا جدا شده و راهی دامداری های شهر شوند افزود : چه روزهای شادی در گذشته های دور و جوانی به یاد دارم که هنوز هم وقتی خاطراتش جلوی چشمانم رژه میرود ، قلبم را فشار میدهد و اصلا مادر بچه هایم را برای اولین بار ، زمانی که برای بردن گوسفندانش به آغل اصلی روستا آمده بود دیدم و یک دل نه صد دل عاشقش شدم.
رجب علی ادامه داد که ،آغل اصلی گوسفندان در حیاط مدرسه روستا بود و وقت غروب تمام افرادی که گوسفندان خود را به چوپان ده سپرده بودند ، برای بردن آنها به آن مکان آمده و رمه علامتگذاری شده خود را به خانه بر میگرداندند و این فرصت خوبی برای دید و بازدید زنان و اقوام و اهالی از هم و آشنایی دختران پسران روستا بود که در سنین کم ازدواج میکردند و تشکیل خانواده میدادند.
حالا تمام دختران و پسران روستازاده ها ، تلفن همراه دارند و روستائیان هم در داخل خانه خود چیزهای عجیب و غریب قرار داده و کمتر در محوطه روستا دور هم جمع میشوند.
رجب آهی میکشد و ادامه میدهد : چه کسی در روستا جرأت داشت نام طلاق را بر زبان بیاورد و یا پدر و مادر خود را برنجاند و با فیس و افاده رفتار کند ولی حالا خیلی چیزها عوض شده و رنگ و بویی غریب دارد.
او با گفتن اینکه گوسفندان هم فیس و افاده ای شده اند گفت : در میان رمه نیز علوفه بسته بندی شده و کاه ، همراه با نان خشک طرفدار بیشتری دارد تا علوفه و خارهای صحرایی و خلاصه اینکه گوسفندها هم دیگر گوسفندهای قدیم نیستند که حرف گوش باشند.
رجب علی در پایان با آهی بلند اظهار داشت : عجب زمانه ای شده این زمانه !!!
انتهای پیام/
منبع : تیتر۱