تاریخ : جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳ Friday, 22 November , 2024
1

جانباز شهیدیی که خاک پای امام زمان (عج) شد

  • کد خبر : 41716
  • ۱۶ خرداد ۱۳۹۳ - ۵:۰۲
جانباز شهیدیی که خاک پای امام زمان (عج) شد

داستان واقعی دیدار امام عصر(عج) با یکی از جانبازان کرجی

به گزارش گروه فرهنگ شهادت «کمال مهر» ؛ سیدمهرداد حسینی ذاکر اهل بیت (ع) و یکی از مداحان صاحب نفس کرج در یکی از مراسمات مذهبی(مجلس زیارت جامعه کبیره) خاطره ای را در خصوص دیدار امام عصر(عج) با یکی از جانبازان کرجی نقل کرد و خبرنگار ما پس از مراسم این خاطره را مجدداً از ایشان پرسیدند که در ادامه میخوانید؛

سید مهرداد حسینی درخصوص خاطره نقل شده  در مجلس گفت: خدا بیامرزد شهید حسنی از رزمنده های کرج بود من شخصاً با او مأ نوس بودم ؛ با یک چشم مصنوعی ، فک مصنوعی یه آدم عجیبی بود  نه با کسی کاری داشت نه از کسی دلخوری داشت و…

وی افزود : این شهیدان و جانبازان عزیز فراز های جامعه(جامعه کبیره) را معنی کردند.

حسینی درخصوص شهید حسنی گفت:ایشان یک مشمای پلاستیکی داشتند که داخل آن خاک بود هر چی به این شهید بزرگوار میگفتیم جریان این کیسه خاک چیست ماجرا را بازگو نمی کردند و  فقط  وصیت کرده بودند بعد از مرگ ،خاک داخل کیسه را زیر سر و روی قبرش بریزند، تا اینکه چند سال پیش ایشان به درجه رفیع شهادت نائل شدند.

این مداح کرجی در ادامه با اشاره به وصیت نامه این شهید گفت: این شهید بزرگوار در وصیت نامه خودش اینچنین نوشته بود: من در سنگر بودم که یک خمپاره شصت دقیقا” اثابت کرد به سنگر، تمام بدنم ترکش خورده بود و کسی هم نبود کمکم کند رفقا همگی شهید شده بودند، به هوش بودم و در حال جان دادن و دیدم  نه مادر کنارم هست و  نه پدر کنارم نه کسی کنارم است ،با دلی شکسته   آقایی را صدا زدم که با عالم برابری نمی کند و از پدرم عزیز تر و از مادرم عزیز تر است؛یکدفعه با همه ی وجودم صدا زدم یا صاحب الزمان یا حجت ابن الحسن ،و… سنگر تاریک و گرد و غبار همه جا را گرفته بود ، براثر شدت جراحات با یک چشم خون آلود به سختی نگاه میکردم ، خون همه بدنم را گرفته بود ؛ با توانی که داشتم زمزمه میکردم  و همینطور صدا می زدم یا صاحب الزمان لحظاتی گذشت …بوی عطر عجیبی سنگر را گرفت ،سنگر روشن شد  ، بله آقایی نورانی وارد سنگر شده بود ، فهمیدم که حجت بن الحسن (عج) است؛ایشان آمدند سرم را به زانو گرفتند نگاهی به من کردند، سلام دادم و…. ایشان (امام زمان )به من گفت :تو زنده می مانی و چند سال بعد شهید می شوی و… وقتی ایشان رفت، از خدا کمک خواستم با همه ی وجودم خاکهای زیر نعلین حجت ابن الحسن (عج) را جمع کردم، این خاک ها را در این پلاستیک ریختم،  وصیتم این است که این خاک ها را زیر سرم بگزارید آخر میخواهم خاک پای آقا باشم .

 

سیدمهرداد حسینی در پایان خاطرنشان کرد و قتی ایشان را برای مداوا به بیمارستان منتقل میکنند پلاستیک را محکم در مشت خود گرفته بوده و هیچکس توان جدا کردن این پلاستیک را نداشته است تا اینکه بعد از جراحی و پس از چند روز به هوش آمدن همچنان پلاستیک خاک در دستان این شهید بزرگوار بوده و بعداً جزو وسایل محرمانه و شخصی ایشان می شود تا بعد از شهادتش با قرائت وصیت نامه ،  خانواده شهید و دیگران  به این داستان پی میبرند.

جهت شادی روح شهدا و تعجیل در فرج امام عصر(عج) صلوات

انتهای پیام/

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله
لینک کوتاه : https://kamalemehr.ir/?p=41716

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x