* جرمش این بود که جلو پای خان برنخاست
«برنارد گوتلیب» کنسول آمریکا، در سال ۱۹۲۳ در گزارشی محرمانه شواهدی از وحشیگریهای رضاخان به دست میدهد. او در گزارشی محرمانه برای وزارت امور خارجه آمریکا می نویسد:
«رئیس الوزرای فعلی، یک دهاتی بیسواد با خوی ددمنشانه است که با هوشمندی، قاطعیت و استحکام شخصیت ذاتی خاصش که ندرتاً در ایرانیها یافت میشود، به مقام کنونی دست یافته است. مردی است با خشمی مهارنشدنی؛ او شخصاً رییسالوزرای سابق، قوامالسلطنه، را مضروب ساخت (آن هم طبق گزارشها در حضور شاه)؛ و همچنین با دست خودش کتک مفصلی به یک رزنامهنگار مسن و مو سفید ایرانی که خبطی کرده بود، زد؛ آن هم در حضور یک آمریکایی که صحنه مزبور را رقتانگیزترین و خفّتآورترین صحنه وحشیانهای توصیف میکند که تا بحال به چشم خودش دیده است. [رضاخان] از زمانی که رییس الوزراء شده به دفعات ملازمانش و یا مقاماتی را که خطایی از آنها سر زده در پیش چشم همه مورد ضرب و شتم قرار داده است، از جمله کتک مفصلی که به یک شیخ سالخورده زد. شیخ در مجلسی نشسته بود و به سبب ضعف قوه باصره [رضا شاه را که وارد اتاق میشد، ندید و] جلوی پایش بلند نشد. تأکید میکنم که اصلاً بعید نیست که با اولین مخالفت جزیی یک مقام مالیه، خوی حیوانی رییسالوزراء بر او مستولی شود، و اتفاقی بیفتد که عواقب وخیمی داشته باشد.»
اصلاً بعید نیست که با اولین مخالفت جزیی یک مقام مالیه،
* کتک زدن روزنامهچیها
رضاخان حتی پیش از رسیدن به مقام رئیسالوزرایی نیز عادت داشت مدیران روزنامهها را وحشیانه کتک بزند. گواه این ادعا وزیرمختار آمریکا «جوزف اس. کورنفلد» است:
«برای نشان دادن وحشیگریهای رضاخان، به شرح دو موردی که همین اخیراً اتفاق افتاده است، بسنده میکنم. دو روز قبل، یکی از روزنامهها جرئت کرد و نوشت که وزیر جنگ هم باید مثل همه وزرای دیگر لایحه بودجهاش را به مجلس بدهد. [رضاخان] فوراً دستور داد مدیر روزنامه را به دفترش بردند، شخصاً کتک وحشیانهای به او زد به نحوی که چند تا از دندانهایش شکست، و سپس او را به زندان انداخت. یک آمریکایی که با چشم خودش شاهد این ضرب و شتم وحشیانه بود ماجرا را برایم تعریف کرد.
واقعه دوم را وزیر مختار بلژیک برایم تعریف کرده است، که خُلق و خوی رضاخان را روشن میکند. او گفت یکی از افسران قزاق به دفتر یک کارمند بلژیکی در وزارت مالیه میرود و به دستور وزیر جنگ تقاضای ۳۰۰۰ تومان پول میکند. کارمند مزبور هم پول را نمیدهد و میگوید تا وزیر مالیه سند پرداخت را امضاء نکند، نمیتواند این پول را بدهد. افسر قزاق با شنیدن این حرف مأمور را زیر مشت و لگد میگیرد، او را در دفترش حبس میکند، و آنقدر آنجا نگهش میدارد تا پول را به زور میگیرد و میرود.»
«همین یک یا دو ماه پیش بود که سیف آزاد، مدیر نشریه ایران باستان، به دستور اعلیحضرت شرفیاب شد و حسابی فحش و ناسزا خورد. البته شایع است که در پایان این دیدار شاه شخصاً کتک سیری هم به ایشان مرحمت کردند.»
* خشونت حتی در مواقع شادی
از خشونت [رضاشاه] علیه زیردستانش حتی در مواقع شادمانی هم چیزی کم نشده بود. در ماه مه ۱۹۳۶، رضا شاه برای استقبال از پسر و ولیعهدش، محمدرضا، که بعد از پنج سال تحصیل در سوییس به کشور برمیگشت، به بندر پهلوی (انزلی امروزی) رفت. در راه، توقفی هم در چالوس داشت:
«… در راه بندر پهلوی، شاه برای صرف ناهار در چالوس توقف کرد. باغبانها تمام صبح سراسیمه مشغول آبیاری دار و درختان بودند تا همه چیز تر و تازه باشد. سرگرد پیبوس، وابسته نظامی انگلیس، که از پنجره هتلش ناظر این ماجرا بوده، تعریف میکند که شاه تقریباً به محض پیاده شدن از اتومبیلش، کشیده جانانهای به گوش یکی از باغبانها نواخت، و قبل از اینکه از آنجا برود حق دو باغبان دیگر را هم به همان ترتیب کف دستشان گذاشت، و دستور داد دو درخت را که جا و یا شکلشان باب میلش نبود، از ریشه درآوردند. وقتی شاه از آنجا رفت معلوم بود که همه نفس راحتی کشیدند…»
* حتی خدمتگزاران خود را هم میزد
رفتار وحشیانه شاه با مقامات عالیرتبه مملکتی به امری عادی مبدل شده بود. طبق گزارش هارت، یکی از هولناکترین موارد وحشیگری شخص شاه، کتک مفصلی بود که در سال ۱۹۳۳ در زندان به تیمورتاش زد، به حدی که تیمورتاش از حال رفت.
سرتیپ امانالله جهانبانی
در سال ۱۹۳۸، انگرت موارد دیگری را گزارش میدهد، از جمله سرتیپ امانالله جهانبانی. در ژوئیه ۱۹۳۷، بر سر زبانها افتاده بود که هیأت نظامی فرانسوی مستقر در تهران قرار است جایش را به یک هیأت آلمانی بدهد. موسیو بُدار، وزیر مختار فرانسه، از سرتیپ جهانبانی، که تحصلیکرده فرانسه بود و به این کشور علاقه داشت، کمک خواست. جهانبانی نیز نظر وزیر مختار فرانسه را به عرض شاه رساند:
«… شاه از آنچه مداخله نابجای وزیر مختار فرانسه تلقی میکرد چنان غضبناک شد که کشیدهای به صورت جهانبانی نواخت، و به او دستور داد که اونیفورم نظامیاش را دربیاورد، و دیگر آن طرفها پیدایش نشود. اتفاق فوق، هر چند از نظر ما قدری مضحک میآید، ولی دقیقاً نمونهای از رفتارهای رژیم فعلی است. شاه چنان با مفاهیم آزادی و عدالت در غرب بیگانه است، و چنان سر در انزوای شرقیاش دارد، که هرگز کوچکترین وقعی به احساسات بشری نمیگذارد. بدخُلقی، عدم تحمل کوچکترین مخالفت یا انتقادی، و وقاحت رفتارش او را صاحب اختیار بلامنازع رعایاش کرده است. سیاستمداران و دیپلماتها برایش پشیزی نمیارزند، و ظاهراً از داشتن رفتاری خشن و آمرانه همچون یک «دیکتاتور نظامی» با آنها لذت میبرد. این مسئله که رفتار او اثرات تأسفانگیزی بر روابط دیپلماتیک ایران و برخی کشورها گذاشته معروف است، و در این مورد خاص همه تلاشها برای بهبود روابط با فرانسه عملاً بر باد رفت…»
موس هم کتک مفصلی را که سرتیپ رضا قلی امیرخسروی، وزیر مالیه، از رضاشاه خورد به طور مبسوط شرح داده است. امیرخسروی پیش از آنکه در سال ۱۹۴۰ وزیر مالیه شود، تقریباً ده سال رییس بانک ملی بود، و پیش از آن ریاست بانک پهلوی، بانک شخصی رضا شاه، را بر عهده داشت. «سرهنگ امیرخسروی، مدیر عامل بانک ملی ایران و مردی که روزی رؤیای امتیاز انحصاری تجارت اتومبیل و ریاست و مدیریت شخص خود را بر آن در سر میپروراند، در جشنهای سال نو از طرف شاه به درجه سرتیپی ترفیع یافت.»
کمتر کسی به اندازه امیرخسروی به رضا شاه کمک کرده بود تا ثروتش را به بانکهای خارجی انتقال دهد. رضا شاه چنان علاقهای به امیرخسروی داشت که در گزارشهای دیپلماتیک گاه به مزاح او را مادام پهلوی میخواندند. در تاریخ ۱۸ مه ۱۹۴۱، اعلام شد که عذر امیرخسروی از مقام وزارت مالیه خواسته شده، و عباسقلی گلشائیان جانشین او شده است.
«جیمز اس. موس» کاردار موقت سفارت آمریکا، در این ارتباط گزارش میدهد:
«… هنوز دلیل اصلی تصمیم رضاشاه برای برکناری سرتیپ خسروی مشخص نیست. شاه نیمه اول ماه مه را به گشت و گذار در استانهای شمالی حاشیه دریای خزر رفته بود، و در تهران حضور نداشت. میگویند که وقتی به تهران آمد خُلقش خیلی تنگ بود. شاه در یکی از جلسات هیأت دولت سراغ برخی اوراق را میگیرد؛ وقتی سرتیپ خسروی نمیتواند اوراق مزبور را پیدا کند، شاه برای نشان دادن عصبانیتش او را در حضور سایر وزراء با شلاق اسبسواریاش کتک میزند، و میگوید که به خانهاش برود و همانجا بماند؛ که دستورِ مرسوم پهلوی برای برکنار کردن مقامات بود. … عین همین خبر را منابع دیگر هم گزارش کردهاند، که با رفتار مرسوم شاه با صاحب منصبانش کاملاً مطابقت دارد. بنابراین دلیلی ندارد که در صحت آن شک کنیم. البته به دلیل التفات شاه به سرتیپ خسروی، مورد او یک استثناء بود…»