با مهناز افشار یک گفتگوی کوتاه داشتیم و او هم به بهانه کودکان کار رو به روی ما نشست و از زندگی مادرانهای گفت که «لیانا» برای او به ارمغان آورده است. در ادامه این گفتگو را به نقل از مجله ایدهآل میخوانید:
مادر شدن چه حسی دارد؟
لیانا بزرگترین نقطه قوت و نقطه ضعف زندگی من است؛ من به خاطر دخترم میتوانم پوسته زمین را بشکافم و از طرف دیگر به خاطر او آن قدر شکننده هستم که به دلیل یک زخم روی صورت او فرو میریزم. من معتقدم اگر کسی این احساس را نداشته باشد، نمیتواند مادر شود. من این حس را فقط برای لیانا ندارم، بلیکه نسبت به همه بچهها این حس را دارم.
آیا همین حس قوی باعث شده که فعالیتهای اجتماعی پررنگی در این زمینه داشته باشید؟
من حتی قبل از اینکه بازیگری را به شکل حرفهای شروع کنم، این مسئله برایم بسیار مهم بود. باید بگویم این طوری بزرگ شدم که فقط خودم و خانواده ام را نمیبینم و اقوام و همسایهها و تی آدمهای دورتر هم برایم مهم هستند. حتی قبل از به دنیا آمدن لیانا هم موضوع کودکان کار خیلی برایم اهمیت داشت و پیگیر این مسائل بودم؛ اما با به دنیا آمدن لیانا این حس در من شدت گرفت. با دیدن و شنیدن صحنهها و مسائل مربوط به کودکان بدسرپرست درد میکشم. ما یادمان میرود که مهمه ما روزی یک کودک معصوم بوده ایم. هر آدم بدی که در جهان وجود دارد، روزی یک کودک بی گناه بود که شاید در زمان مناسب، عشق و محبت لازم را دریافت نکرد.
به نظر من کودکی که با خشونت بزرگ شود، در آینده در هر لباس و مقامی که باشد، نمیتواند زندگی اجتماعی نرمالی داشته باشد و این مهمترین چیزی است که میتوانیم به کودکان مان انتقال دهیم. تمام تمرکز من برای تصویب لایحهای برای حفظ امنیت کودکان در مقابل خشونت است.
اگر قرار باشد شما قانونی را به اجرا برسانید که همه باید آن را رعایت کنند، چه قانونی است؟
قانونی که کودک آزاری و سو استفاده از کودکان به این شکل عادی جلوه داده نشود. یعنی اگر من در خیابان با صحنهای مواجه شوم که مادر یا پدری در حال کتک زدن کودکش باشد، وقتی با اعتراض من رو به رو میشود، نگوید به شما ربطی ندارد و بچه خودم است.
باید قانونی ابشد که بتواند جلوی تکرار این اتفاقات را بگیرد. واقعیت این است که ما مالک کودکان خود نیستیم و در عوض همه ما نسبت به آنها وظیفه داریم و باید مراقب آنها باشیم.
اگر یک زمین و امکاناتی به شما داده شود و بگویند هر کاری که دلتان میخواهد انجام دهید. چه میسازید؟
اگر چنین اتفاقی بیفتد، در یکی از مناطق تهران، یک کارخانه بزرگ اسباب بازی تاسیس میکنم و همه کودکانی را که در شهر مشغول تکدی گری هستند یا کودکان خیابانی محسوب میشوند، به آنجا میبرم تا از بازی کردن لذت ببرند.
از میان کشورهایی که به آن سفر کرده اید، کدام یک برایتان جذابتر بوده؟
محل تولد و تحصیل همسر من آلمان است؛ هنگامی که این کشور و فرهنگش را به طور جدی تجربه کردم، به شدت برایم جذاب بود. قانون و رفتار مردم آلمان را خیلی دوست دارم؛ به دلیل احترامی که مردم به قانون میگذارند و احترامی که قانون به مردم میگذارد. قانون به شکلی تعریف شده که افراد از قانون طلبکارهستند و قانون در هر شرایطی باید پاسخگو باشد. مصر و هندوستان را هم خیلی دوست دارم که ببینم.
لیانا هم آلمان به دنیا آمده است؟
بله، پدرش متولد آلمان است و تصمیم گرفتیم که لیانا هم همانجا به دنیا بیاید.
احساس شما نسبت به لیانا باعث میشود این تصور به وجود بیاید که شما دوست دارید دخترتان را در پر قو بزرگ کنید؛ اما از طرف دیگر شما میگویید که دوست دارم فرزندم تجربه کند و دنیا را لمس کند.
من خودم در پر قو بزرگ نشدم و همیشه خانواده به من این اجازه را داده تا همه چیز را واقعی و طبیعی تجربه کنم. مثلا در خانه مادرم، هنگام غذا خوردنروی زمین مینشستیم و خبری از میز مجلل نبود.
در مورد لیانا هم همین حس را درام که اگر قرار باشد همه چیز را کنترل شده و در پر قو تجربه کند، صدمه خواهد دید. الان لیانا پا به پای بچههای مهد بازی و همه چیز را تجربه میکند. حتی در مورد خرید و برآورده کردن خواسته هایش هم همین تصور را دارم؛ چون معلوم نیست که فردا در جامعه تمام خواسته هایش برآورده شود. من نمیتوانم فضایی را برای او به وجود بیاورم که تصور کند همیشه همه چیز باید کامل و قابل دسترسی باشد.
مادر شدن چه حسی دارد؟
لیانا بزرگترین نقطه قوت و نقطه ضعف زندگی من است؛ من به خاطر دخترم میتوانم پوسته زمین را بشکافم و از طرف دیگر به خاطر او آن قدر شکننده هستم که به دلیل یک زخم روی صورت او فرو میریزم. من معتقدم اگر کسی این احساس را نداشته باشد، نمیتواند مادر شود. من این حس را فقط برای لیانا ندارم، بلیکه نسبت به همه بچهها این حس را دارم.
آیا همین حس قوی باعث شده که فعالیتهای اجتماعی پررنگی در این زمینه داشته باشید؟
من حتی قبل از اینکه بازیگری را به شکل حرفهای شروع کنم، این مسئله برایم بسیار مهم بود. باید بگویم این طوری بزرگ شدم که فقط خودم و خانواده ام را نمیبینم و اقوام و همسایهها و تی آدمهای دورتر هم برایم مهم هستند. حتی قبل از به دنیا آمدن لیانا هم موضوع کودکان کار خیلی برایم اهمیت داشت و پیگیر این مسائل بودم؛ اما با به دنیا آمدن لیانا این حس در من شدت گرفت. با دیدن و شنیدن صحنهها و مسائل مربوط به کودکان بدسرپرست درد میکشم. ما یادمان میرود که مهمه ما روزی یک کودک معصوم بوده ایم. هر آدم بدی که در جهان وجود دارد، روزی یک کودک بی گناه بود که شاید در زمان مناسب، عشق و محبت لازم را دریافت نکرد.
به نظر من کودکی که با خشونت بزرگ شود، در آینده در هر لباس و مقامی که باشد، نمیتواند زندگی اجتماعی نرمالی داشته باشد و این مهمترین چیزی است که میتوانیم به کودکان مان انتقال دهیم. تمام تمرکز من برای تصویب لایحهای برای حفظ امنیت کودکان در مقابل خشونت است.
اگر قرار باشد شما قانونی را به اجرا برسانید که همه باید آن را رعایت کنند، چه قانونی است؟
قانونی که کودک آزاری و سو استفاده از کودکان به این شکل عادی جلوه داده نشود. یعنی اگر من در خیابان با صحنهای مواجه شوم که مادر یا پدری در حال کتک زدن کودکش باشد، وقتی با اعتراض من رو به رو میشود، نگوید به شما ربطی ندارد و بچه خودم است.
باید قانونی ابشد که بتواند جلوی تکرار این اتفاقات را بگیرد. واقعیت این است که ما مالک کودکان خود نیستیم و در عوض همه ما نسبت به آنها وظیفه داریم و باید مراقب آنها باشیم.
اگر یک زمین و امکاناتی به شما داده شود و بگویند هر کاری که دلتان میخواهد انجام دهید. چه میسازید؟
اگر چنین اتفاقی بیفتد، در یکی از مناطق تهران، یک کارخانه بزرگ اسباب بازی تاسیس میکنم و همه کودکانی را که در شهر مشغول تکدی گری هستند یا کودکان خیابانی محسوب میشوند، به آنجا میبرم تا از بازی کردن لذت ببرند.
از میان کشورهایی که به آن سفر کرده اید، کدام یک برایتان جذابتر بوده؟
محل تولد و تحصیل همسر من آلمان است؛ هنگامی که این کشور و فرهنگش را به طور جدی تجربه کردم، به شدت برایم جذاب بود. قانون و رفتار مردم آلمان را خیلی دوست دارم؛ به دلیل احترامی که مردم به قانون میگذارند و احترامی که قانون به مردم میگذارد. قانون به شکلی تعریف شده که افراد از قانون طلبکارهستند و قانون در هر شرایطی باید پاسخگو باشد. مصر و هندوستان را هم خیلی دوست دارم که ببینم.
لیانا هم آلمان به دنیا آمده است؟
بله، پدرش متولد آلمان است و تصمیم گرفتیم که لیانا هم همانجا به دنیا بیاید.
احساس شما نسبت به لیانا باعث میشود این تصور به وجود بیاید که شما دوست دارید دخترتان را در پر قو بزرگ کنید؛ اما از طرف دیگر شما میگویید که دوست دارم فرزندم تجربه کند و دنیا را لمس کند.
من خودم در پر قو بزرگ نشدم و همیشه خانواده به من این اجازه را داده تا همه چیز را واقعی و طبیعی تجربه کنم. مثلا در خانه مادرم، هنگام غذا خوردنروی زمین مینشستیم و خبری از میز مجلل نبود.
در مورد لیانا هم همین حس را درام که اگر قرار باشد همه چیز را کنترل شده و در پر قو تجربه کند، صدمه خواهد دید. الان لیانا پا به پای بچههای مهد بازی و همه چیز را تجربه میکند. حتی در مورد خرید و برآورده کردن خواسته هایش هم همین تصور را دارم؛ چون معلوم نیست که فردا در جامعه تمام خواسته هایش برآورده شود. من نمیتوانم فضایی را برای او به وجود بیاورم که تصور کند همیشه همه چیز باید کامل و قابل دسترسی باشد.
منبع: فردا