به گزارش «کمال مهر»؛ «سعدالله زارعی» در سرمقاله شماره امروز روزنامه «کیهان» نوشت:
شورای امنیت سازمان ملل در مدیریت تحولات سوریه و پیدا کردن راهی برای حل بحران به بنبست رسید و نشان داد که قادر به اداره پرونده امنیتی و سیاسی سوریه نیست. این موضوع از یک طرف به شرایط حاکم بر این نهاد که زمانی مهمترین نهاد امنیتی جهانی تلقی میشد بازمیگردد و از سوی دیگر به نادرست بودن نگاه شورای امنیت و بقیه ارگان سازمان ملل به سوریه بازمیگردد و از این رو به نظر میآید شورای امنیت و سازمان ملل در آینده نیز قادر به تاثیرگذاری بر پرونده سوریه نیستند.
اما درخصوص تحولات سوریه و چرایی شکست سازمان ملل و شورای امنیت نکات مهمی وجود دارد:
۱- کاملا واضح است که شورای امنیت در درون خود با تعارض مواجه است. روابط آمریکا، اروپا و روسیه که بر پایه نفرت و اعمال محدودیت استوار است، عملا شورا را از تاثیرگذاری انداخته و به یک نهاد تشریفاتی تبدیل کرده است.
روابط سه عضو غربی شورا – یعنی آمریکا، انگلیس و فرانسه – با روسیه بعد از ماجرای اوکراین بشدت متشنج شده است. هم اینک از یک طرف غربیها و از طرف دیگر روسیه (گاهی به همراه چین) اجازه نمیدهند طرحی در شورا به سرانجام برسد که در بردارنده منافع بزرگ برای طرف مقابل و یا خسارت محدود برای خود و یا مؤتلفین آنها باشد با این وصف شورا فقط میتواند در پارهای از موارد غیرمهم وارد میدان شود و ناچار است در موارد مهم ماهها و بلکه سالها به رایزنی بپردازد و برای تصویب، راهحل خود را پی در پی تنزل دهد و در عمل به مصوبهای غیرموثر تبدیل نماید.
بر این اساس بعضی از نظریهپردازان معتقدند اساسا عمر «شورای امنیت سازمان ملل» به پایان رسیده و هماینک تصمیمگیری در خصوص موارد مهم به ساختارهای دو یا چند جانبهای که الزاما ارتباطی با این شورا ندارند، سپرده میشود. گفتوگوهای دو جانبه روسیه – آمریکا و کنفرانسهای سوریه و دهها مورد دیگر براین اساس قابل بحث هستند. بعضی هم معتقدند رای منفی انگلیس به تشکیل ارتش مشترک کشورهای عضو اتحادیه اروپا براساس نگرش پایان یافتن دوره نهادهای سنتی جمعی صورت گرفته و طلیعه یک تحول استراتژیک در روند تصمیمگیری بینالمللی میباشد و بعضی پیشبینی کردهاند که نه تنها اتحادیه اروپا بلکه سازمان پرآوازه ناتو هم در معرض فروپاشی طی ۵ تا ۱۰ سال آینده است.
۲- شورای امنیت و دبیرکل سازمان ملل مواضع کاملا جانبدارانهای نسبت به گروههای تروریستی دارند و این نه تنها کمککننده به جریان تروریسم است بلکه ماهیت میانجیگرانه و فیصله بخش سازمان ملل و شورای امنیت را از بین برده است.
همین هفته پیش و در نطق افتتاحیه مجمع عمومی سازمان ملل، بانکیمون دولت سوریه را مسئول کشتار مردم این کشور معرفی کرد و در واقع به تروریستهایی که طی هفتههای اخیر با شکستهای سنگینی مواجه شده بودند، دلگرمی داد! یکی-دو روز پس از این نطق، شورای امنیت درصدد برمیآید درباره سوریه به راهحلی برسد و بطور طبیعی نرسید پس کاملا واضح است که شورای امنیت چه به لحاظ سقوط اخلاقی و چه به لحاظ از همگسیختگی قادر به اثرگذاری بر روندهای مهم و مخاطرهآمیز نیست و لذا در راهحل سیاسی باید چشمها را به نقطه دیگری دوخت.
۳- بنبست مذاکرات در شورای امنیت به میزان زیادی به بنبست مذاکرات بین دو عضو کلیدیتر آن – آمریکا و روسیه -برمیگردد. آمریکا طی ماهها به خصوص هفتههای اخیر تلاش گستردهای کرد تا طیفهای مختلف سوریه را پای میز بیاورد و تا حدی هم موفق شد اما ادبیات و عمل آن به گونهای بود که شرایط توافق واشنگتن-مسکو را از هم پاشاند و آنچه به جای ماند بگو – مگوهای تند مقامات مسکو و واشنگتن بود.
قضایای اخیر نشان داد که آمریکا آنگاه از گفتوگوی سیاسی به جای توسل به زور سخن میگوید که همه زورهای خود را زده و به نتیجه نرسیده است و گفتوگوی سیاسی را با هدف گرفتن فرصت برای تغییر شرایط میدان مطرح میکند. کما اینکه آمریکاییها درست در وسط مباحث سیاسی، آنگاه که دریابند از این مباحث نتیجه قابل قبولی بیرون نمیآید، به طرفهًْالعینی آن را برهم میزنند.
آمریکا روسیه را تحت فشار قرار داد تا طرف قدرتمند بحران سوریه یعنی جبهه مقاومت را وادار به پذیرش آتشبس هفت تا ده روزه در حلب نماید تا پس از آن بتوان روی راهحلی به توافق رسید. مقامات روسیه با ایران و سوریه و حزبالله وارد گفتوگو شده و توافق مشروط جبهه مقاومت را به دست آوردند و در نهایت علیرغم نگرانی مسکو، توافق آتشبس امضاء شد ولی زمانی که آمریکا دریافت از دل این آتشبس مشروط جز خود آتشبس بیرون نمیآید و دولت سوریه دست برتر خود را در حلب در حین اجرای آتشبس چند روزه حفظ خواهد کرد، به منطقه دیرالزور حمله کرد و با کشتن و زخمی کردن صدها عضو ارتش سوریه به گروه داعش امکان داد تا با حمله به فرودگاه و منطقه حوالی آن به موقعیت نسبتا مهمی در این منطقه دست پیدا کنند هر چند خود فرودگاه سقوط نکرد.
۴- آمریکا اخیراً موضوع فعالسازی جبهه جنوب را مطرح کرده است و اصرار دارد که این تهدید جدی تلقی شود. فرمانده ارتش آمریکا سه روز پیش در یک اظهارنظر علنی اعلام کرد: «ممکن است به زودی شاهد عملیات بزرگ داعش در استانهای قنیطره و درعا باشیم و این چیزی است که آمریکا را ناگزیر به مداخله بیشتر میکند.»
اما اگر نیم نگاهی به جغرافیای جنوب سوریه بیاندازیم و به دلایل سکون نسبی جبهه جنوب توجه داشته باشیم، میتوانیم بگوئیم به احتمال زیاد، فعالسازی جنوب یک بلوف سیاسی است. باید به این نکته توجه داشته باشیم که بحث فعالسازی جنوب در شرایطی مطرح میگردد که دولت و ارتش سوریه و جبهه مقاومت حلقههای محاصره تروریستهای مستقر در حلب را به شدت تنگ کردهاند.
هماینک همه جنوب و همه شرق حلب در اختیار ارتش سوریه است و بخش اعظم مناطق غربی هم طی روزهای اخیر به تصرف ارتش سوریه درآمده است و اساساً بحث آتشبس هم با هدف رهانیدن جبهه النصره و عوامل آن از محاصره پیش آمد. اما جدای از این بحث دلایلی وجود دارد که نشان میدهد فرمانده ارتش آمریکا به احتمال خیلی زیاد بلوف میزند؛ داعش میدان اصلی و حیاتی عملیاتی خود درعراق را موصل و در سوریه، رقه تعیین کرده و انتقال از دیرالزور و رقه استراتژی آن را بر هم میزند.
نکته دیگر این است که منطقه قنیطره به دلیل کوچکی و جمعیت کم نمیتواند بدیل حلب با حدود ۳/۵ میلیون نفر جمعیت و نزدیک به ۵۰ هزار کیلومتر مربع مساحت بشود. نکته سوم این است که منطقه قنیطره در مجاورت رژیم صهیونیستی است و لازمه پذیرش فعال شدن عملیاتهای نظامی در این منطقه، پذیرش درگیر شدن رژیم صهیونیستی در بحران و انتقال بحران از سوریه به مناطق مرکزی و شمالی فلسطین است. آمریکا به خوبی میداند که تحرک تروریستها در جنوب سوریه، تحرک ویژه نیروهای سپاه پاسداران و حزبالله لبنان را در پی میآورد و این به معنای استفاده نیروهای جبهه مقاومت از شرایط آنارشی ناشی از جنگ جنوب خواهد بود.
این در حالی است که هیچ تضمینی وجود ندارد که در این شرایط جنوب لبنان که منطقه عملیاتی حزبالله به حساب میآید، به خط عملیاتی قنیطره نپیوندد و دامنه درگیری را به مرزهای مشترک لبنان و فلسطین نیز سرایت ندهد. موضوع مهم دیگر این است که عملیات در جنوب برای ارتش و نیروهای مقاومت بسیار آسانتر، کمهزینهتر و سریعتر میباشد چرا که برخلاف حلب، قنیطره جمعیت آنچنانی ندارد و خارج کردن مردم آن در شرایط بحرانی برای دولت سوریه امکانپذیر است. در این شرایط، بمبارانهای نیروی هوایی آسانتر صورت میگیرد و حال آنکه در مناطق شمالی وضعیت چندان آسان نیست.
به این نکته هم باید توجه کرد که مهمترین مشکل که آمریکا را از دستیابی به موفقیت در جبهه شمال باز داشته است، ناتوانی آمریکا از مدیریت عملیات در روی زمین سوریه و به عبارتی فقدان متحدین کارآمد بوده است. آمریکا نمیتواند این مشکل را با جابجایی جبهه حل کند. امکانات عملیاتی آمریکا در جنوب کمتر از امکانات آنها در شمال است چرا که در نزدیکی مرزهای شمالی سوریه پایگاه اینجرلیک قرار دارد.
این در حالی است که تروریستهایی که در جنوب با آمریکا هم پیمانی دارند، از موقعیت و شمار کمتری برخوردارند و امکان تزریق حجم وسیعی از نیروهای تروریست هم در زمان کم امکانپذیر نیست.
بنابراین باید گفت فرمانده ارتش آمریکا پس از شکست کشورش در پروسه امنیتی و پروسه سیاسی از چیزی سخن گفته است که با توان عملیاتی آمریکا در سوریه فاصله زیادی دارد.
پرونده سوریه در عین حال پیچیدگیهایی دارد و از این رو فقط کسانی میتوانند چشم به آینده بدوزند که در مسیر خود استقامت داشته باشند و سختیهای راه را بر خود هموار نمایند.
فراموش نکردهایم که حدود پنج سال پیش تقریباً در مورد حتمی بودن سقوط دولت سوریه و جدا شدن این کشور از جبهه مقاومت اتفاق نظر وجود داشت در حالی که امروز همه اتفاقنظر پیدا کردهاند که فشار خارجی و جریان تروریستی نمیتواند سوریه راتغییر دهد.