گفتوگو با شاهرخ بدیعی را بخوانید؛
اینطور که مسئولان انجمن اهدای عضو اعلام کردند، بعد از اهدای اعضای عسل بدیعی، موافقت خانوادههای بیماران مرگ مغزی با اهدای اعضای بیمارانشان و درخواست صدور کارت اهدای عضو افزایش زیادی پیدا کرد. درباره تصمیمی که در آن روزهای سخت گرفتید و منجر به این فرهنگسازی شد بگویید.
در سال ۷۶ وقتی اولین فراخوان درباره سازمان بیماریهای خاص داده شد و موضوع کارتهای اهدای عضو در جامعه مطرح شد، من عضو شدم و علاوه بر خانواده خودم، ۵۰ نفر دیگر از اقوام و آشنایان را برای پرکردن این کارت راضی کردم و آنها نیز کارت اهدای عضو را پر کردند. در جشن نفس که سالها بعد برگزار شد، عسل به عنوان فردی که این کارت را پر کرده بود به این جشن دعوت شد و اجرای برنامه فوق العادهای داشت و همان جا دوباره کارت اهدای عضو را پر کرد و گزینه همه اعضا را انتخاب کرد. با توجه به این موضوع و از آنجا که رضایت خود عسل را نسبت به اهدای اعضایش میدانستیم، بعد از اعلام مرگ مغزی او توسط پزشکان، تردیدی نداشتیم که خواسته خود دخترم این است که با مرگش، به دیگران زندگی ببخشد. اگر زمان به عقب برگردد باز هم این تصمیم را میگیریم. از این که این اتفاق باعث شد فرهنگسازی بیشتری نسبت به رضایت خانوادهها برای اهدای عضو صورت بگیرد خیلی خوشحالم و میدانم که عسل هم از این قضیه خوشحال است.
او یک بار دیگر هم با بازی در فیلم سینمایی «بودن یا نبودن» مبحث اهدای عضو را در جامعه مطرح کرده بود.
بله. در جریان این فیلم هم ما گفتوگوهایی درباره این موضوع در خانواده داشتیم و عسل که در چند فیلم دیگر هم با این مضمون ایفای نفش کرد، میگفت اگر اتفاقی برای من افتاد، تمام اعضای من را اهدا کنید. فیلم «بودن یا نبودن» اولین فیلمی بود که در ایران درباره اهدای عضو ساخته شد و فکر میکنم عسل بدیعی بازیگر این فیلم هم اولین هنرمندی بود که بعد از مرگش تمام اعضایش به بیماران نیازمند اهدا شد.
و البته خانواده شما تجربه دیگری از پیوند اعضا را هم دارد.
بله فکر میکنم مشیت خانواده من با موضوع اهدای عضو گره خورده است. ما هم گیرنده عضو هستیم و هم دهنده. دو بار برای رضا داوودنژاد، دامادم، پیوند کبد گرفتیم که بر اثر بیماری، کبدش از کار افتاده بود و اگر پیوند انجام نمی شد، رضا دیگر پیش ما نبود. در قبال این موضوع، هفت عضو از اعضای اصلی عسل و تعدادی از اعضا و جوارح دیگر او را به بیماران نیازمند و منتظر پیوند عضو اهدا کردیم.
درباره اهدای اعضای عسل با مخالفت یا انتقاد هم مواجه شدید؟
بله ولی این مخالفتها اهمیتی نداشته و ما در تصمیمی که گرفته بودیم مصمم بودیم. حالا هم نسبت به این موضوع احساس رضایت دارم که در لحظهای که باید تصمیم درست را میگرفتیم، این کار را کردیم و به فرهنگسازی درباره این موضوع کمک کردیم. آن لحظه تصمیمگیری، بسیار لحظات دشواری است، مادر و خواهر عسل هم درگیر این بودند که چنین تصمیمی گرفته شود یا نه اما با توجه به رضایتی که خود او از پیش با پر کردن کارت اهدای عضو نسبت به این قضیه اعلام کرده بود، فرم رضایتمان را نسبت به اهدای اعضای عسل امضا کردیم. روز چهاردهم فروردین ۱۳۹۲ از ساعت ۱۴ این پیوند اعضا شروع شد و تا ۳ صبح روز پانزدهم ادامه پیدا کرد.هفت عضو اصلی عسل در همان شب میزبان پیدا کرد و گیرنده داشت و خدا را شکر میکنیم که اعضای او به بیماران نیازمند اهدا شد.
با بیمارانی که اهدای عضو عسل به آنها انجام گرفت دیداری داشتهاید؟
این امکان وجود داشت که آنها را ببینم اما خودم خواستم چنین اتفاقی نیفتد. دوست نداشتم آنها به خاطر این پیوند احساس کنند به من مدیون هستند چون من به وظیفهام انجام دادم و این لطف خداوند به آنها بوده است. گیرنده قلب، کلیه و کبد را به صورت اتفاقی و این که آنها خودشان آمدند من را پیدا کردند شناختم ولی با این که میسر بود دیگران را هم ببینم، مانع این کار شدم. امیدوارم درباره این کار، بیشتر فرهنگسازی شود و مردم با آن بیشتر آشنا شوند و در راه اهدای عضو کسانی که مرگ مغزی شدهاند بدون تردید به بیماران نیازمند پیوند اعضا کمک کنند.
در چند روز گذشته، خانواده یکی از سربازان سانحه دیده در تصادف رانندگی هم با اهدای اعضای او موافقت کردند. به عنوان پدری که تجربه اهدای عضو فرزندش را دارد، تعریفتان را از این کار بگویید.
فقط میتوانم بگویم اهدای عضو یک کار الهی است و خانوادههایی که چنین کاری می کنند بدانند روح فرزندشان با این تصمیم در آرامش خواهد بود.