«کمال مهر»؛ مجری محبوب کرجی که دهه هفتاد و در عصر بی رسانگی یکهو ستاره شد و البته خیلی زود هم از مقابل چشم ها کنار رفت. جواد یحیوی، حالا در پنجمین دهه زندگی انگار دارد به هر دری می زند تا سال های رفته را جبران کند. از تئاتر و سینماتا اجرای برنامه اینترنتی، برای اینکه نشان دهد این همه سال را ناجوانمردانه پشت خط مانده است اما قشنگ معلوم است که حتی از این کارهایش هم به رضایت خاطری که باید نمی رسد. همین دلتنگی همه جانبه ای که در هر جمله اش هست، همین که خودش منتقد آخرین دلمشغولی هایش هم هست.
جوادیحیوی ساده و راحت برای مصاحبه آمد. نه شرط گذاشت، نه نیازی به خواندن و اصلاح مجدد حرف هایش , نه از گفتن نظراتش ابایی داشت. یک جور درویشی و جسارت توأمان که این روزها گوهر نایابی است. سعی کردیم با او حرف های تازه ای بزنیم و البته کمی کلنجار برویم. بدون اینکه نیازی به بازگویی مسائل خانوادگی اش باشد، بدون مجیز و ملامت. شاید شبیه همان برخوردی که اگر خودش بودو امروز دوربین و بیننده میلیونی در اختیارداشت، می توانست باطرف مصاحبه اش داشته باشد.
پرسش و پاسخ ما را بدون ممیزی و البته کمی خلاصه تر از آنچه در اصل بود می بینید. از جواد یحیوی خوشتان بیاید یا نه، می توانید تایید کنید که او سعی می کند خودش باشد. اوریجینال. با همه ضعف ها و قوت هایش. این تلاش برای صداقت و راحتی حتی اگر به کمال نتیجه نداده باشد، قابل احترام است. به شدت.
می خواستیم درباره ممنوع التصویرها در تلویزیون حرف بزنیم. امسال یکسری اتفاقات تازه افتاده و افرادی مثل رضا رشیدپور، مهران مدیری، فرزاد حسنی و … به تلویزیون برگشته اند. در تلویزیون چه اتفاقی افتاده، در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد؟
– بخواهم راستش را بگویم من اصلا الان به این مسئله فکر نمی کنم. یعنی مدت هاست دیگر به آن فکر نمی کنم. برای این که جذابیت هایش را برایم از دست داده…
تلویزیون؟
– بله. تلویزیون و نگاهی که بر آن حاکم است. همان موقع هم که ما آنجا بودیم ذوق زده کار در تلویزیون نبودیم. همانزمان هم مدام دعوا می کردیم که این شیوه، شیوه درستی نیست. سابقه من در تلویزیون یعنی اولین اجرایم به سال ۷۶۵ برمی گردد. قبل از آن در رادیو گویندگی و گزارشگری کردم و در تلویزیون در شبکه دو، سال ۷۳ دستیار تهیه بودم ولی اگر فقط اجرا را در نظر بگیریم در این ۱۸ سال نزدیک به ۱۲ سال آن را من ممنوع الکار بودم و فقط شش هفت سال آن را کار کردم.
که بیشتر هم همان اوایل بود.
– بله، من ۷۶ تا ۷۸ کار کردم. یعنی حدود دو سه سال، بعد دیگر کار نکردم تا ۸۱٫
این ممنوع التصویری اولیه به خاطر حضور در مهمانی بود؟
– نه، برای اجرایم در برنامه طعم آفتاب بود.
آن زمان اولین شومنی بودی که بعد از رفتن شهریاری و آتش افروز گل کرده بودی و یک مقدار هم شیک تر بودی.
– الان که عکس های خودم را می بینم اصلا آدم شیکی نبودم. آنقدر تلویزیون ما بیچاره بوده…
به نسبت معیارهای آن زمان…
– من فقط کتم را درآورده بودم و مثلا روی زمین می نشستم یا کارهای دیگری می کردم که مجری ها آن زمان نمی کردند. همان موقع در تابستان ۷۷ برای اینکه کاظم احمدزاده در طعم آفتاب بدون کت اجرا کند، تقریبا با هم دعوا کردیم.
او هم کلیشه ای بود.
– همه تلویزیون کلیشه بود و هیچ کس جز این نبود. ما سعی کردیم یک مقدار این فضا را بشکنیم و گفتگوهای مان یک مقدار غیررسمی تر شد. هیچ وقت به معنای جدی و واقعی به هاردتاک دست پیدا نکردیم ولی یک مقدار گپ های مان راحتتر و گوشه دارتر بود. حرف هایی که تاآن زمان نمی دانم چرا تلویزیون از گفتن آن ابا داشت و هنوز هم از آن ابا دارد را گفتیم. آ« زمان درباره ماهواره و وجود و ظهور آن حرف زدیم و توبیخ شدیم.
آقای لاریجانی روی آنتن زنده تلویزیون مد و نشست گفت ما باید تکلیف مان را با تو روشن کنیم. وقتی ماهواره در این مملکتغیرقانونی و غیراخلاقی و غیردینی است مجری ما که سخنگوی سیستم است نباید درباره آن حرف بزند. آن زمان آوردن اسم ماهواره در تلویزیون باعث توبیخ و ممنوع الکاری شد اما امروز باید بجنگیم برای اینکه آگهی فیلم های سینمایی مان را جم پخش می کند جلویش را بگیریم یا نگیریم.
الان هم اسم تلگرام تابو است.
– هر بار یک مسئله بی معنی تابو است، فقط به این دلیل که حواس ما نیست که این رودخانه در جریان است.
ممنوع التصویری بعدی چه زمانی بود؟
– ۷۸ بار اولی بود که ممنوع التصویر شدم که حدود سه سال و نیم طول کشید.
کارمند تلویزیون بودی؟
– نه، من هیچ وقت کارمند تلویزیون نبودم.
پس ممنوع التصویر نشدی، دیگر به تو کار ندادند.
– نه. اگر بیرون هم کاری اجرا می کردم که قرار بود در تلویزیون پخش شود، مجوز نمی گرفت.
به طور رسمی که نگفتند ممنوع التصویر هستی؟
– هیچ وقت به طور رسمی نمی گویند، الان هم نگفته اند.
چه شد که بعد از سال ۷۸ دوباره برگشتی؟
– بعد از مدتی با جابجایی هایی در مدیریت صدا و سیما مذاکراتی شد و من برگشتم. زمان لاریجانی برگشتم ولی با این اجازه که فقط در شبکه های استانی کار کنم و آن زمان «تهران» جزو شبکه های استانی محسوب می شد، بنابراین من می توانستم در شبکه تهران کار کنم.
یک برنامه شبانه داشتی.
– یک برنامه هفتگی داشتم که شب بود. به اسم آدینه که با محمود علیقلی با هم اجرا می کردیم. یکی دو دوره جشن رمضان داشتم. یک مدتی هم برنامه صبح ها را اجرا می کردم. مسابقه های تلفنی زیاد اجرا کردم.
اینها را اجرا می کردی که یک جورهایی مجوز ورود بگیری؟
– نه، آن زمان یا هنوز هم برنامه جدی کار کردن یعنی برنامه سیاسی که من نه دوستش دارم و نه اهل این بازی هستم. باید برنامه مذهبی کار می کردم که با تلقی که از دین در سازمان بود، من حداقل با شکل ارائه اش مشکل داشتم. بنابراین برنامه مذهبی جدی هم نمی شد کار کرد. برنامهاجتماعی هم نمی شد کار کرد. البته الان هم می گویند برنامه اجتماعی کار می کنند ولی به نظر من برنامهای که هیچ مستندات اجتماعی نداشته باشد، اجتماعی نیست. ما در صدا و سیما هیچ وقت ظرفیت برخورد مستند با جامعه را نداشته ایم. همان موقع هم که پورمحمدی مدیر گروه اجتماعی شبکه یک بود، من آنجا یک برنامه دوربین مخفی کار می کردم به اسم «ما و ما».
اولین اجرای تلویزیونی ام همان برنامه بود. به خاطر دوربین مخفی ها من با میکروفون و دوربین خیلی زیاد بین مردم بودم، در موقعیت های واقعی مردم بودم نه موقعیت های تنظیم شده برای فیلمبرداری. دغدغه های خودم هم به عنوان یک جوان بیست و دو سه ساله همین چیزها بود و برایم اهمیت داشت که تلویزیون ما چقدر آیینه جامعه ماست. شما صدتا نباید دارید برای اینکه یک تصویر لانگ شات از یک میدان در همین شهر بگیرید. بعد چطور ما در فضای برنامه سازی اجتماعی وارد جهان و دنیای آدم ها شویم؟ چطوری راجع به تردیدها، ایمان و شادی ها و غم های شان یا موفقیت ها و عدم موفقیت های شان حرف بزنیم؟
یعنی خود خودشان را نمی توانیم نشان بدهیم.
– ما اصلا در لانگ شات نمی توانیم اینها را نشان بدهیم. می گوییم پشت موهای طرف بلند است، نمی توانیم پخش کنیم. تحمل پشت موی یک شهروند را نداریم. می خواهیم بگویم آن زمان اگر یکی از معانی کار جدی کردن کار اجتاعی بود، ارتباط صدا و سیما با جامعه قطع بود و باید در لابراتوار درست می شد. من باید می آمدم در خیابان کلمات را از دهان شما مخی گرفتم، می بردم در باکس مونتاژ یک جمله می ساختم که همه مشت محکمی در دهان آمریکا می زنند. اینکه دیگر کار اجتماعی نمی شد. سیاسی و مذهبی و معارفی هم نمی شد کار کرد.
بنابراین برای من جذاب تر بود که بروم مسابقه کار کنم. در مسابقه تلفنی که یک بیس انیمیشنی کامپیوتری دوزاری داشت. کار کردن برای من در فضای یک مسابقه راحت تر و درست تر بود. در این فضا نه قرار بود صبح که سر کار می آیم به کسی درود و سلام بگویم نه قرار بود به کسی تعزیت و تهنیت بگویم و … صاف می رفتم سراغ آن قواعدی که با مخاطبم تعریف کرده بودم و آن را اجرا می کردم.
ولی اگر کسی اینقدر جدی که می گویی دغدغه های اجتماعی داشته باشد بعد بیاید و یک مسابقه ساده اجرا کند، ممکن است ارضا بشود.
– حتما همین طور است.
اگر خیلی آرامانگرایانه تر به ماجرا نگاه می کردی، آن مسابقه را هم نباید اجرا می کردی.
– اول اینکه به من هم چقدر برنامه جدی می دادند. بعد هم ما در فرهنگ می خواستیم متناسب با هضم و جذب مخاطب ریز ریز روی او کار کنیم. بنابراین می گفتیم می توانی بروی در یک برنامه دهانت را باز کنی و هر چه دلت می خواهد بگویی و صد واحد اطلاعات به بیننده بدهی تا روز بعد برنامه تعطیل شود و خودت هم ممنوع التصویر شوی یا یک برنامه روتین بگیری و در روز دو واحد اطلاعات به بیننده بدهی، دو نکته بگویی، یک کنایه بزنی و … ولی هزار برنامه بروی. آن زمان با همین تفکر که میدان را نباید خالی کرد، این رسانه برای ماست و برای مردم است و باید حرف مردم زده شود.
اگر من نباشم شخص دیگری می رود چاخان تحویل مردم می دهد و … با همه اینها می رفتم و مسابقه اجرا می کرم و از آن تفکر ایده آلیستی که بروم هارد تاک بگیرم وزیر و وکیل را به صلابه بکشم، فاصله گرفتم. فقط برای اینکه بتوانم ذره ذره حرف بزنم. اما یک روز متوجه شدم این دوز رقیق شده ای که داشتم تجربه می کردم، در هیاهوی رسانه گم است و اصلا شنیده نمی شود و خودم هم دارم دچار استحاله می شوم و به مسابقه تلفنی کار کردن راضی شده بودم و در نهایت هم آن نارضایتی که می گویی از خودم داشتم و شاید به همین دلیل ارتباط من با تلویزیون کم و کمتر شد. برای اینکه خودم هم درگیر این بودم که اگر در تلویزیون نشود کار موثر و مفید انجام داد، حتما جای دیگری کار بهتری از من بر می آید. دلیلی ندارد اینجا بایستم و درجا بزنم.
یک دوره ای بعد از اینکه مجری های جوان تر به صدا و سیما آمدن پوشیدن لباس های رنگی تر در بین آقایان بیشتر شد.
– همان زمان در طعم آفتاب وقتی قرار شد بدون کت اجرا کنیم و یک مقدار راحت تر باشیم، رفتیم چند پیراهن لیمویی و سبز و آبی آسمانی گرفتیم با شلوار کتان سفید و کفش کالج سفید. آن زمان هیچ کس آنلباس را در تلویزیون نمی پوشید. از آنجا یک مقدار این ماجرا شروع شد. همان روزها همکارهای من به من پالس های خوب دادند. فرزاد حسنی بعد از اولین اجرایش به من گفت نظرت چی بود و از من نظر خواست. فرزاد حسنی بعد از اینکه از اجرایش با رادان بیرون آمد را در محوطه جام جم دیدم. به من گفت کاری کردم که تو سال ها پیش کردی. گفتگویی را با رییس پلیس گرفتم که خط شکنش سال ها پیش تو بودی. این پالس ها خیلی خوب بود.
به فرزاد نگفتید کار تو فرق می کرد؟
– بله. بعدها گفتم که جنسش با هم فرق می کرد. آن رفتاری که فرزاد کرد، رفتاری نبود که من می کردم. اینکه طرف اسمش شبیه بهرام رادان باشد، بپرسی تو خوش تیپ تری یا بهرام، این خیلی سوال بی معنی و بی ربطی است. رییس پلیس است و قرار نیست خوش تیپ باشد ولی از یک بابت خوب بود چون فرزاد همیشه همه را از زاویه بالا نگاه می کند اما اگر بلدی و می توانی، رییس پلیس را گوشه رینگ بگذار نه یک شهروند عادی معمولی را بیاور بگو ۵۰ میلیون می دهیم، بعد بگو زرشک! چرا یک آدمی که همینجوری هم جلوی دوربین دست و پایش می لفرزد و آب دهانش را نمی تواند قورت بدهد را خراب می کنی؟
در ماجرای رادان هم اگر یک مقدار مدیریت شده تر و هوشمندانهتر برخورد می کرد می توانست ادامه بدهد.
– فرزاد آن موقع می خواست که آن کار را انجام بدهد. برای اینکه قبلش یک مجموعه گفتگوهایی انجام داده بود که مردم خیلی آنها را دوست نداشتند. برای همین می خواست یک جایی به نفع مردم خودی نشان بدهد.
برنامه محرمانه را می گویی؟
– بله. در دفتر آقای هاشمی با او گفتگو کرد. با ناطق گفتگو کرد. ناطق داشت خاطرات ورود امام و ۱۲ فروردین را می گفت، فرزاد گوله گوله اشک می ریخت. بعد از برنامه ناطق بهش گفته بود: «آخه فلانی من که خودم اونجا بودم اینجوری اشک نمی ریزم، آن وقت تو…». از فیدبکی که از آن گفتگوها گرفته بود، یک مقدار ناراضی بود. اینکه فرزاد باهوش است، سواد اجرا دارد و ویژگی های خاصی دارد که خیلی از امروزی ها ندارند، در این شکی نیست.
خیلی ها در تلویزیون گل کردند و مدت زیادی بودند مثل فرزاد حسنی و رضا رشیدپور، یا شهاب حسینی که ترکاند اما تو تا آمدی اوج بگیری…
– شهاب هیچ وقت در تلویزیون استار نشد.
با اکسیژن…
– اکسیژن برنامه اش گرفت ولی من بعد از آن هم با شهاب یک برنامه اجرای دو نفره داشتیم ولی برنامه دیده نشد. شهاب خیلی کار هوشمندانه ای کرد که سراغ بازی رفت. او مغز اجرا نداشت.
یعنی سرعت عمل انتقال مفاهیم جلوی دوربین و …
– امروز با شهاب که حرف می زنی متوجه می شوی سوادش هم افزایش پیدا کرده. آن روز برای اجرا سواد خوبی هم نداشت. ما با هم یک برنامه ضبط می کردیم که تولیدی بود. با من جدا می گرفتند، با شهاب هم جدا می گرفتند.
من می رفتم در استودیو پلاتوهای ۸ برنامه را می گفتم و می آمدم. بعد قرار بود فردایش با شهاب بگیرند و دوباره پس فردا من می دیدم سه روز من را آفیش نمی کنند. می پرسیدم، می گفتند برنامه شهاب پیش نمی رود. بعد شهاب من را دید می گفت چطوری می روی ۸ برنامهرا می گویی و می آیی؟ می گفت من یادم نمی ماند، تپق می زنم و … سرعت را پایین بیاور تابا هم برویم. حضور ذهن و تمرکز و حاضرجوابی اجرا را نداشت. امروز از این نظرها خیلی بهتر شده. مسئله این است که شهاب مال این کار نبود و استعداد خودش را پیدا کرد.
ولی کلا نبود یحیوی زود فراموش شد. مجری های بعد از تو خیلی گل کردند.
– دارم فیدبک آدم ها را در خیابان می بینم. من۹ سال است روی آنتن تلویزیون نیستم ولی هنوز مردم من را می شناسند و با من معاشرت می کنند و در خیابان من را به اسم کوچک صدا می کنند و این برای من ارزش دارد چون نشان می دهد که من فراموش نشده ام. خیلی از بچه هایی که بعد از من آمدند و چهره شدند، جنس کارشان را من نمی پسندم و به آن نقد دارم ولی شاید برای ماندن یا شاید برای اسم و فیس بودن یا فراموش نشدن آن رویه درست تر بود. یک جای دیگر من گفتگو کردم باعث دلخوری رضا رشیدپور هم شد.
اینکه گفته بودید دیدن شدن برایش اهمیت دارد؟
– اول حرفم این بود که چرا فضای فرهنگی و رسانه ای در سرزمین ما آنقدر باثبات نیست که یک چهره فعال رسانه ای مثل رضا رشیدپور برای اینکه بتواند کار کند یک روز باید با شبکه ایرانیان برای مشایی کار کند.
این را که تکذیب کرد.
– من هم امروز اگر هر کس بگوید برای مشایی کار کردی تکذیب می کنم. مجوز شبکه ایرانیان را پسر آقای خزعلی گرفت و علیرضا داد که رفیق فابریک آقای حسینی وزیر ارشاد آن زمان بود. ایرانیان لوگوی چه کسی بود؟ که بعدا دانشگاه ایرانیان و مرکز ایرانیان و … راه افتاد؟ شبکه ایرانیان هم زیرمجموعه همان پکیج بود. کاری ندارد که بعدا تکذیب کنیم و بگوییم ربطی نداشت.
من اگر جای رشیدپور باشم می گویم جواد یحیوی هم سال ۸۸ برای میتینگ انتخاباتی موسوی کار کرد و بعد الان هم با فضای اینترنتی کار می کند. همان انتقاداتی که به رشیدپور داشتی.
– مهم این است که تو تکلیفت با فضای اطرافت روشن باشد. اگر ما در فضای فرهنگ و هنر فکر و فعالیت می کنیم و فکر می کنیم در این حوزه مسئولیت هایی داریم و برای روشنگری یا آگاهی بخشیدن و اصلا آگاهی کسب کردن در جامعه تکلیفی داریم پس باید تکلیف مان با فضای فکری مان روشن باشد. من هر چیزی که قبلا درباره اش حرف زدم تا امروز هم درباره همان حرف می زنم. این نیست که هر بار به یکی از جریانات فکری خودم را قلاب کنم و فرصتی برای بیزینس، کار و دیده شدن ایجاد کنم. این بحث من بود که آنجا کامل منتشر نشد.
شما از همان ابتدا گفتید آدم سیاسی نیستم به همین خاطر برنامه سیاسی کار نکردم. کار تبلیغاتی کردن برای یک نامزد انتخابات انجام دادن هم یک علقه ای می خواهد. بعید است که بدون دلبستگی این کار را انجام داده باشید.
– اگر تو در فضای اجتماعی در تعقیب یک ایده و فکری هستی، طبیعتا به جریانات سیاسی که فضای آن اجتماع را تعریف و هدایت می کند وصل می شوی. موضوع سیاسی بازی به این معنا که تو کار حزبی کنی نیست. یک جایی می بینی که اتفاق وحشتناکی در سرزمینت دارد رخ می دهد و مثل یک خیانت بزرگ است و تو به عنوان آدمی که مردم می شناسندت، اگر های کنی چهار نفر بیشتر متوجه می شوند. خب اینها را باید بگویی.
این خطر که می گویی یعنی در واقع از انتخاب مجدد آقای احمدی نژاد می ترسیدی؟
– بله. به خاطر اینکه یک دوره کار او را دیده بودیم و از طرفی من با احمدی نژاد قبل از اینکه شهردار تهران شود کار کرده بودم و او را می شناختم. از زمان شورای شهری که احمدی نزاد را به عنوان شهردار معرفی کرد. ما برای انتخابات آن شورا قرار بود در شبکه تهران یک برنامه بسازیم. آقای عطابخشی تهیه کننده آن برنامه بود. عطابخشی آمد گفت من مهمان های سیاسی و کارشناس ها را چه کنم؟ گفتند نمی خواهد تو کاری کنی، ما یک نفر را به تو معرفی می کنیم.
او می گوید با چهمهمانی درباره چه چیزی حرف بزنید. یعنی در حقیقت مهمان ها و سرفصل ها را آن شخص تعیین می کرد. یک روز در اتاق یک روز تعطیل نشسته بودیم، یکباره دیدیم در چارچوب در اتاق یک آقای […] با یک کیف ایستاده، گفت من دکتر احمدی نژاد کارشناس این برنامه انتخاباتی هستم. لیست برنامهای که انتخابات شورای شهر را در شبکهتهران پیش می برد و فهرست مهمان ها و کارشناس هایش را احمدی نژاد تنظیم می کرد. بعد کهآن برنامهتمام شد و خیلی از آدم ها همان لیست و خیلی از آدم هایی که آن برنامه آنها را ساپورت می کرد وارد شورای شهر شدند و مدت ها بعد یک روز رفقا گفتند آن رفیق تان که برای آن برنامهبه اتاق تان می آمد شهردار تهران شد! کی؟ احمدی نژاد!
برای انتخابات مجلس ریاست جمهوری ۹۲ اگر می گفتند بیا کمک کن احساس مسئولیت نداشتی که بروی؟
– این احساس مسئولیت وجود دارد اما در سال ۸۸ فقط تریبون من میکروفنی است که برایم روشن می شد که حالا یا تلویزیون بود یا یک فضا یا میتینگ انتخاباتی اما الان گشایش اتفاق افتاده و ما مجموعه ای از رسانه ها را در اختیار داریم.
تو در اینستاگرامت شعارهای تبلیغاتی مثل تکرار می کنم یا رأی می دهم را گذاشتی؟
– من اصلا اینستاگرام ندارم.
بالاخره اینکه می گویی من اگر هورا بکشم دوتا آدم را می توانم روشن کنم کجا این کار را کردی؟
– من هیچ کاری نکردم.
پس سرخورده شده بودی.
– این سرخوردگی بعد از سال ۸۸ برای همه پیش آمد ولی معنای آن کار نکردن یا افسردگی نیست. امروز اگر در زمینه فرهنگ و اجتماع من بتوانم در یک لاین دیگر و در یک رسانه دیگر عکس العمل خودم را نشان بدهم.
به نظر می رسد از پاسخ دادن طفره می روی. در یک دوره ای یک کاری کرده ای که می گویی خیلی هزینهداشته و خیلی هم محترم است ولی ۴ سال بعد در سال ۹۲ حس کرده ای نباید دوباره در چنین فضایی قرار بگیری و یک بار هزینه داده ای دیگر نباید این کار را بکنی.
– نه. تو فکر می کنی یک مسئله یک جواب دارد. وقتی ریاضی به مسئله نگاه کنیم دو به اضافه دو، چهار می شود و اگر نمی گویی چهار پس نمی خواهی بگویی ۴٫ نه این مسئله ریاضی نیست. یک مجموعه پارامترهایی وجود دارد که وقتی اینها را کنار هم می گذاری و جمع بندی می کنی برای تو یک استراتژی هایی تعریف می کند که رفتارت است. تو می گویی این رفتار تو که نرفتی دوباره میتینگ اجرا کنی و در اینستاگرامت هم نگذاشتی از کجاآمد؟
تو آن شکل پررنگی که قبلا عمل کرده بودی بعدا عمل نکردی، این صفر و یک است و باید دلیلی داشته باشد.
– من همین امروز در آپارات یک برنامه سینمایی – فرهنگی می سازم. در اولین گفتگوهم می روم و با آقای نوش آبادی سخنگوی وزارت ارشاد صحبت می کنم. بنابراین من همچنان به آن تعلق خاطرهایم در یک لاین و فضای دیگر عمل می کنم. اینکه از نظر سیاسی و انتخاباتی دیگر فعالیت ندارم برای این است که ضرورت آن روز احمدی نژاد را دیگر ندارم.
آقای نوش آبادی هم که به نظر می رسد سخنگوی وزارتارشاد یک دولت اصولگراست تا دولت آقای روحانی.
– بله. یکی از سوال های من دقیقا همین بود.
آدم فکر می کند یحیوی این برنامه را می سازد تا با تلویزیون رقابت کند و مرحله بعد از تلویزیون زنگ بزنند می گویند بیاحالا برای تلویزیون برنامه بساز. همان اتفاقی که برای آقای رشیدپور افتاد.
– چرا سناریویی که برای یک آدمی اتفاق افتاد را به دیگران هم تعمیم می دهید؟
تعمیم نمی دهیم ولی تصورش هم خیلی غیرطبیعی نیست. برنامه تو تقریبا جای برنامه رشیدپور را در آپارات گرفته.
– بله. به این دلیل که برای آپاراتی ها این تایم (آخر شبپنجشنبه، زمان پخش برنامه آپاراتچی) جذاب است. برای اینکه در آخر هفته آدم ها در نت دنبال علاقه های شخصی تر خودشان هستند.
الان این تصور ما در مورد دعوت به تلویزیون خیلی اشتباه است؟
– من اصلا میلی به برگشتن ندارم.
حتی اگر پیشنهادی بشود؟
– درتمام این سال ها بارها آدم هایی زنگ زدند گفتند ما حرف زده ایم و حل شده برگرد تلویزیون، من هم گفتم شما برو حلش کن بعد بیا. ولی هیچ وقت حل نشده. بعد هم من وقتی درباره تلویزیون حرف می زنم درباره یک جایی که دوست دارم به آن برگردم حرف نمی زنم. می گویم تلویزیون بازنده یک فضای رسانه ای است. من برای چی باید دوباره به تیم بازنده برگردم.
رشیدپور هم قبل از بازگشتش همین ها را می گفت.
– هر کسی مسئول اعمال خودش است. من همین الان رفتاری از رشیدپور درباره ۴ سال گذشته گفتم که نشان می دهد موضع گیری روشن ذهنی و فکری ندارد.
الان این انتقاد به رشیدپور وجود دارد که تو اگر معتقد بودی در تلویزیون نمی شود کار کرد و نسبت به آن موضع داشتی چرا با یک تلفن برگشتی؟
– یک زمانی رضا به من گفت تو نمی آیی در شبکه ایرانیان اجرا کنی چون می خواهی به تلویزیون برگردی.
این احساس وجوددارد که تو هم از مجری های بعد از خودت خوشت نمی آید.
– من بارها مصاحبه کردهام و از من پرسیده اند کدام مجری ها بهتر هستند و من دو سه تا اسم داده ام.
جواد یحیوی بالاخره زندگی دارد و تلویزیون هم سی میلیون بیننده دارد. اگر فردا یک نفر بیاید بگوید این مهر و امضا تو می توانی به تلویزیون برگردی.
– اگر در تلویزیون نشود کاری انجام داد که امروز معتقدم نمی شود، من هرگز بر نمی گردم. مشخص است که تلویزیون علاقه مند است یک آدم هایی را بیاورد و یک آدم هایی را بیرون کند.
شایدر ضا رشیدپور هم الان آن مهر و امضارا گرفته و به این نتیجه رسیده که می تواند کار کند.
– بسم الله! من که به او نمی گویم کار نکند. الان از عید تا حالا رضا (رشیدپور) دیده شده؟ کاری که فرزاد می کند (برنامه اکسیر) خوب است؟ مهران مدیری برنامه خوبی می سازد؟ رامبد جوان برنامه خوبی می سازد؟ برنامه رامبد روی دست مردم سوار است و هر کسی هم می آید داخل همه دست و هورا بعد هم می گوییم شادیم. شادی که قراردادی و با اشاره های مدیر صحنه باشد مثل قراردادهای تاکسیرانی است که می گوید خط تو از اینجا تا آنجاست. اینکه دیگر شادی نیست. این یک شوی تلویزیونی است که یک شکلی از شادی را ابراز می کنیم.
با حرف هایی که خودت گفتی توجیه رامبد جوان هم لابد همین است که از این رسانه استفاده می کنم که یک مقدار کار فرهنگی انجام داده باشم.
– دمش گرم و نوش جانش. اما امروز من نمی توانم این کار را انجام بدهم. من نگاه و نقد خودم را دارم.
پس الان سلیقه ات تغییر کرده؟
– نه، یک عمری همین بوده.
احسان علیخانی هم خیلی معتقد است که یک کلمه حرف نمی زند مگر اینکه به آن اعتقادداشته باشد و در فضایی هم کار می کند که همیشه د%B%