به گزارش «کمال مهر»؛ ؛شهیدان نرفتهاند که ما بمانیم بلکه آنها رفتند که ماهم دنبال آنها برویم، دستانشان هر روز از بین ابرها برای دستگیری از ما دراز است اما دست ما کوتاه… درفصل وصل و در ۹۰ بخش به توصیهها و احوالات انها میپردازیم.
کاوه در عملیات بدر رفته بود نشسته بود روی کاپوت جیپ، زیر آتش توپخانه و ادوات عراقیها، داشت به بچهها میگفت چی کار کنند. کارد میزدی خونم در نمیآمد. گفتم «بیا پایین بنشین لااقل. کار دست خودت میدهی آ.» گوش نمیکرد. گفتم «با توام. محمود! تو را به جان هر کس دوست داری بیا پایین.» نیامد. نمیآمد. بعدها ازش گله کردم. جمعمان جمع خودمانی بود وگرنه نمیگفت «اگر من میآمدم پایین هیچ کدامتان یک قدم هم نمیرفتید جلو. میرفتید؟» سکوتمان گفت «نه.» توی عملیات نصر هم همینطور بود. زیر آتش موشک هواپیماها و ادوات سنگین، رفته بود دو تا برانکار زده بود به هم، گرفته بود راحت نشسته بود، بیسیمچی کنارش، با بیسیمش حرف میزد. خمپاره میآمد، یا هواپیما با موشک، یا هر انفجاری که فکرش را بکنید، اما او از جاش تکان نمیخورد. تازه خنده هم میکرد اگر میدیدمان. —————————- منبع: کتاب «تو که آن بالا نشستی»؛ مهدی زین الدین – انتشارات روایت فتح |
شهیدی که از روی کاپوت جیپ فرماندهی می کرد
شهیدان نرفتهاند که ما بمانیم بلکه آنها رفتند که ماهم دنبال آنها برویم، دستانشان هر روز از بین ابرها برای دستگیری از ما دراز است اما دست ما کوتاه… درفصل وصل و در ۹۰ بخش به توصیهها و احوالات انها میپردازیم.
لینک کوتاه : https://kamalemehr.ir/?p=146761
- ارسال توسط : sardabir
- 47 بازدید
- بدون دیدگاه