علی رضا فرزند ارشد است و جانشین پدر، انگشترهای پدر را بدست کرده و تلاش میکند برای دیگر برادران و مادرش رفتاری پر هیبت داشته باشد و مرد خانه ای باشد که به او تکیه کنند و نگران چیزی نباشند، او می خواهد پدر را به آرزویش که درس خواندن و ارتقای علمی او بود برساند، او به راهی که پدر رفته افتخار میکند و می خواهد مانند او دلی بزرگ برای کوچک شمردن دنیا داشته باشد، او میگوید بعد از شهادت به پدرم بیشتر افتخار می کنم.
محمد رضا هم پسر دوم است، او هم دلش برای بابا تنگ شده و این دلتنگی امروز با عطر افتخار آمیخته شده است، بابای شهید، به ایران آمده بود که در زیر سایه امنیت و آرامش نظام اسلامی کار کند و برای فردای پسرانش پول دربیاورد و روشنی به آینده آنان ببخشد ولی در تغییری که خداوند در سرنوشت او به خاطر ارادت زیادش به خاندان مطهر سیدالشهدا(ع) داد، نوری به درخشندگی خورشید و رزقی ابدی به زندگی وی و فرزندانش بخشید که فردای قیامت با بهترین بندگان خدا محشور و همنشین باشند.
این پسر نوجوان با شهادت پدر فضایی غیر از آنچه که در افغانستان بود را تجربه می کند و اکنون می فهمد که جنگی هم وجود دارد که سعادت به ارمغان بیاورد.
جاوید، پسر کوچک خانواده و بسیار دوست داشتنی است که در نقاشی هایش داعش را به شکل عقرب جرار می کشد و لباس تیپ فاطمون خود را لحظه ای از تن خارج نمی کند، او سرباز کوچک پدر است که تفنگ پلاستیکی اش هر لحظه در کمین دواعش ستمکار است، او در سایه شهادت پدر رویاهای کودکی خود را تحویل داده و مردی مبارز در تنی خردسال است، او بشدت بزرگمرد شده است و قدم نهادن در راه رستگاری که پدر پیمود برای این پسر کوچک دوست داشتنی تازه آغاز شده است.
این زن محجبه عمه این کودکان و خواهر شهید است، کسی که وداع آخر را دیده و پیام رسان سفارشها و وصیتهای شهید به پسرانش بوده است، او میگوید: برادرم حیدر برای کار به ایران آمده بود و نزد من زندگی میکرد، وقتی که آهنگ سفر برای جهاد در راه دفاع از ناموس شیعه سر داد با او مخالفت کردم برای اینکه وی سه پسر کوچک داشت و هم اینکه برادر دیگرم هم از مدافعان حرم و مجروح جنگی است، ولی حیدر عاشق بی بی رقیه(س) بود و هربار که از اتفاقات سوریه و دلاور مردی های تیپ فاطمون می شنید، بی قرار و سرگشته می شد و عاقبت هم راهی جنگ با تکفیری ها گردید.
عمه مهربان امروز یاور و غمخوار پسران برادر شهید خود است و دغدغه آموزش و سلامت آنها را دارد و همیشه در کنارشان است.
وی میگوید: خیلی التماس کردم که شوهرم به جنگ نرود ولی او تصمیم خود را گرفته بود و دیگر با بچه ها تلفنی صحبت نمی کرد، می گفت میترسم نتوانم دل کنده و راهی جهاد شوم، او عاشق اهل بیت امام حسین(ع) بود و به آرزویش رسید.
امروز خانواده شهید مدافع حرم که بعد از شهادت پدر به ایران آمدند به برکت ایثار پدر، فرهنگ ناب شهادت و تربیت معنوی را تجربه و لمس می کنند، می خواهند درس بخواهند و افراد بزرگی شوند و جبهه مقاومت مقدس فاطمیون برایشان روشنگر مسیر سعادت دنیا و آخرت باشد.
از دار دنیا در خانه استیجاری خود کت و کلاه پدر را به یادگار و ارثیه دارند که روزی تن خسته از کار وی را همراهی میکرده و بوی تلاش و صفای یک مرد زحمتکش خانه را می دهد و نقش عقرب داعشی در کنار عکس زیبای پدر نشان می دهد گرچه گل جسم پدر به تاراج ظلم جنایتکاران رفت ولی روح بزرگ او چون گوهری درخشان بر تارک خانه می درخشد و روشنگر راه فردای خوب فرزندان است.
علیرضا حواسش به کارهای مدرسه برادران است و نقش پدر دارد.
جاوید نیز سرباز همیشه در رزمی است که جنایتکاران باید از عزم مبارزه ای که از حالا در او شکل میگیرد در هراس باشند.
و میراث به جا مانده از این پدر بسیار ارزشمند و گرانبها است…….. اگر تیپ فاطمیون نبود، چیزی از حرم حضرت زینب(س) باقی نمی ماند.