خبرگزاری اشپیگل روز شنبه ۲۸ ژوئن ۲۰۱۴ (۷ تیر) مصاحبهای با “هلنا هنکن” نویسنده آلمانی منتشر کرد که مشروح آن را در گزارشکمال مهرمیخوانید:
هلنا هنکن (Helena Henneken) متولد ۱۹۷۷ اهل هامبورگ، به نوشته خبرگزاری اشپیگل تجربه بسیاری در سفرهای دور و دراز به اقصی نقاط دنیا دارد، از کلمبیا و ازبکستان گرفته تا هند و اندونزی. این زن آلمانی تجربیات و گزارشهای تصویری از سفرهایش را در وبسایت شخصیاش منتشر میکند.
هنکن به تازگی کتابی با عنوان ” They would rock” در دست چاپ دارد که در آن تمام جزییات سفر ۵۹ روزهاش به ایران را شرح داده است.
–اشپیگل: وقتی از سفرتان به ایران برای دوستانتان تعریف میکردید، آنها چه برخوردی داشتند؟
–هنکن: بعضیها میگفتند “ایران؟ چه جالب!” ولی این افراد در اقلیت بودند، بیشتر دوستان و آشنایانم میگفتند “حالا چرا ایران؟” و من در جواب میگفتم چون دوست داشتم مردم آنجا را بهتر بشناسم.
–اشپیگل: آیا تنها به این سفر رفتید؟ و آیا از قبل میدانستید که به کجا میروید؟
–هنکن: من سالهاست که تنها سفر کردن را با مسافرت به کشورهای گوناگون امتحان کرده بودم و میدانستم که از پسش برمیآیم […] از طرفی کتابهای مختلفی درباره سفر به ایران خواندم، شش هفته هم کلاس آموزش زبان فارسی گذرانده و فیلمهای ایرانی دیده بودم. با خودم قرار گذاشته بودم اگر دیدم در ایران دارد به من بد میگذرد، راهم را به سمت ترکیه کج میکنم.
–اشپیگل: خب! چه شد که نه تنها سفرتان را زودتر از موعد به پایان ندادید، بلکه ویزای توریستیتان را تمدید کردید و دو ماه تمام در این کشور ماندید؟ تمام این مدت حس خوبی داشتید؟
–هنکن: بله، همیشه. البته مسلماً باید سعی کنیم انسانهای دیگر را درک کنیم و حد و حدود آنها را بفهمیم. ولی من هرگز در این مدت احساس بدی نداشتم. یکی از مزایای تنها سفر کردن این است که انسان بازتر است، آدمها بیشتر او را مخاطب قرار میدهند و دعوتش میکنند. من عاشق برخوردهای غیرمنتظره و صحبت با غریبهها هستم.
–اشپیگل: شما در کتابتان از ملاقات با تهرانیها، عشایر کُرد، روحانیون، دانشجوها، هنرمندان و زنان خانهدار سخن گفتهاید. شما طی ۵۹ روز ۸۰ بار دعوت شدید. آیا این همه مهماننوازی و علاقه از طرف آنها، برایتان پرزحمت نبود؟
–هنکن: من در ایران هیچوقت خودم را تنها احساس نکردم. به جرأت میگویم که ایرانیها مهماننوازترین مردمانی بودند که تا به حال شناختهام. من همواره با غریبهها در خیابان، سوپرمارکت و پارکها حرف میزدم و کمترین استقبال آنها از من، با انگلیسی دست و پا شکسته “Welcome to Iran” بود. بعدش معمولاً مرا دعوت میکردند. در یکی از روستاها من پنج روز اقامت داشتم. هیچوقت به من اجازه نمیدادند در کارها کمکشان کنم. هدیه دادن به مهمان در ایران برعکس آلمان است. میزبان به مهمان هدیه میدهد. من دستبند، سیدی، پوستر، یک تیشرت صورتی و یک آویز موبایل هدیه گرفتم که هنوز هم مرا به یاد آن مردم فوقالعاده میاندازد:
–اشپیگل: شما به عنوان یک بازدیدکننده غربی، احتمالاً در ایران خیلی “توی چشم بودید”. آیا در این مدت احساس کردید که تحت نظر هستید؟
–هنکن: نه. شهروندان ایرانی هم در مکانهای عمومی بسیار راحت بودند. احساس کردم که آنها از آزادیهایشان برخوردارند.
–اشپیگل: شما از بسیاری مناطق ایران بازدید کردید. رفت و آمدهایتان با چه وسیلهای بود و شبها کجا میماندید؟
–هنکن: اغلب با وسایل نقلیه عمومی این طرف و آن طرف میرفتم. با اتوبوس، تاکسی و قطار درونشهری. هیچ مشکلی از این بابت وجود نداشت. گاهی اوقات به هتل میرفتم ولی بیشتر در منزل ایرانیها به سر میبردم. آنها برای من بهترین اتاق خانهشان را آماده میکردند. عالی بود. تازه معمولاً مشکلی هم با فهم زبان انگلیسی نداشتند.
–اشپیگل: کتاب سفرنامه شما با عکسهای متنوع، تقدیم شده به تمام ایرانیهایی که در طول زندگیتان شما را دعوت کرده و نظرات و خاطراتشان را با شما که یک آلمانی غریبه بودید، در میان گذاشتهاند. نام این کتاب “They would rock” است. […]
ترجمه از: طاهری
منبع:
http://www.spiegel.de/reise/fernweh/frau-reist-allein-in-iran-helena-henneken-ueber-buch-they-would-rock-a-975682.html
انتهای پیام/