به گزارش گروه دین و اندیشه«کمال مهر»؛
پیامدهای پیوند دین و سیاست
یکی از موضوعاتی که تحلیل آن ضرورت دارد، پیامدهای پیوند دین و سیاست است که در ضمن آن، آثار جدایی دین و سیاست نیز روشن خواهد شد. امام خمینی(س) در این باره به دو پیام مهم اشاره فرموده است که در این بخش مورد بررسی قرار میگیرد.
۱- جامعیت و پویایی دین
یکی از پیامدهای پیوند دین و سیاست، جامعیت و پویایی دین است. اگر دین مجموعه قوانین فردی، سیاسی، اجتماعی و… تفسیر شود، در تمام صحنههای زندگی بشر حضور دارد و همیشه پایا و بالنده است. ولی چنانچه دین را مجموعه قوانین فردی و عبادی بدانیم، ایستا، ناقص و منزوی خواهد بود. دینمداران و پاسداران حریم وحی، بطور طبیعی، از جامعیت پویای دین دفاع میکنند. استعمارگران جامعیت و پویایی دین را، با منافع خویش سازگار نمیدانند. از این رو پیوسته از عدم جامعیت دین سخن میگویند. امام راحل، در این باره میفرماید: «مثلا تبلیغ کردند که اسلام دین جامعی نیست، دین زندگی نیست، برای جامعه نظامات و قوانین ندارد; طرز حکومت و قوانین حکومتی نیاورده است; اسلام فقط احکام حیض و نفاس است; اخلاقیاتی هم دارد، اما راجع به زندگی و اداره جامعه چیزی ندارد.» (۱)
دین را باید دینشناسان تعریف و تفسیر کنند، نه کسانی که حتی با الفبای دین آشنایی ندارند. عقلا برای شناخت مکاتب، رشتههای علمی و امور فنی به متخصصان و خبرگان آن رشته و فن مراجعه میکنند. دین امری بسیار مهم است که باید به وسیله کارشناسان آن تفسیر و تبیین شود. یکی از علل به وجود آمدن حوزههای علمیه نیز تربیت مجتهدان برای تبیین و تفسیر معارف دین است. تفسیر دین اسلام به اسلامشناسانی مانند شیخ انصاری(ره)، صاحب جواهر(ره) و امام راحل نیاز دارد. معصومان(ع) این گروه را فقیه نامیده، مردم را به پیروی از آنها فرا خواندند و بدین ترتیب، نظام اجتهاد و تقلید را پی افکندند. (۲) متاسفانه گروهی با شناختسطحی از اسلام، به تعریف و تفسیر آن روی آورده، به اظهارنظرهای غیرمنطقی و بیپشتوانه میپردازند. عدم جامعیت دین و جدایی دین از سیاست، که از سوی برخی از روشنفکران مطرح شده، در جدایی دین مسیحیت از سیاست ریشه دارد. اشتباه سکولارها در این است که دین اسلام را، که ریشه در فطرت و همگانی بودن (۶) است. با دین تحریف شده مسیحیتیکسان تصور میکنند. اسلام منهای سیاست، همان اسلام تحریف شدهای است که امام راحل آن را اسلام آمریکایی خوانده است.(۷) اسلامی که با سیاست ارتباط دارد، همان اسلام جامع و پویایی است که امام آن را اسلام ناب محمدی(ص) نامیده است. (۸)
در نگاه عالمان شیعی، اسلام جامعترین دین است و در آن خلا قانونی وجود ندارد. (۹) امام راحل در خصوص جامعیت اسلام میفرماید: «… [اسلام] برای همه امور قانون آورده و آداب آورده است. برای انسان پیش از آنکه نطفهاش منعقد شود تا پس از آنکه به گور میرود، قانون وضع کرده است. همانطور که برای وظایف عبادی قانون دارد، برای امور اجتماعی و حکومتی قانون و راه و رسم دارد. حقوق اسلام یک حقوق مترقی و متکامل و جامع است». (۱۰)
مرحوم فیض کاشانی فرمود: « پس هیچ امر مورد نیازی در اصول و فروع و لواحق نبود مگر آنکه خدا در کتاب نازل و رسول خدا(ص) در سنتبیان کرده استحتی ارش الخدش.»(۱۱)البته جامعیت دین بدان معنا نیست که اسلام همه قوانین جزئی را بیان کرده است; بلکه جامعیت دین به معنای تبیین قوانین کلی است. (۱۲) قوانین جزئی از قوانین کلی استنباط میشود. مجتهدان، با بهرهگیری از عنصر اجتهاد با توجه به شرایط زمان و مکان، احکام جزئی و فرعی را از اصول کلی استنباط میکنند. چنانکه در روایات میخوانیم:
«علینا القاء الاصول و علیکم التفریع.» (۱۳)
«انما علینا نلقی الیکم الاصول و علیکم ان تفرعوا.» (۱۴)
فقهای شیعه در طول تاریخ به همه مسائل جدید پاسخ دادهاند. از اینرو، فقه شیعه غنیترین فقه است. چنانکه امام خمینی(س) فرمود: «فقه شیعی غنیترین فقه و قانون در دنیا است.» (۱۵)
امروزه ظهور اسلام به عنوان دین بالنده و جامع که در پرتو اندیشه پیوند دین و سیاستبه وجود آمده، سبب وحشت استعمار شده، به مبارزه همه جانبه استکبار علیه بنیادگرایی اسلامی، انجامیده است.
عظمت اسلام سبب شده تا بسیاری از دانشمندان غیر مسلمان نیز به بالندگی و پویایی اسلام اعتراف کنند. چنانکه مارسل بوازار مینویسد: «… (قوانین اسلام) با شرایط جهان معاصر کاملا هماهنگی دارد. قوانین اسلام از کلیه قوانین بشر که برای اداره امور خود وضع کرده برتر و عالیتر است. دستورالعملهای اسلام را باید با ژرفاندیشی و دروننگری شناخت و به جامعیت آن پی برد.» (۱۶)
امام خمینی(س) عقیده دارد که دنیا، به خاطر جامعیت اسلام، به آن نیازمند است. (۱۷)
امام صادق(ع) در خصوص پویایی معارف قرآن فرمود: «خداوند تعالی قرآن را برای قوم و زمان خاص نفرستاده است. این قرآن برای هر زمانی جدید [و قابل استفاده]است و تا روز قیامت نزد هر قومی تازه خواهد بود.»
آن گروه از روشنفکران و دانشمندان مسلمان که اندیشه جدایی دین و سیاست را تبلیغ میکنند باید بدانند که جدایی دین و سیاست، به معنای عدم جامعیت دین است، به انزوای آن میانجامد و هیچ مسلمانی نمیتواند آن را بپذیرد.
۲ – ولایت فقیه
یکی از پیامدهای مهم پیوند دین و سیاست، اثبات ولایت فقیه است. اگر دین از سیاست جدا شود، وظیفه رهبران دینی در بیان احکام محدود میگردد. بر اساس تفکر پیوند دین و سیاست، این پرسش مطرح میشود که در ساختار نظام سیاسی اسلام چه کسی رهبری سیاسی جامعه را به عهده دارد؟
در پاسخ بدین پرسش دو راه وجود دار:
۱. جدایی رهبری دینی از رهبری سیاسی
کسانی که ولایت فقیه به معنای رهبری سیاسی را قبول ندارند، طرفدار این نگرش شمرده میشوند.
۲. پیوند رهبری دینی و رهبری سیاسی
این همان تئوری است که امام راحل و بسیاری از نخبگان مسلمان آن را بیان کردهاند. نتیجه این نگرش، اثبات ولایت فقیه است. امام خمینی فقیه را رهبر سیاسی جامعه میداند و مانند مرحوم نراقی ولایت مطلقه فقیه را مطرح کرده است. (۱۸) آن بزرگوار میفرماید: «همین ولایتی که برای رسول اکرم(ص) و امام در تشکیل حکومت و اجرا و تصدی اداره هست، برای فقیه هم است.» (۱۹)
آن حضرت همچنین میفرماید: «ولایت و رهبری فقیه جزء لاینفک حکومت اسلامی است و اصولا مشروعیتحکومت،بسته به حضور فقیه جامع شرایط در راس حکومت و نظارت دقیق وی بر اجرای احکام و قوانین اسلامی میباشد. والی مسلمین در واقع وارث پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) است.» (۲۰)
از منظر امام راحل رهبری سیاسی، چنانکه حق مسلم ائمه بود، حق فقها است که در طول تاریخ غصب شده و باید به صاحبان اصلیاش برگردد. ائمه(ع) حکومت را حق خود میخواندند. امام علی(ع) فرمود: «انما طلبتحقی و انتم تحولون بینی و بینه.» (۲۱)
آن حضرت همچنین هنگام رسیدن به خلافت ظاهری، فرمود: «الان اذ رجع الحق الی اهله و نقل منتقله»; (۲۲) یعنی هم اکنون حق به اهلش بازگشت و به جایی که از آن بیرون آمده بود منتقل شد.
علی(ع) برای اثبات شایستهتر بودنش در مساله رهبری جامعه به دانشمندتر بودن و فقاهتخویش استدلال کرد و فرمود: «… و قد علموا انی اعلمهم بکتاب الله و سنه نبیه و افقههم و اقراهم للکتاب الله و اقضاهم بحکم الله.» (۲۳)
ائمه دیگر(ع) نیز حکومت را حق خود میخواندند و در پی تاسیس حکومتبودند. از اینرو، فرمانروایان ستمگر از آنان وحشت داشتند و آن بزرگان را خاری در چشم ستم و استخوانی در گلوی خود میدانستند. منصور دوانیقی، خلیفه عباسی، به امام صادق(ع) گفت: «هذالشجی المعترض فی الحلق.» (۲۴)
اگر ائمه(ع) تنها در پی به دست گرفتن مرجعیت دینی بودند، حکومتها از آنان وحشت نداشتند و آنها را نمیآزردند. بیتردید اگر ائمه(ع) حکومت تشکیل میدادند، از صحنه قدرت کنارهگیری نکرده، آن را به دیگران نمیسپردند; چنانکه امام علی(ع) خود بر مسند قدرت نشست و کشتی امت اسلامی را به سوی ساحل نجات رهبری کرد.
امام خمینی(س) عقیده دارد که در زمان رسول اکرم(ص) رهبری دینی از رهبری سیاسی جدا نبود: «مگر در زمان پیغمبر اکرم(ص) سیاست از دیانت جدا بود؟! مگر آن دوره عدهای روحانی بودند و عدهای دیگر سیاستمدار و زمامدار؟!» (۲۵)
ویژگیهایی که قرآن و سنت برای فرمانروای جامعه اسلامی بیان کردهاند، با ولایت فقیه هماهنگ است. بر اساس روایات اندیشمندانی مانند ماوردی (۲۷) ، ابی یعلیفرا (۲۸) ، قاضی عضدالدین ایجی (۲۹) و … یکی از ویژگیهای حاکم اسلامی را فقاهت دانستهاند. (۳۰) مرحوم علامه حلی میفرماید: «… ان یکون عالما لیعرف الاحکام و یعلم الناس.» (۳۱)
عقل نیز حکم میکند که مجری قانون باید به قوانین آگاه باشد. در جوامع غیرمسلمان نیز قانوندانان به عنوان رهبران سیاسی انتخاب میشوند. امام راحل در باره شرایط حاکم اسلامی و ولایت فقیه میفرماید: «قانوندانی و عدالت از نظر مسلمانان شرط و رکن اساسی است …» (۳۲) اگر زمامدار مطالب قانونی را نداند، لایق حکومت نیست … [و] نمیتواند حاکم و مجری قانون اسلام باشد. و این مسلم است که «الفقها حکام علی السلاطین.» سلاطین اگر تابع اسلام باشند، باید به تبعیت فقها درآیند و قوانین و احکام را از فقها بپرسند و اجرا کنند. در این صورت حکام حقیقی همان فقها هستند. پس بایستی حاکمیت رسما به فقها تعلق بگیرد، نه به کسانی که به علت جهل به قانون مجبورند از فقها تبعیت کنند.» (۳۳)
با توجه به مطالب فوق، میتوان اثبات ولایت فقیه را از پیامدهای مهم پیوند دین و سیاست دانست. جدایی رهبری سیاسی از رهبری دینی و انزوای روحانیتیکی از آثار جدایی دین و سیاست است. امام راحل با این فکر سخت مخالف بود و میفرمود: «وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و وفقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد، قهرا فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید.» (۳۴)
پینوشتها:
۱- ولایت فقیه، ص ۸.
۲- سفینه البحار، ص۷; بحثی در باره مرجعیت و روحانیت، ص ۳۵ – ۶۸.
۳- روم، آیه ۳۰; تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۹۳; تفسیر نمونه، ج۱۶، ص۴۱۷.
۴- احزاب، آیه ۴۰.
۵- تفسیر البرهان، ج ۱، ص۴۳۶; نحل، آیه ۸۵; انعام، آیه۵۹.
۶- عیون اخبار الرضا، ص۱۳; انعام، آیه ۹۰; فرقان، آیه ۱; اعراف، آیه ۱۵۸.
۷- مجموعه مقالات کنگره نقش زمان و مکان در اجتهاد، مقاله خانم زهرا رهنورد.
۸- همان.
۹- اصول کافی، ج ۱، ص۵۶ -۵۹; تفسیر البرهان، ج ۱، ص ۴۳۵.
۱۰- آیین انقلاب اسلامی، ص۱۱۳.
۱۱- اصول اصلیه، ص ۲.
۱۲- اسلام و مقتضیات زمان، شهید مطهری.
۱۳- بحار، ج ۲، ص ۲۴۵.
۱۴- اعیان الشیعه، ج ۱، ص۳۸۷.
۱۵- کیهان اندیشه، شماره۲۹،۱۳۶۹. ص ۵۰.
۱۶- اسلام در جهان امروز، مارسل بوازارا، ترجمه د.م.ی، ص ۱۲۸.
۱۷- ولایت فقیه، ص ۱۸.
۱۸- عوائد الایام.
۱۹- ولایت فقیه، ص۵۷.
۲۰- کتاب البیع، ج ۲، ص ۴۶۵.
۲۱- نهجالبلاغه فیض، خطبه ۱۷۱.
۲۲- همان، خطبه ۲.
۲۳- کتاب سلیم بنقیس، ص ۱۴۸; شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج۳، ص ۲۱۰; الامامه و السیاسه، ج ۱، ص۱۹.
۲۴- بحار، ج ۱۱، ص ۱۵۴.
۲۵- ولایت فقیه، ج۱۹.
۲۶- المحاسن، ج ۱، ص۹۳; بحار، ج ۹۰، ص ۴۴; سنن بیهقی، ج ۱۰، ص ۱۱۸.
۲۷- رک: الاحکام السلطانیه، ص۶.
۲۸- همان، ص ۲۰.
۲۹- شر المواقف، جرجانی، ج ۸، ص۳۴۹.
۳۰- الفقه علی المذاهب الاربعه، ج ۵، ص۴۱۶; مآثر الانافه، ج ۱، ص ۳۱.
۳۱- التذکره، ج ۱، ص ۴۵۲.
۳۲- ولایت فقیه، ص ۵۲.
۳۳- همان، ص۵۳.
۳۴- مجموعه مقالات کنگره بینالمللی امام خمینی(س) و احیای تفکر دینی، ج ۱، ص۱۵۷.