به گزارش «کمال مهر»؛ گزارشی را که در ذیل می خوانید گفتگوی اختصاصی «کمال مهر» و گروه مستند سازی روایت عشق ، با دو مبارزی است که در زمان ۴۵ روز مقاومت خرمشهر استقامت کردند سید محمد فضلی مجد و افسانه قاضی ازده ، راوی کتاب «خانه ام همین جاست» زن و شوهری که این روزها در کرج زندگی می کنند و دلشان پر از خاطرهای بیاد ماندنی است ، که در ادامه می خوانید؛
سیدمحمدفضلی مجد ۵۲ ساله متولد خرمشهر که یک پایش را در خرمشهر جا گذاشته است با تمام وجود از دوران آغاز جنگ می گوید: دانش آموز بودیم با توجه به شرایط بعد از انقلاب فعالیتی را در انجمن اسلامی دانش آموزان خرمشهر آغاز کرده بودیم، که به یکبار زمزه های جنگ تبدیل به یک نبرد واقعی شد!
پایی که جا ماند!
از مجروحیتش گفت که هنگامی که به سمت شلمچه در حرکت بودند در منطقه ۱۰۰ دستگاه یک میهمان ناخوانده پایش را می برد؛سید ماجرا را اینچنین بیان کرد: سمت جاده شلمچه در حرکت بودیم و به تک دشمن پاتک زده بودیم ،درگیری سنگینی رخ داد یکدفعه منطقه را بمباران کردند؛ خمپاره ای در کنار ما خورد و تعدادی از دوستانم شهید شدند ، رضا شریفی ، عبد الخالق رحمان ، و تعدادی دیگر هم مجروح شدند، در همان جا بود که احساس کردم توان ایستادن ندارم وقتی پایم را نگاه کردم ، دیدم پای چپم از پوست آویزان شده و …
همسر سید صحبت هایش را قطع می کند و در این بین خاطره ای را بازکو میکند: دوستان آقاسید می گفتند وقتی سید را به عقب منتقل می کردیم فقط داشت شعار می داد “الله اکبر خمینی رهبر” …
دانش آموز مبارز
صحبت های سید گرمای خاصی داشت وقتی از او سوال کردیم چطور شد که وارد جنگ شدی ، گفت: ما دانش آموز بودیم اصلاً قبل انقلاب ما اینطور نبودیم وقتی امام آمدم با نفس مسیحای خود همه را جذب کرد!اما چون ذوب در اسلام شده بود ، و همین راه برای ما روشن بود ،وقتی تجاوز را دیدم برای اسلام و وطنمان ایستادیم، البته ما در ابتدای آغاز جنگ در خرمشهر امدادگر بودیم که رفته رفته بعلت شهادت دوستانمان مجبور شدیم ما هم مبارزه کنیم.
تک تیرندازی که موفق نشد!
سید از شرایط سخت جنگ و مقاومت ۴۵ روز گفت: در یکی ازروزها و قبل از مجروحیتم حس کردم تیری از میان مو هایم رد شد بعد ها وقتی دیدم بعضی از بچه ها از ناحیه پیشانی تیر خورده اند و شهید شدن؛ تازه فهمیدم که آن چیزی که از میان موی سرم عبور کرد تیر تک تیرانداز عراقی بود!
کوکتل مولوتفی که عمل نکرد! (خاطره شهید قدرتی)
شجاعت و شهامت بچه ها و تکیه ای که به خدا داشتند آنقدر بالا بود که دریکی از روزهای مقاومت یک تانک عراقی هنگام عبور از خیابانی شنی اش به سیم های برق گیر کرد و متوقف شد یکی از بچه های ما پرید روی تانک و یک ” کوکتل مولوتف ” انداخت داخل ، البته منفجر نشد ، ولی عراقی ها بیرون پریدند و درحالی که از مواد اون خیس شده بودند پا به فرار گذاشتند! بله اونجا ” تن با تانک ” می جنگید و همه آنها بخاطر ایمان بچه ها خدا بود! اونجا به فکر چیزی دیگه نبودیم ، فقط حفظ نظام و انقلاب برای ما مهم بود !
نا امید نشدیم!
تا سید نفسی دوباره بگیرد و از خاطراتش با ما بگوید کلام صحبت را با خانم قاضی زاده آغاز کردیم، و گفت: در خرمشهر به دنیا آمده وقتی صدای جنگ را شنیده ۱۸ سال بیشتر نداشته ، و ابتدا به عنوان امدادگر در روز های آغاز درگیری در خرمشهر فعالیت می کرده، نخواستیم گفتگویمان تکراری و گفته های کتابشان باشد، از او سوال کردیم که در آن ۴۵ روز مقاومت در خرمشهر نا امید هم شده اید؟ در جواب گفت: ما اصلاً ناامید نبودیم، چون خانواده هایمان را با زور از شهر بیرون کردیم ، مادر با یک ساک دستی خواهر و برادرانم را از شهر بیرون برد چون می گفتیم یک هفته دیگر جنگ تمام می شود!
فرزندم روح الله !
نحوه آشنایی خانم قاضی زاده و آقا سید را نپرسیدیم چون در خاطرات خانم قاضی زاده در فصلی به نام ازدواج این موضوع آمده بود. از طرفی هم “روح الله” فرزند آقا سید را می شناختیم، علت نامگذاری فرزندشان روح الله را از مادرش پرسیدیم گفت : آقا سید این نام را بر روی پسرمان گذاشته از خودش بپرسید؛ آقا سید هم در جواب گفت: چون حضرت امام خمینی در من تحول ایجاد کرده بود نیت کردم پسرم نیز در این راه قدم بردارد و ادامه دهنده راه شهدا باشد بخاطر همین نامش را ” روح الله ” گذاشتم ، و در سن یکسالگی او را به منطقه بردم و ….
خرمشهر خونین شهر شد!
روحیه ، شجاعت و اعتقاد راسخ خانم قاضی زاده به مقاومت ۴۵ روز ه در خرمشهر از صحبتهایش احساس می شد، سختی های آن روزها برایمان قابل هضم نبود پرسیدیم چطور شما ۴۵ روز با امکانات و جزئی مقاومت کردید ؟ آیا نا امید نشدید!؟
روحیه ها بالا بود و وصف ناپذیر ، ( بغض) روزهای آخر درگیری شدید بود مسجد جامع را که مقر ما بود را زدند، رادیو عراق انگار فتح بزرگی را انجام داده بود و اعلام کرد که مسجد جامع را زده است .
بچه ها بهم دیگه روحیه می دادند و باید مقاومت می کردیم ، تا جایی کار بالا گرفت که ۲۴ مهر ماه اعلام شد ؛ خرمشهر خونین شهر شد! (بغض) هروقت آن روز به یادم آید غم وجودم را فرا میگیرد…
سخت ترین روز زندگی ام !
اگر بگویند که سخت ترین روز زندگی ات چه روز بوده؟ می گویم روز ۲۴ خرداد۱۳۵۹ !، در آن روز خیلی ها شهید شده بودند بچه های سپاه از دست رفته بودند ، مسجد جامع زیر آتش بود؛ آنجا بود که گفتند خانمها باید شهر را ترک کنند ! امام ما میخواستیم تا روز آخربمانیم! وقتی این موضوع را مطرح کردند، احساس یاس ناامیدی به سراغم آمد و… به ناچار خرمشهر را ترک کردیم!
حرف امام ؛ حرف خدا بود ! حرف رهبری هم حرف امام است! /باید با سلاح ایمان بجنگیم!
مجدد به سراغ سید رفتیم ؛ و از احساس و حال هوای آن روزهای جنگ پرسیدیم و در یک جمله کوتاه گفت: انقلاب عجیبی بود و حالمان ، حال عجیبی بود!
از این روزها پرسیدیم که در چه وضعیتی قرار داریم و قابل قیاس با آن دوران هست یا خیر در جواب گفت: زمان جنگ معنویت بالا بود ، ۸سال جنگ را به درستی مدیریت کردیم و در حال حاضر در اقتدار هستیم و الان هم باید مقاومت کنیم؛ زمان جنگ با دست خالی ایستادیم ولی اکنون دست پر هستیم ! ما انرژی هسته ای را با قدرت به اثبات رساندیم و این نشانه ایستادگی توام با اقتدار است . آن زمان ، حرف امام ؛ حرف خدا بود ! و واقعاً حرف امام عملی می شد! حالا هم باید حرف رهبری عملی شود و چون حرف ایشان نیز حرف امام است !از یک سوی دیگر هم در آن شرایط سخت ۴۵ روز ، شهامت و شجاعت و ایمان به خدا بود که ما ایستادیم و همچنین در ادامه جنگ هم به همین شکل ، والا اگر اینها نبود ما شکست می خوردیم! باید این راه ادامه داشته باشد و ما باید با سلاح ایمان بجنگیم!
مسئولین به فکر ” فرهنگ ” باشند
و در آخر از خانم قاضی زاده سوال کردیم وضعیت فرهنگی را چطور می بینید و راضی هستید ؟ با همه سختی های که در جنگ کشیده بود و برای اسلام جنگیده بود خون صدها شهید و مجروح بر دستانش نشسته بود برایش سخت بود که بگوید وضعیت رضایت بخشی نیست و از وضع حجاب گلگی کرد و از مسئولین خواست که توجه ای ویژه ای داشته باشند .
انتهای پیام/
باید تاسف خورد که مسولان زیربط دردستگاهای مختلف داءما گرفتار افراط وتفریط هستند وفراموش کرده اند برای به ثمر رسیدن درخت انقلاب چه سختیهایی تحمل وچه خونهای ریخته شده است انها گرفتار عافیت طلبی شده اند واصلا توجهی ندارند که چه اتفاقی در حال رخ دادن است .اگر تعریف ما از فرهنگ ، مجموعه ای از رفتار ها ، اداب، یا چگونگی رابطه بین انسان با انسان وانسان با خدای خویش باشد ، ایا اکنون دین وخدا کجای زندگی ما وحتی مسولانیکه از بودجه بیت المال ارتزاق میکنند قراردارد .هرچه بگندد نمکش میزنند وای به روزی که بگندد نمک