تاریخ : جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳ Friday, 29 March , 2024
0

داستان گذشت خانواده مقتول از قصاص قاتل فرزند

  • کد خبر : 33161
  • 21 فروردین 1393 - 7:13
داستان گذشت خانواده مقتول از قصاص قاتل فرزند

با اینکه مادر نادر فرصت در آغوش گرفتن فرزندش و نوازش کردن او را دارد اما آغوش سیاره دنیایی برای همیشه در حسرت حضور محسن خواهد ماند اما خدا را شکر می‌کند که همسرش پیش از حضور پیدا کردن پای چوبه دار در روز ۱۵بهمن‌‌ماه حاضر به بخشش جان نادر شد.

به گزارش کمال مهر، احساس پاک مادرانه و حس عاطفه پدر در تقابل با حس انتقام قرار گرفته بود. پدر و مادر  نمی‌دانستند در این جدال، حسرت جای خالی محسن پیروز خواهد شد یا شانس دوباره زندگی قاتلش. آقای محمد جوانمرد رشید و خانم سیاره دنیایی که پسر خود را در یک دعوای خانوادگی از دست داده بودند با وجود غم بزرگی که بر دلشان سنگینی می‌کرد، از جان قاتل فرزندشان گذشتند و به او فرصت زندگی دوباره هدیه کردند.

صدای پای جدایی

نه فقط برای من، بلکه برای همه فامیل دوست داشتنی بود. محبت‌هایش را هیچگاه فراموش نمی‌کنم. به قدری مهربان و دلسوز بود که احساس می‌کنم لیاقت داشتن او را نداشتم به همین دلیل خداوند هدیه‌اش را از من پس گرفت.

سیاره دنیایی  مادر محسن با گفتن این جملات ادامه داد: <21 ساله بودم که محسن به دنیا آمد، خوب یادم هست از شدت شادی تا صبح نخوابیدم و با بزرگ‌تر شدنش در غمگین‌ترین لحظات
شاد بودم. از همان کودکی دوست داشت روی پای خودش بایستد و مستقل شود همین طور هم شد. چشم به هم زدنی محسن بزرگ شده بود و جلوی چشمانم که راه می‌رفت در دلم برایش دعا می‌خواندم تا خدا او را از هر بلایی محافظت کند. روزها به خوبی پیش می‌رفت تا اینکه تصمیم به ازدواج گرفت، با اینکه ارتباط چندانی با خانواده همسرش نداشتیم اما خوشبختی پسرمان خوشحالمان می‌کرد.

داماد اول خانواده‌ای شده بود که پسر نداشتند و در مواقع مورد نیاز برای آن‌ها حکم پسرشان را داشت. آن روز تلخ هم به همین دلیل رقم خورد.> مادر محسن با یادآوری آن روز گفت: <همسرم بیماری سختی را پشت سر گذاشته بود و می‌خواستیم برای مدتی نزد دخترم در کانادا برویم و آن روز که محسن بدون همسرش به خانه ما آمد این خبر را به او دادیم. خوشحال شده بود و می‌گفت با خیال راحت به سفر بروید و نگران اوضاع نباشید من همه چیز را رو به راه می‌کنم و هوای برادر و خواهرانم را دارم. جمله‌های محسن که همیشه باعث قوت قلب من و پدرش می‌شد درآن روز دلهره‌ای به دلم ‌نشاند که دلیل آن را نمی‌فهمیدم.

با صدای زنگ موبایل حرف‌های محسن قطع شد و از آن طرف خط صدای جیغ به گوش رسید. همسر محسن بود که از دعوای پدرش با پسر همسایه می‌گفت و از او می‌خواست زودتر خودش را به آنجا برساند. به محسن گفتم نرو ممکن است اتفاق بدی بیفتد اما او گفت من را که می‌شناسی اهل دعوا نیستم، می‌روم ببینم چه اتفاقی افتاده است و با همسرم بر می‌گردیم که قبل رفتنتان با هم باشیم.

به سرعت از پله‌ها پایین رفت، سوئیچ ماشین را جا گذاشته بود دوباره برگشت، باز هم به او اصرار کردم نرود اما قبول نکرد و مدام می‌گفت نگران نباشید زود برمی‌گردیم.

لحظه‌های نفسگیر

روز شنبه چهارم اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۸۹ ساعت ۶ عصر بود که اصرارهای پدر و مادر محسن به جایی نرسید و او برای خاتمه دادن به دعوای میان پدر زنش و پسر همسایه از خانه آن‌ها رفت. محمد جوانمرد رشید پدر محسن می‌گوید: <احساس عجیبی به سراغ من و همسرم آمده بود و آرام و قرار نداشتیم.>

چند ماه قبل هم چنین دعوایی رخ داده و با وساطت محسن خاتمه پیدا کرده بود اما زن همسایه (مادر قاتل‌) محسن را تهدید کرده بود مدام یاد جمله‌های تهدیدآمیز او می‌افتادم تا اینکه دخترم از کانادا تماس گرفت. به دلیل اختلاف زمانی ایران و کانادا دخترم از خواب پریده و تماس گرفته بود تا از کابوس نگران کننده‌اش تعریف کند اما مادرش از دعوای پیش آمده چیزی به اونگفت و بعد از اینکه تلفن را قطع کرد هرچه با محسن و خانواده همسرش تماس گرفتیم کسی پاسخ نداد.

اواخر شب بود که خواهر همسر محسن تماس گرفت و گفت سریع خودتان را برسانید و دیگر توضیحی نداد. دقایقی نگذشت که به محل زندگی آن‌ها رسیدیم. جمعیت داخل کوچه از یک سو و صدای آژیر ماشین پلیس و آمبولانس از سوی دیگر به ما فهمانده بود نگرانی هایمان بی‌دلیل نبود.

در کمال ناباوری متوجه شدیم با رسیدن محسن دعوا خاتمه پیدا کرده بود اما باجناق محسن از او خواسته بود به در منزل همسایه بروند و با آن‌ها صحبت کنند. نادر (عامل جنایت) هم که از طریق آیفون متوجه حضور محسن پشت در شده بود گمان می‌کرد برای دعوا آمده است و به محض اینکه در را باز کرد چاقویی را که در دست داشت به قفسه سینه محسن فرو کرده بود.

به گفته شاهدان ماجرا این اتفاق حدود ساعت ۷ عصر افتاده بود اما خانواده همسر محسن او را به بیمارستان منتقل نکرده بودند و به دلیل خونریزی شدیدی که داشت اواخر شب آخرین نفس‌هایش را کشید و زمانی که ما به آنجا رسیدیم کار ازکار گذشته بود.> محمد جوانمرد ادامه داد: <بعد از مراسم خاکسپاری محسن دیگر خانواده همسرش را ندیدیم اما هنوز هم آن‌ها را به خاطر سهل‌انگاری‌شان مقصر مرگ فرزندمان می‌دانیم.

محسن عصای دستم بود و به قدری در قلبم خاطرات زیبایی از او حک شده بود که به هیچ عنوان نمی‌توانستم قاتلش را ببخشم. با اینکه همسرم می‌گفت اجازه بده از قصاص نادر بگذریم زیرا با مرگ او هیچ چیزی تغییر نمی‌کند و محسن دیگر باز نخواهد گشت اما لحظه‌ای صدای محسن که از تهدیدهای چند ماه قبل مادر نادربرایم گفته بود، در گوشم خاموش نمی‌شد.

نادر حدود ۲۸ سال داشت و پسر ۳۲ ساله من را کشته بود. نمی‌توانستم بپذیرم که او زنده باشد و من در حسرت شنیدن صدای محسن روز و شب‌ها را سپری کنم.

هر چهار فرزند و همسرم می‌گفتند اگر حاضر به قصاص نادر شوی روزهای سختی را در پیش‌خواهی داشت و لحظه‌ای نیست که عذاب وجدان نداشته باشی اما هیچ کدام از این حرف‌ها نظرم را تغییر نمی‌داد و وقتی روز سه شنبه به من گفتند باید روز شنبه ساعت ۴ صبح برای اجرای حکم حاضر شوی احساس می‌کردم بالاخره آتش کینه‌ام خاموش می‌شود.

بخشش زندگی

بعد از مراسم هفتمین روز درگذشت محسن قاتل او را در دلم بخشیده بودم اما ازآنجا که همسرم راضی نمی‌شد از جان او بگذریم فقط از خدا می‌خواستم آنچه را درست است به ما الهام کند، طی ۴ سال رفت و آمدمان به دادسرا و انجام کارهای مربوط به قصاص، کوچکترین برخوردی با خانواده نادر نداشتیم اما این اواخر هر بار مادرش به سراغم می‌آمد به او می‌گفتم توکل و امیدت به خدا باشد.

سیاره دنیایی که به گفته خودش با نزدیک شدن به زمان اجرای حکم قصاص، با صدای زنگ تلفن تمام بدنش به رعشه می‌افتاد و نا خود آگاه از محسن تقاضای کمک می‌کرد از خوابی که دیده بود چنین گفت: <محسن در حالی که بسته‌ای در دست داشت به خوابم آمده بود و می‌گفت آن را برای خواهرش آورده است.

به او گفتم خیلی دلتنگت هستم، همان طور که او را درآغوش می‌گرفتم پرسیدم محسن جان با نادر چه کنیم و در پاسخ به سؤال من سه مرتبه گفت او را رها کنید. از خواب پریدم و آنچه را دیده بودم برای همسرم تعریف کردم اما تأثیری نداشت و برای انجام مراحل پایانی حکم به دادسرا رفتیم و تمام نامه‌های مربوطه را امضا کردیم.

به خانه که بازگشتیم کارم شده بود گریه و فکر کردن به اینکه آیا تصمیم درستی گرفته‌ایم یا نه؟ تا اینکه محسن به خواب خواهرش آمد و از جایگاه خوبی که به واسطه رضایت پدر و مادرش از او داشت برایش تعریف کرد و همه این اتفاقات دست به دست هم داد تا آن اتفاق خوب
رقم بخورد.

با اینکه مادر نادر فرصت در آغوش گرفتن فرزندش و نوازش کردن او را دارد اما آغوش سیاره دنیایی برای همیشه در حسرت حضور محسن خواهد ماند اما خدا را شکر می‌کند که همسرش پیش از حضور پیدا کردن پای چوبه دار در روز ۱۵بهمن‌‌ماه حاضر به بخشش جان نادر شد.

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله
لینک کوتاه : https://kamalemehr.ir/?p=33161

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x