گروه فرهنگ شهادت «کمال مهر»؛
گفتگوی خواندنی ذیل در دیدو بازدید ایام عید با پدر و مادر “سردار شهید اصغر کریمی” می باشد که توسط گروه فرهنگ شهادت «کمال مهر» صورت گرفت و در ادامه می خوانید؛
برای تحول قلوب و برای رسیدن به درک حقیقت زنده بودن شهید نیازی نیست خود را به هر وادی بکشانی، برای این امر اذن میخواهد؛ و آن کسب فیض از محضر پدر و مادر شهید است.
و از آنجا که می خواهی در احوال ات تغییر ایجاد شود راه دشواری نیست باید هر روزات عید باشد. و این عید انقلابی میخواهد از درون تا از سینه برون آیدهر آنچه که غیر از او در آن است و آن راهی نیست جزء تمسک جستن به سالار شهیدان کربلا اباعبدالله الحسین(ع) و خیل یاران باوفای شهیدش.
پدر شهید اصغر کریمی ؛ موی سپید کرده بود و صفای باطنش دلمان را صفا داد وقتی صورتش را بوسیدیم گویی فرزند شهیدش را نیز به آغوش کشیدیم، سینه پدر سبک بال بود !
بعد از خوش و بشی کوتاه و چاق سلامتی از پدر پرسیدیم ؛ حاج آقا کمی از فرزند شهیدتان بگوید.
فرزندم در آتش کینه دشمن سوخت
پدر ؛ گویی داغ فرزندش هنوز سینه اش را می سوزاند و از نحوه شهادت فرزندش گفت : کردستان شهیدشد، محافظانش را با تیر به شهادت رساندند و سر بریده بودند و اصغرم را به ماشین بسته بودند و آتش زدند!پسرم از فرماندهان جنگ بود!
فضای اتاق عوض شد (اطلاعی از نحوه شهادت فرزندشان نداشتیم) و….
نشانه ای برای پدر و مادر
پدر: رفتیم کردستان جنازه را تحویل بگیریم از شدت سوختگی نشناختیم اش ! منتهی زمانی که اصغر کودک بود سوار موتور شده بودیم پاشنه
پایش مابین چرخ موتور مانده بود و جای بخیه پای او باعث شد تشخیص دادیم که فرزند ما است.
مادر: تنهاجایی که اصغرم از بدنش نسوخته بود همان قسمت پاشنه پایش بود که برای ما نشانه مانده بود که فرزندم را به آغوشمان بازگردانیم.
بهترین رفیق پسرم هنوز نیامده به ما سری بزند!
مادرشهید اصغر کریمی از بی محبتی ها گفت :ما یک پسر داشتیم و سه دختر ، پسرم ۳۰ سال است شهید شده و هیچکس نیامده به ما سری بزند، حتی “آقای گلوند” رفیق صمیمی و همرزم اصغر ! حتی هنوز، نیامد به ما تسلیت بگوید! البته از کسی هم انتظاری نداریم.
پدر از محل دفن فرزندش که در قطعه۲۷ بهشت زهرا بود گفت و اینکه “اصغر” دوست داشت که گمنام باشد و همانطور هم شد.
عنایت حضرت زهرا(س) و هدیه الهی
مادر: وقتی تنها فرزند پسرم شهید شد خیلی بی تابی می کردم روزی در خواب حضرت فاطمه الزهرا (س) زیارت کردم ، به بی بی گفتم پسرم اصغر شهید شده ، خانم فاطمه الزهرا(س) گفت بی تابی نکن و اسمی را نشانم داد و فرمود؛ بیا اینهم پسرت اصغر ، به بی بی فاطمه الزهرا (س) گفتم این که نام اصغر است! فرمودند پشت سرت رانگاه کن ؛ دیدم پسر جوانی مابین در ایستاده … که بعد از همان ماجرا خدا به ما فرزند پسری عنایت کرد و ماهم اسمش راگذاشتیم “اصغر” .
در پایان پدر و مادر شهید اصغر کریمی از بیکاری فرزندشان “اصغر” گفتند که پس از تحصیلات عالی همچنان بدنبال کاری است و سلامتی رهبر را آرزو داشتند و از همه جوانان خواستند که ادامه دهنده راه شهدا باشند.
انتهای پیام/