تاریخ : یکشنبه, ۴ آذر , ۱۴۰۳ Sunday, 24 November , 2024
5

متن و ترجمه خطبه فدکیه+سندها

  • کد خبر : 31643
  • ۱۳ فروردین ۱۳۹۳ - ۴:۲۹
متن و ترجمه خطبه فدکیه+سندها

صدور این خطبه مبارک از خطیبه نبوت علیهاالسلام مسلّم است و جاى هیچ‏گونه گفتگویى نیست. وگذشته از آن که نور صدق از هر جانب آن مى‏تابد، در وسع شخص دیگرى نیست که مانند آن را بیاورد .

گروه مناسبتی«کمال مهر»؛

 

 

اسناد خطبه فدکیه

صدور این خطبه مبارک از خطیبه نبوت علیهاالسلام مسلّم است و جاى هیچ‏گونه گفتگویى نیست. وگذشته از آن که نور صدق از هر جانب آن مى‏تابد، در وسع شخص دیگرى نیست که مانند آن را بیاورد .

ولى براى اقتداى به سلف صالح، بخشی از اسناد خطبه ـ قسمتى که به ما رسیده ـ را یادآور می شویم:

۱. سید مرتضى علم‏الهدى ـ متولد ۳۵۵، متوفى ۴۳۶ ه ق ـ، در کتاب الشافى فى الامامه از ابوعبداللّه‏ محمد بن عمران مرزبانى ، از محمد بن احمد کاتب، از احمد بن عبیداللّه‏ نحوى، از زیارى، از مشرقى بن قطامى، از محمد بن اسحاق، از صالح بن کیسان، از عروه، از عائشه روایت کرده است.

۲. تحویل سند : مرزبانى از احمد بن محمد بن مکى، از محمد بن قاسم یمانى، از ابن‏عایشه روایت کرده است.

۳. ابن‏طاووس ـ متوفاى ۶۶۴ ه ق ـ در کتاب طرائف، قطعه موضع شکوى واحتجاج را از شیخ اسعد بن شفروه در کتاب فائق، از شیخ حافظ، ثقه آن‏ها، معظم نزد آن‏ها، احمد بن موسى بن مردویه اصفهانى، از کتاب مناقب او، از اسحاق بن عبداللّه‏ بن ابراهیم، از مشرقى بن قطامى، از صالح بن کیسان، از زهرى، از عائشه روایت کرده است.

۴. شیخ صدوق ـ ابن‏بابویه، متوفاى ۳۷۱ ه ق در رى ـ روایت کرده، گوید: خبر داد ما را على بن حاتم، از محمد بن اسلم، از عبدالجلیل یاقطانى، از حسن بن موسى خشّاب، از عبداللّه‏ بن محمد علوى، از رجالى از اهل‏بیت علیهم‏السلام، از زینب علیهاالسلامبنت على علیه‏السلام، از فاطمه علیهاالسلام.

۵. با تحویل سند باز گوید: خبر داد ما را على بن حاتم، از محمد بن ابى عمیر، از محمد بن عماره، از محمد بن ابراهیم مصرى، از هارون بن یحیى ناشب، از عبیداللّه‏ بن موسى عیسى، از عبیداللّه‏ بن موسى معمرى، از حفص أحمر، از زید بن على شهید علیه‏السلام، از عمه‏اش زینب بنت على علیه‏السلام، از فاطمه علیهاالسلام.

۶. نیز با تحویل سند قطعه‏اى از این خطبه ـ که متضمن علل شرایع است ـ، از ابن‏المتوکل، از سعدآبادى، از برقى، از اسماعیل بن مهران، از احمد بن محمد بن جابر، از زینب علیهاالسلام بنت على علیه‏السلامروایت کرده است.

۷. مجالس مفید ـ متولد ۳۳۶ ومتوفاى ۴۱۳ ه ق ـ، ابیاتى را که در خطبه مذکور است، به استناد زیر ذکر کرده گوید: جعابى، از محمد بن جعفر حسنى، از عیسى بن مهران، از یونس، از عبداللّه‏ بن محمد بن سلیمان هاشمى، از پدرش، از جدش، از زینب ـ دختر امیرالمؤمنین على بن ابى‏طالب علیه‏السلامـ بازگو کرده، گوید: همین که رأى ابوبکر بر منع فدک و عوالى از فاطمه عزم وتصمیم شد وفاطمه علیهاالسلاممأیوس شد از اجابت ابوبکر، به سوى قبر پدر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله برگشت وخود را بر قبر انداخت وبه او شکایت کرد از آنچه آن مردم با وى کرده بودند، وگریه کرد تا تربت او را به اشک دیده خود تر کرد وبه ندبه خود همه را به ناله آورد، سپس در آخر ندبه خود گفت: قَد کانَ بَعدَکَ أنبآءٌ وهَنبثَهٌ.

۸. ابن‏ابى‏الحدید ـ متولد ۵۸۶ ومتوفاى ۶۵۵ ه ق در بغداد ـ، در شرح نهج البلاغه، در ذیل نامه امام علیه‏السلام به عثمان بن حنیف، از کتاب سقیفه احمد بن عبدالعزیز جوهرى، به چهار سند روایت کرده است.

ابوبکر جوهرى از شخصیّت‏هاى برجسته است. شیخ طوسى او را در الفهرست ذکر کرده است.

وى: عالم، محدث، پرمایه از علم وادب، ثقه، وورع است. محدّثین بر او ثناخوانى کرده ومصنّفات او را روایت کرده‏اند ، طرق او این است:

اولاً: جوهرى، از محمد بن زکریا، از جعفر بن محمد بن عماره، از پدرش، از حسین بن صالح بن حىّ، از دو تن از رجال اهل‏بیت علیهم‏السلامبنى‏هاشم، از زینب علیهاالسلامـ بنت على بن ابى‏طالب علیهم‏السلام ـ.

ثانیاً: جوهرى، از جعفر بن محمد بن عماره، از پدرش، از جعفر بن محمد بن على بن الحسین علیهم‏السلام ـ امام صادق علیه‏السلام ـ.

ثالثاً: از عثمان بن عمران عجیفى، از نائل بن نجیح، از عمر بن شمر، از جابر جعفى، از ابى‏جعفر محمد بن على علیهم‏السلام ـ امام باقر علیه‏السلامـ.

رابعاً: از احمد بن محمد بن یزید، از عبداللّه‏ بن الحسن علیه‏السلام روایت کرده :

عبداللّه‏ محض زاده فاطمه بنت الحسین، وحسن مُثَنّى زاده امام حسن السبط علیه‏السلام از اصحاب صادق علیه‏السلام است. پدر محمد، صاحب نفس زکیه است که بیعت او به گردن بنى‏عباس بود وشهید آن‏ها شد وبدان واسطه، عبداللّه‏ محض در سن پیرمردى در زندان بنى‏عباس در بغداد از دنیا رفت.

۹. إربِلى على بن عیسى رحمه‏الله در کشف الغمّه ـ که تألیف آن در ۶۸۷ ه ق است ـ از کتاب سقیفه احمد بن عبدالعزیز جوهرى به همه این طرق، از نسخه‏اى که به سال ۳۲۲ ه ق بر خود او قرائت شده، روایت کرده است.

إربلى: شیخ على بن عیسى بهاءالدین ابوالحسن، عالم، نحریر، فاضل، محدّث، جامع فضائل ومحاسن است. سید اجلّ، سید بن طاووس از مشایخ او است.

۱۰. مُرُوج الذهب مسعودى به این خطبه اشاره کرده است.

۱۱. شیخ طبرسى ـ ابومنصور، احمد بن على بن ابى‏طالب ـ متوفاى ۵۸۸ هق که از مشایخ ابن‏شهرآشوب وخود به یک واسطه شاگرد ابوعلى ـ پسر شیخ‏الطائفه ـ است وخود او شیخ عالم، فاضل، فقیه، محدّث، ثقه وجلیل است ، در کتاب الاحتجاج روایت کرده است.

۱۲. پیشواى بزرگ، ابوالفضل، احمد بن ابوطاهر که از علماى دوران عصر مأمون وخلفاى بعد از اوست ـ متولد به بغداد ۲۰۴ ه ق ومتوفاى ۲۸۰ ه ق است ـ در کتاب بلاغات النساء به چند طریق روایت کرده:

اولاً: راوى گوید: من نزد ابوالحسین زید بن على بن الحسین علیهم‏السلام، گفتگوى فاطمه علیهاالسلامرا با ابوبکر در هنگامه گرفتن فدک مذاکره کردم. فرمود: من مشایخ آل‏ابى‏طالب علیه‏السلام را دیدم که آن را از پدرهاى خود روایت مى‏کنند وبه پسران خود تعلیم مى‏دهند. پدرم مرا به آن حدیث کرده، از جدّم علیه‏السلام، وبه فاطمه علیهاالسلاممى‏رساند.

ثانیاً: مشایخ شیعه آن را روایت کرده وآن را به یکدیگر درس مى‏گفته‏اند.

ثالثاً: حسن بن علوان، از عطیه عوفى حدیث کرده، گوید: آن را از عبداللّه‏ بن حسن علیه‏السلام ـ عبداللّه‏ محض ـ شنیده که آن را از پدرش ـ حسن مُثَنّى علیه‏السلام ـ روایت وذکر نموده است.

رابعاً: جعفر بن محمد ـ که مردى است از اهل دیار مصر واو را من در رافقه دیدار کردم ـ گوید: پدرم براى من حدیث کرده وگفت: موسى بن عیسى ما را خبر داده گفت: عبیداللّه‏ بن یونس ما را خبر داده گفت: جعفر احمر ما را خبر داده، از زید بن على رحمه‏الله، از عمه‏اش زینب بنت الحسین علیه‏السلام ـ ظاهرا بنت على علیه‏السلام ـ وشاید غلط کتابتى باشد.

خامساً: درباره مذاکراتى که ابوبکر در جواب فاطمه علیهاالسلام گفته، روایت کرده، گوید: عبداللّه‏ بن احمد عبدى حدیث کرده از حسین بن علوان، گوید: از عطیه‏عوفى که راوى شنید ابوبکر آن روز به جواب فاطمه علیهاالسلامچنین گفت.

سادساً: ابوالفضل گوید: من جمیع این حدیث را تمامِ کامل جز نزد ابى‏حفان ندیدم.

این مصادرى است که ما یافته‏ایم ـ واللّه‏ اعلم ـ.

 

متن خطبه

احتجاج فاطمه الزهرا علیهاالسلامعلى القوم لما منعوها فدک

وقولهم لهم عند الوفاه بالامامه

روى عبداللّه‏ بن الحسن علیه‏السلام باسناده عن آبائه علیهم‏السلام أنّه :

لَمّا أجمَعَ أبُوبَکرٍ وَعُمَرَ عَلى مَنعِ فَاطِمَهَ فَدَکاً وَصَرَفَ عامِلَها منها، وَبَلَغَها ذَلِکَ، لاثَت خِمارَها عَلى رَأسِها وَاشتَمَلَت بِجِلبابِها وَأقبَلَت فِى لُمَّهٍ مِن حَفَدَتِها وَنِساءِ قَومِها تَجُرُّ أدراعَها، تَطَأُ ذُیُولَها، ماتَخرمُ مِشیَتُها مِشیَهَ رَسُولِ‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله.

حَتّى دَخَلَت عَلى أبِى‏بَکرٍ وَهُوَ فِى حَشدٍ مِنَ المُهاجِرِینَ وَالأنصارِ وَغَیرِهِم.

فَنِیطَت دُونَها مُلاءَهٌ، فَجَلَسَت.. ثُمَّ أنَّت أنَّهً أجهَشَ القَومُ لَها بِالبُکاءِ، فَارتَجَّ الَمجلِس.

ثُمَّ أمهَلَت هُنَیَّهً حَتّى إذا سَکَنَ نَشِیجُ القَومِ، وَهَدَأَت فَورَتُهُم. إفتَتَحَتِ الکَلامَ بِحَمدِ اللّه‏ِ وَالثَّناء عَلَیهِ وَالصَّلاهِ عَلى رَسُوله، فَعادَ القَومُ فِى بُکائِهِم. فَلَمّا أمسَکُوا عَادَت فِى‏کَلامِها.

فَقالَت علیهاالسلام:

أبتَدِءُ بِحَمدِ مَن هُوَ أولى بالحَمدِ والطَّولِ والمَجدِ ألحَمدُ للّه‏ِ عَلى ما أنعمَ، وَلَهُ الشُکرُ عَلى مَا ألهَمَ، وَالثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِن عُمُومِ نِعَمٍ إبتدَأها، وَسُبُوغِ آلاءٍ أسداها، وَتَمامِ مِنَنٍ أولاها.

جَمَّ عَن الإحصاءِ عَدَدُها، وَنَأى عَنِ الجَزاءِ أمَدُها، وَتَفاوَتَ عَنِ الإدراکِ أبَدُها، وَنَدَبَهُم لاِستِزادَتِها بِالشُّکرِ لاِتِّصَالِها ، وَاستَخذَى الخَلقَ بإنزالِها ، وَاستَحمَدَ إلىَ الخَلائِقِ بِإجزالِها، وَثَنّى بِالنَّدبِ إلى أمثالِها.

وَأشهَدُ أن لا إلَهَ إلاّ اللّه‏ُ وَحدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ ، کَلِمَهٌ جَعَلَ الإخلاصَ تَأویلَها، وَ ضَمَّنَ القُلُوبَ مَوصُولَها، وَ أنارَ فِى الفِکَرِ مَعقُولَها.

المُمتَنِعُ مِنَ الأبصارِ رُؤیَتُهُ، وَمِنَ الألسُنِ صِفَتُهُ، وَمِنَ الأوهامِ کَیفِیَّتُهُ.

إبتَدَعَ الأشیاءَ لا مِن شَى‏ءٍ کانَ قَبلَها، وَأنشَأها بِلاَ احتِذاءِ أمثِلَهٍ إمتَثَلَها.

کَوَّنَها بِقُدرَتِهِ، وَ ذَرَأها بِمَشِیّتِه، مِن غَیرِ حاجَهٍ مِنهُ إلى تَکوِینِها، وَ لا فَائِدَهٍ لَه فِى تَصویِرِها إلاّ تَثبیتاً لِحِکمَتِهِ، وَتَنبیِهاً عَلى طَاعَتِهِ، وَ إظهارَاً لِقُدرَتِهِ ، وَتَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ، وَإعزازَاً لِدَعوتِهِ.

ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلى طَاعَتِهِ، وَ وَضَعَ العِقابَ عَلى مَعصِیَتِهِ ، ذِیادَهً لِعبادِهِ مِن نِقمَتِهِ، وَحِیَاشَهً لهم إلى جَنَّتِهِ.

وَأشهَدُ أنَّ أبِى مُحَمّدَاً عَبدُه وَرَسُولُهُ، إختارَهُ وَ انتَجَبَهُ قَبلَ أن أرسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبلَ أنِ اجتَبَلهُ، وَاصطَفاهُ قَبلَ أنِ ابتَعَثَهُ ، إذِ الخَلائِقُ بِالغَیبِ مَکنُونَهٌ، وَبِسِترِ الأهاوِیلِ مَصُونَهٌ ، وَبِنَهَایَهِ العَدَمِ مَقرُونَهٌ، عِلماً مِنَ اللّه‏ بِمآئلِ الأُمُورِ ، وَ إحاطَهً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَمَعرِفَهً بِمَواقعِ المَقدورِ.

إبتَعَثَهُ اللّه‏ُ إتماماً لِأمرِهِ ، وَعَزِیمَهً عَلى إمضاءِ حُکمِهِ، وَإنفاذَاً لِمَقَادِیرِ حَتمِهِ.

فَرَأى الأُمَمَ فِرَقاً فِى أدیانِها، عُکَّفاً عَلى نیرانِها، عَابِدَهً لِأوثانِها، مُنکِرَهً للّه‏ِ مَعَ عِرفانِها.

فَأنَارَ اللّه‏ُ بِأبِى مُحَمَّدٍ صَلّى اللّه‏ُ عَلَیْهِ وَآلِه ظُلَمَها، وکَشَفَ عَن القُلُوبِ بُهَمَهَا، وَجَلا عَنِ الْأبْصارِ غُمَمَها ، وعن الأنفس غُمَمَها وَ قـامَ فِى‏النَّاسِ بِالْهِدایَهِ، فَأنقَذَهم مِنَ الغَوایَهِ، وَبَصَّرَهُم مِنَ العَمایَهِ، وَهَداهُم إلى الدِّینِ القَویِمِ، وَدَعَاهُم إلى الصِّراطِ المُستَقِیمِ.

ثُمَّ قَبَضَهُ اللّه‏ُ إلَیهِ قَبضَ رَأفَهٍ وَرَحمَهٍ وَاختِیارٍ وَ رَغبَهٍ وَإیثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فِى راحَهٍ من تَعَبِ هذِهِ الدّارِ مَوضوعاً عَنهُ أعباءُ الأوزارِ ، قد حُفّ بِالمَلاَئکَهِ الأبرارِ، وَرِضوانِ الرَّبِّ الغَفَّارِ، وَمُجاوَرَهِ المَلِک الجَبَّار.

صَلّى اللّه‏ُ عَلى أبِى نَبِیِّهِ ، وَأمِینِهِ عَلَى الوَحى وَصَفِیِّهِ، وَخِیَرَتِهِ مِنَ الخَلقِ وَرَضِیِّهِ ، وَالسَّلامُ عَلَیهِ وَرَحمَهُ اللّه‏ِ وَبَرَکاتُهُ.

 

ثُمَّ التَفَتَت إلى أهلِ الَمجلِس وَقالَت لِجَمیعِ المُهاجِرینَ والأنصارِ :

أنتُم عِبادَ اللّه‏ِ نَصبُ أمرِهِ وَنَهیِهِ، وَحَمَلَهُ دِیِنهِ وَوَحیِهِ، وَ أُمَناءُ اللّه‏ِ عَلى أنفُسِکُم، وَبُلَغاؤُهُ إلَى الأُمَمِ حَولَکُم ، زعیمُ حَقٍّ لَهُ فیکُم، وَعَهدٌ قَدَّمَهُ إلَیکُم وَ بَقِیَّهٌ استَخَلفَها عَلَیکُم.

کِتابُ اللّه‏ِ الناطِقُ ، وَالقُرآنُ الصَّادِقُ، وَالنُّورُ السَّاطعُ، وَالضِّیاءُ اللاَّمِعُ ، بَیِّنَهٌ بَصائِرُهُ ، وآىٌ مُنکَشِفَهٌ سَرائِرُه، وبرهانٌ فینامُنجَلیهٌ ظَوَاهِرُه، مُدیمٌ لِلبَرِیَّهِ استماعُه مُغتَبِطَهٌ بِهِ أشیاعُهُ ، قائِدٌ إلَى الرِّضوانِ إتِّباعُهُ، مُؤٍّ إلَى النَّجاهِ استِماعُهُ.

بِهِ تُنال حُجَجُ اللّه‏ المُنَوَّرَه ، ومواعِظُهُ المکرَّره وَ عَزَائِمُه المُفَسَّرَه ، وَمَحَارِمُهُ المُحَذِّرَهُ، وأحکامُهُ الکافیه وَبَیِّناتُهُ الجَالیهُ، وَبَراهِینُهُ الکَافِیهُ، وجُمَلُه الشّافیه ، وَفَضائِلُهُ المَندُوبَهُ، وَرُخَصُهُ المَوهُوَبَه، وَرَحَمَتُهُ المَرجُوَّه وَشَرائِعُهُ المَکُتُوبَه.

فَجَعَلَ اللّه‏ُ الإیمانَ تَطهِیراً لَکُم مِنَ الشِّرکِ، وَالصَّلاهَ تَنزِیهَاً لَکُم عَنِ الکِبرِ، وَالزَّکاهَ تَزکِیَهً لِلنّـفس ، وَنَماءً فِى الرِّزقِ، وَالصِّیامَ تَثبِیتاً لِلإخلاصِ، وَالحَجَّ تَشیِیداً لِلدِّینِ، وَالعَدلَ تَنسِیقاً لِلقُلُوبِ وَتمکیناً لِلدّین وَطَاعَتَنَا نِظاماً لِلمِلَّهِ، وَإمامَتَنا أمـاناً مِنَ الفُرقَهِ ، وَالجِهادَ عِزَّاً لِلإسلامِ، وَالصَّبرَ مَعُونَهً عَلى استیِجاب الأجرِ ، وَالأمرَ بالمَعرُوفِ مَصلَحَهً لِلعامَّهِ، وَالنَّهىَ عَنِ المنکَرِ وَبِرَّ الوَالَدینِ وِقایَهً مِنَ السَّخَطِ ، وَصِلَهَ الأرحامِ مَنسَأهً فِى‏العُمر وَ مَنماهً لِلعَدَدِ ، وَالقِصاصَ حَقناً لِلدِّماءِ، وَالوَفَاءَ بِالنّذر تَعریضَاً لِلِمَغفرَهِ ، وَتَوفِیَهَ المَکائیلِ وَالمَوَازِینِ تَغییراً لِلبَخسِ ، وَالنَّهیَ عَن شُربِ الخَمرِ تَنزیِهاً عَن الرِّجسِ، وَ اجتِنابَ القَذفِ حِجاباً عَنِ اللَّعنَهِ ، وَتَرکَ السَّرِقَهِ إیجاباً لِلعِفَّهِ ، والتنزّهَ عَن أکلِ مالِ الیتیمِ والإستیثارِ به إجارَهً من الظُّلم، والنَّهىَ عنِ الزّنا تَحَصُّنَاً من المقتِ، وَالعَدلَ فِى الأحکامِ ایناساً للرَّعیّهِ، وترکَ الجَورِ فى الحکمِ إثباتاً لِلوَعیدِ ، وَحَرَّمَ اللّه‏ُ الشِّرکَ إخلاصاً لَه بالرُّبُوبِیَّهِ.

فـ «اتَّقُوا اللّه‏َ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إلاَّ وَأَنتُم مُسلِمُونَ وَلا تتوَلَوّا مدبرینَ » وَأطِیعُوا اللّه‏َ فِیما أمَرَکُم بِهِ وَنهاکُم عَنهُ فَإنَّهُ «إنّما یَخشى اللّه‏َ مِن عِبادِه العُلَماء»

فاحمَدُوا اللّه‏َ الذى بِعظَمَتِهِ ونُورِه ابتغى مَن فِى السَّماواتِ ومَن فِى الأرضِ إلیهِ الوسیلهَ، فنحنُ وسیلتُهُ فِى خَلقِه و نحنُ آلُ رسولِه ونحنُ خاصَّته ومحلّ قدسه ونحنُ حُجَّهُ غیبه ووَرَثَهُ أنبیائهِ

 

ثُمَّ قالَت علیهاالسلام:

أیُّهَا النَّاسُ! إعلَموا أنّى فَاطِمَهُ وَأبِى مُحَمَّدٌ صَلّى اللّه‏ُ عَلَیْهِ وَآلِه ، أقُولُ عَوداً وَبَدواً وَلاَأقُولُ مَا أقُولُ غَلَطَاً وَلاَأفعَلُ مَا أفعَلُ شَطَطَاً. فاسمَعوا إلىَّ بأسماعٍ واعِیهٍ وقُلوبٍ راعِیهٍ.

 

ثمّ قالَت:

«لَقَد جَاءَکُم رَسُولٌ من أنفُسِکُم عَزیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّم حَرِیصٌ عَلَیکُم بِالمُؤِنینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ» فَإن تَعزُوهُ وَتَعرِفُوهُ تَجِدُوهُ أبى دُونَ نِسائِکم ! وَأخَا ابنِ عَمّی دُونَ رِجالِکُم، وَلَنِعمَ المَعزِیُّ إلَیِه.

فَبَلَّغَ الرِّسَالَهَ صَادِعَاً بِالنَّذارَهِ ، مَائِلاً عَن مَدرَجَهِ المُشرِکِیِنَ ، ضَارِباً ثَبَجَهُم ، آخِذَاً بِأکظامِهِم ، دَاعِیَاً إلى سَبیلِ رَبِّهِ بِالحِکمَهِ وَالمَوعِظَهِ الحَسَنَهِ.

یَکسِرُ الأصنامَ وَیَنکُثُ الهامَ، حَتَّى انهَزَمَ الجَمعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ، و حَتَّى تَفَرَّى اللَّیلَ عَن صُبحِهِ، وَأسفَرَ الحَقُّ عَن مَحضِهِ، وَنَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وهَدَأت فَورَهُ الکُفرِ وَخَرِسَت شَقَاشِقُ الشَّیاطِینِ، وَطَاحَ وَشِیظُ النّفاقِ، وَانحَلَّت عُقَدُ الکُفرِ وَالشِّقَاقِ ، وَفُهتُم بِکَلِمَهِ الإخلاصِ فِى‏نَفرٍ مِنَ البِیضِ الخِماصِ.

وَکُنتُم عَلى شَفَا حُفرهٍ مِنَ النَّارِ، فَأنقَذَکُم مِنها نبیُّهُ، تَعبُدوُونَ الأصنَامَ وتَستَقسِمُونَ بإلأزلامِ، مُذقَهَ الشّارِبِ، وَ نُهزَهَ الطّامِعِ، وقَبسَهَ العَجلانِ، وَمُوطِى‏ءَ الأقدامِ.

تَشرَبُونَ الطَّرقَ ، وَ تَقتَاتُونَ الوَرَقَ ، أذِلَّهً خاسِئِینَ ، تَخَافُونَ أن یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِن حَولِکمُ.

فَأنقَذَکُم اللّه‏ُ تَبارَکَ وَتَعالى، بنبیّه مُحَمَّد صَلّى اللّه‏ُ عَلَیْهِ وَآلِه بَعدَ اللَّتیَّا وَالَّتی، وَبَعدَ أن مُنِىَ بِبُهمِ الرِّجالِ، وَذُؤبانِ العَرَبِ، وَ مَرَدَهِ أهَلِ الکِتَابِ.

کُلَّمَا أوقَدُوا نَاراً لِلحَربِ أطفَأَهَا اللّه‏ُ، أو نَجَمَ قَرنُ الشَّیطانِ ، أو فَغَرَت فَاغِرَهٌ مِنَ المُشرِکِینَ قَذَفَ أخَاهُ فِى‏لَهَواتِها، فَلا یَنکَفِى‏ءُ حَتَّى یَطَأَ صِماخَها بِأخمَصِهِ، وَ یُخمِدَ لَهَبَها بِسَیفِهِ ، مَکدُودَاً دَؤُوباً فِى ذاتِ اللّه‏ِ ، مُجتَهِدَاً فِى أمرِ اللّه‏ِ ، قَرِیبَاً مِن رَسُولِ اللّه‏ِ، سَیِّدَاً فى أولیاءِ اللّه‏ِ، مُشَمِّراً نَاصِحَاً مُجِدَّاً کَادِحَاً.

وَأنتُم فِى رَفاهِیَّهٍ مِنَ العَیشِ، وَادِعُون فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ ، وَتَتَوکَّفُونَ الأخبَارَ، وَتَنکِصُونَ عِند النَّزالِ، وَتَفِرُّونَ مِنَ القِتال.

فَلَمَّا اختَارَ اللّه‏ُ لِنَبیِّهِ دَارَ أنبِیائِهِ، وَمَأوَى أصفِیائِهِ ، وأتمّ علیه ما وعَدَه ظَهَرَ فِیکُم حَسِکَهُ النِّفاق ، وَسَمَلُ جِلبابُ الدِّینِ وأخلق ثَوبُه، ونَحَلَ عظمُه وأودَت رمّتُهُ ، وَنَطَقَ کَاظِمُ الغَاوِینَ، وَنَبَغَ خَامِلُ الأقلّینَ ، وَهَدَرَ فَنِیقُ المُبطِلِینَ. فَخَطَرَ فِى عَرَصَاتِکُم، وَ أطلَعَ الشَّیطانُ رَأسَهُ مِن مَغرِزِهِ هَاتِفَاً بِکُم فَألفاکُم لِدَعوَتِهِ مُستَجِیبِینَ، ولِلعِزّهِ فِیهِ مُلاحِظِینَ. ثُمَّ استَنهَضَکُم فَوَجَدَکُم خِفافاً، وَ أحمَشَکُم فَألفاکُم غِضابَاً، فَوَسَمتُم غَیرَ إبِلِکُم، وَوَرَدتُم غَیرَ مشربِکُم.

هَذا وَالعَهدُ قَریبٌ، وَالکَلمُ رَحیبٌ، وَالجُرحُ لَمَّا یَندَمِلُ، وَالرَّسُولُ لَمَّا یُقبَر. إبتِداراً زَعَمتُم خَوفَ الفِتنَه «أَلاَ فِى الفِتنَهِ سَقَطُوا وَإنَّ جَهَنَّمَ لَمحِیطَهٌ بِالکَافِرِینَ»

فَهَیهَاتَ مِنکُم! وَکَیفَ بِکُم؟! وَأنَّى تُؤفَکُونَ؟ وَکِتَابُ اللّه‏ِ بَینَ أظهُرِکُم. أُمُورُهُ ظَاهِرَهٌ، وَأحکامُهُ زَاهِرَهٌ، وَأعلامُهُ بَاهِرَهٌ، وَ زَوَاجِرُهُ لاَئِحَهٌ، وَ أوامِرُهُ وَاضِحَهٌ، وَ قَد خَلَّفتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُم.

أَ رَغبَهً عَنهُ تُریدُون؟! أم بِغَیرِهِ تَحکُمُونَ؟! «بِئسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً»«وَمَن یَبتَغِ غَیرَ الإسلامِ دِیناً فَلَن یُقبَلَ مِنهُ وَهُوَ فِى الآخِرَهِ مِنَ الخاسِرینَ

ثُمَّ لَم تَلبَثُوا إلاَّ رَیثَ أن تَسکُنَ نَفرَتُها، وَ یَسلَسَ قِیادُهَا، ثُمَّ أخَذتُم تُورُونَ وَقدَتَهَا، وَتُهَیِّجُونَ جَمرَتَها. وَتَستَجِیبُونَ لِهِتَافِ الشَّیطَانِ الغَوِىِّ، وَإطفاءِ أنوارِ الدِّینِ الجَلِیِّ، وَإهمَادِ سُنَنِ النَبىِّ الصَّفىِّ.

تُسرّونَ حَسواً فِى ارتِغَاءٍ ، وَ تَمشُونَ لِأهلِهِ وَ وُلدِهِ فِى الخَمرَه والضَّرّاءِ ، وَنَصبرُ مِنکُم على مِثلِ حَزِّ المُدى وَ وَخزِ السِّنانِ فِى الحَشا.

وَأنتُم الآنَ تَزعَمُون : أن لا إرثَ لَنا «أفَحُکم الجاهلیَّهِ تَبغُون وَ مَن أحسَنُ مِنَ اللّه‏ حُکماً لِقَومٍ یُوقِنُون» أفلا تَعلَمونَ؟ بَلى قَد تَجَلَّى لَکُم کَالشَّمسِ الضَّاحِیهِ أنِّى ابنَتُهُ.

 

أیَّها المُسلِمُون!! أَأُغلَبُ عَلى إرثَیه ؟

یَابنَ أبِى قُحافَهَ! أفِى کِتابِ اللّه‏ِ أن تَرِثَ أباکَ وَ لاَ أرِثُ أبِى؟! لَقَد جِئتَ شَیئاً فَرِیّاً.

جُرأهً منکم على قطیعهِ الرَحِمِ ونکث العهدِ أفَعَلى عَمدٍ تَرَکتُم کِتَابَ اللّه‏ِ وَنَبَذتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُم؟ إذ یَقُولُ اللّه‏ تبارک وتعالى: «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ دَاوُدَ»

وَقَالَ فِیمَا اقتَصَّ مِن خَبَرِ یَحیَى بنِ زَکَریّا عَلَیْهِ السّلام. إذ قَالَ: «فهَب لِى مِن لَّدُنکَ وَلِیَّاً یَرِثُنِى وَیَرِثُ مِن آلِ یَعقُوبَ»

وَقَالَ: «وَأُولُوا الأرحَامِ بَعضُهُم أولَى بِبِعضٍ فِى کِتَابِ اللّه‏ِ»

وَقَالَ: «یُوصیِکُمُ اللّه‏ُ فِى أولاَدِکُم لِلذَّکَرِ مِثلُ حَظِّ الأُنثَیَینِ»

وَقَالَ: «إن تَرَکَ خَیراً الوَصِیَّهُ لِلوَالِدَینِ وَلأقرَبِینَ بِالمَعرُوفِ حَقَّاً عَلَى المُتَّقیِنَ»

وَزَعَمتُم أن لا حُظوَهَ لِى وَلا إرْثَ مِنْ أبِى ولا رَحِمَ بیننا ؟!

أَخَصَّکُمُ اللّه‏ُ بِآیَهٍ أَخرَجَ مِنهَا أبِى صَلّى اللّه‏ُ عَلَیْهِ وَآلِه ؟!

أَم هَل تَقُولُونَ: إنَّ أَهلَ المِلَّتینِ لاَیَتَوارَثَانِ ؟!، أَوَ لَستُ أَنَا وأَبِى مِن أَهلِ مِلّهٍ وَاحِدَهٍ؟! أم أُنتُم أعلَمُ بِخُصُوصِ القُرآنِ وَعُمُومِه مِن أبِى وَابنِ عَمِّى ؟!

فَدُونَکَهَا مَخطُومَهً مَرحُولَهً مزمومَهً. تَلقَاکَ یَومَ حَشرِکَ. فَنِعمَ الحَکَمُ اللّه‏ُ، وَالزَّعِیمُ مُحَمَّدٌ صَلّى اللّه‏ُ عَلَیْهِ وَآلِه وَالمَوعِدُ القِیامهُ. وعمّا قَلیلٍ تُؤفکونَ وَعِندَ السَّاعَهِ یَخسَرُ المُبطِلونَ، وَلاَ یَنفَعُکُم إذ تَندَمُونَ ، وَ «وَلِکُلِّ نَبَأٍ مُستَقَرٌّ وَسَوفَ تَعلَمُونَ»«مَن یَأتِیهِ عَذابٌ یُخزیِهِ وَیَحِلُّ عَلَیِه عَذابٌ مقیمٌ»

… ثُمَّ رَمَت بِطَرفِها نَحوَ الأنصارِ ، فَقَالَت:

یَا مَعاشِرَ الفتیه وَأعضادَ المِلَّهِ ، وَأنصَارَ الإسلامِ! مَا هذِهِ الغَمِیزَهُ فِى حَقِّى، وَالسِّنَّهُ عَن ظُلاَمَتِى؟

أمَا کَانَ رَسُولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله أبِى یَقُولُ: المَرءُ یُحفَظُ فِى‏وُلدِهِ» ؟!.

سَرعانَ مَاأحدَثتُم، وَعَجلاَنَ ذَا إهالَهٍ! وَ لَکُم طَاقَهٌ بِمَا أُحاوِلُ، وُقُوَّهٌ عَلَى مَاأطلُبُ وَ أُزاوِلُ.

أتَقُولُونَ مَاتَ مُحَمُّدٌ رَسُولُ اللّه‏ِ فَخَطبٌ جَلِیلٌ، إستَوسَعَ وَهنُه ، وَاستَنهَرَ فَتقُهُ، وَانفَتَقَ رَتقُهُ ، وَأُظلِمَت الأرضُ لِغَیبَتِهِ وَکُسِفَت الشَّمسُ وَالقَمَرُ وَإنتَثَرَتِ الُّنجومُ لِمُصیبَتِهِ ، وَ أکدَتِ الاْمالُ وَخَشَعَتِ الجِبَالُ، وَأُضِیعَ الحَرِیمُ، وَأُزِیلَتِ الحُرمَهُ عِندَک مَمَاتِهِ.

فَتِلکَ وَاللّه‏ِ النَّازِلَهُ الکُبرى، وَالمُصیِبَهُ العُظمى، لاَ مِثَلُها نَازِلَهٌ، وَلا بَائِقَهٌ عاجِلَهٌ. أعلَنَ بِهَا کِتَابُ اللّه‏ِ جَلَّ ثَناؤُه فِى أفنِیتکُم وَفِى مُمساکُم وَمُصبَحِکُم، یهتفُ بِها فى أسماعِکُم هِتافاً وَصُراخاً، وتِلاوَهً وألحاناً ، وَلَقَبلَهُ مَا حَلَّ بِأنبِیاءِ اللّه‏ِ وَرُسُلِهِ، حُکمٌ فَصلٌ وَ قَضَاءٌ حَتمٌ ، «وَمَا مُحَمَّدٌ إلاّ رَسُولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ أفَإن مَاتَ أو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلَى أعقابِکُم وَ مَن یَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَیهِ فَلَن یَضُرَّ اللّه‏َ شَیئاً وَ سَیَجزِى اللّه‏ُ الشّاکِرِینَ»

أیهاً بَنِى قَیلَهَ!! أَأُهضَمُ تُرَاثُ أبِى وَأنتُم بِمَرًأى مِنِّى وَمَسمَعٍ وَمُنتَدىً ومَجمَعٍ ؟!

تَلبَسُکُمُ الدَّعوَهُ، وَتَشمِلُکُمُ الخَبرَهُ ، وَأنتُم ذَوُو العَدَدِ وَالعُدَّهِ ، والأداهِ وَالقُوَّهِ، وَعِندَکُمُ السِّلاحُ وَالجُنَّهُ، تُوَافِیکُمُ الدَّعوَهُ فَلاَتُجِیبُونَ، وَتَأتِیکُمُ الصَّرخَهُ فَلاَ تُغِیثُونَ، وأنتُم مَوصُوفُونَ بالکِفاح، مَعرُوفُونَ بِالخَیرِ وَالصَّلاَحِ.

وأنتم الأولى نُّخبَهُ اللّه‏ِ الَّتى انتُخِبَت، وَالخِیَرَهُ الَّتی اختِیرَت لَما أهل البیت قَاتَلتُمُ العَرَبَ وبادَهتُمُ الاُمُورَ ، وَ تَحَمَّلتُم الکَدَّ وَالتَّعَبَ ، وَنَاطَحتُمُ الأُمَمَ، وَکَافَحتُمُ البُهَمَ.

لاَ نَبرَحُ أو تَبرَحُونَ، نَأمُرُکُم فَتَأتَمِرونَ. حَتَّى إذَا دَارَت لَکم بِنَا رَحَى الإسلامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الأیَّامِ ، وَخَضَعَت ثُغرَهُ الشِّرکِ، وَ سَکَنَت فَورَهُ الإفکِ ، وَخَمَدَت نِیرانُ الکُفرِ ، وَهَدَأَت دَعوَهُ الهَرجِ ، وَاستَوسَقَ نِظَامُ الدِّینِ.

فَأنّى حِرتُم بَعدَ البَیَانِ؟ وَأسرَرتُم بَعدَ الإعلانِ، وَنَکَصتُم بَعدَ الإقدامِ، وَأشرَکتُم بَعدَ الإیمانِ. عَن قَومٍ نَکَثُوا أیمانَهُم مِن بَعدِ عَهدِهِم وطعنوا دینکم.

«فَقاتِلُوا أئِمَّهَ الکُفرِ إنَّهُم لا أیمانَ لَهُم لَعَلَّهُم یَنتَهُونَ» « أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوماً نَکَثُوا أَیمَانَهُم وَهَمُّوا بِإخرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوکُم أَوَّلَ مَرَّهٍ أَتَخشَونَهُم فَاللّه‏ُ أَحَقُّ أَن تَخشَوهُ إن کُنتُم مُؤمِنِینَ»

ألا وَقَد أرى أن قَد أخلَدتُم إلَى الخَفضِ، وَأبعَدتُم مَن هُوَ أحَقُّ بِالبَسطِ وَالقَبضِ وَخَلَوتُم بِالدَّعَهِ ، ونَجَوتُم مِن الضِّیقِ بالسِّعَهِ فَعُجتُم عَنِ الدین فَمَجَجتُم ما وَعَیتُمُ ، وَدَسَعتُم الَّذِى تَسَوَّغتُم«فَإن تَکفُرُوا أنتُم وَمَن فِى الْأرضِ جَمِیعاً فَإنَّ اللّه‏َ لَغَنِىٌّ حَمِیدٌ»

ألا وَقَد قُلتُ مَا قُلتُ عَلَى مَعرِفَهٍ مِنِّى بِالخَذلَهِ الَّتِى خَامَرَتکُم، وَالغَدرَهِ الَّتِى إستَشعَرَتهَا قُلُوبُکُم. وَلَکِنَّها فَیضَهُ النَّفسِ، وَنَفثَهُ الغَیظِ، وَ خَوَرُ القَناهِ وَضعف الیقین وَبَثَّهُ الصَّدرِ، وَتَقدِمَهُ الحُجَّهِ.

فَدُونَکُمُوها فَاحتَقِبُوهَا دَبَرَهَ الظَّهرِ، نَقِبَهَ الخُفِّ، بَاقِیَهَ العَارِ، مَوسُومَهً بِغَضَبِ الجبار وَشَنَارِ الأبَدِ، مَوصُولَهً بـ «نارُ اللّه‏ِ المُوقِدَهُ الَّتى تَطَّلِعُ عَلَى الْأفْئِدَهِ إنها عَلیهم مؤصدهٌ فى عمدٍ مُمَدَّدَه » فَبِعَینِ اللّه‏ِ مَاتَفعَلُونَ؟«وَسَیَعلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أىَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ» وَأنَا اِبنَهُ نَذِیرٍ لَکُم بَینَ یَدَی عَذَابٍ شَدِیدٍ فاعمَلُوا «إنَّا عَامِلونَ * وَانتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ» «وَسَیَعلَمُ الکُفّارُ لِمَن عُقبَى الدّارِ» «وَقُلِ اعمَلُوا فَسَیَرَى اللّه‏ُ عَمَلَکُم وَرَسُولُهُ وَالمُؤِنُونَ»«وَکُلَّ إنسانٍ ألزَمناهُ طائِرَهُ فى عُنُقِهِ»«فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خَیراً یَرَهُ * وَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ» وکان الأمرُ قد قُصِرَ

 

فَأجابَها أبُوبَکرٍ عَبدُاللّه‏ِ بنُ عُثمانَ وَقَالَ:

صَدَقتِ یَا بِنتَ رَسُولِ اللّه‏ِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله لَقَد کَانَ أبُوکِ بِالمُؤمِنِینَ عَطُوفَاً کَرِیَماً رَؤُوفاً رَحِیَماً، وَعَلَى الکافِرِینَ عَذَاباً ألِیماً، وَ عِقَابَاً عَظِیَماً.

إن عَزَوناهُ وَجَدناهُ أباکِ دُونَ النِّسَاءِ، وَأخَا إلفِکِ دُونَ الْأخِلاَّءِ ، آثَرَهُ عَلى کُلِّ حَمِیمٍ وَسَاعَدَهُ فى کُلِّ أمرٍ جَسِیمٍ.

لا یُحِبُّکُم إلاّ کُلُّ سَعِیدٍ، وَلایُبغِضُکُم إلاّ کُلُّ شَقِیّ. فَأنتُم عِترَهُ رَسُولِ اللّه‏ِ الطَّیِّبُونَ الخِیَرَهُ المُنتَجِبُونَ ، عَلَى الخَیرِ أدِلَّتُنا وَإلَى الجَنَّهِ مَسَالِکُنا.

وَأنتِ یا خِیَرَهَ النِّساءِ، وَابنَهَ خَیرِ الأنبِیاء، صَادِقَهٌ فِى قَولِکِ، سَابِقَهٌ فِى وُفُورِ عَقلِکِ، غَیرُ مَردُودَهٍ عَن حَقِّکِ، وَلاَ مَصدُودَهٍ عَن صِدقکِ. وَاللّه‏ِ مَا عَدَوتُ رَأىَ رَسُولِ اللّه‏ِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهوَلاَ عَمِلتُ اِءلاّ بِإذنِه! وَأنَّ الرَّائِدَ لا یَکذِبُ أهلَهُ. وَإنِّى أُشهِدُ اللّه‏ِ ـ وَکَفَى بِهِ شَهیِداً ـ أنَّى سَمِعتُ رَسُولَ‏اللّه‏ِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهیَقُولُ: «نَحنُ مَعَاشِرَ الأنبِیاءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً ولافِضَّهً وَ لا داراً وَلاَ عِقَاراً، وَ إنَّما نُوَرِّثُ الکِتَابَ والحِکمَهَ والعِلمَ والنُبُوَّهَ. وَمَا کَانَ لَنَا مِن طُعمَهٍ فَلِوَلِیِّ الأمرِ بَعدَنا أن یَحکُم فِیهِ بِحُکمِهِ».

وَقَد جَعَلنا مَا حَاوَلتِهِ فِى‏الکُراعِ وَالسِّلاَحِ، یُقاتِلُ بِها المُسلِمُونَ، وَیُجَاهِدُونَ الکُفَّارَ، وَیُجالِدُونَ المَرَدَهَ الفُجَّارَ. وَذلَکَ بِإجمَاعٍ مِنَ المُسلِمِینَ، لَم أنفَرِد بِه وَحدِى، وَلَم أستَبِدَّ بِمَا کَانَ الرَّأىُ عِندِى. وَهَذِهِ حَالِى وَمَالِى هِىَ لَکِ وَبَینَ یَدَیکِ لا نَزوِى عَنکِ وَلانَدَّخِرُ دُونَکِ. وَأَنتِ سَیِّدَهُ أُمَّهِ أبِیکِ، وَالشَّجَرَهُ الطَّیِّبَهُ لِبَنِیکِ، لاَ نَدفَع مالَکِ مِن فَضلِکِ وَلاَ یُوضَعُ فِى فَرعِکِ وَأصلِکِ. حُکمُکِ نَافِذٌ فیِما مَلَکَت یَدایَ، فَهَل تَرینَ أن أُخَالِفَ فِی ذَلِکَ أباکِ ؟!.

 

فقالت علیهاالسلام:

سُبحانَ‏اللّه‏ِ! مَا کَانَ أبِى رَسُولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله عَن کِتابِ اللّه‏ِ صادِفَاً ولاَ لِأحکامِهِ مُخالِفاً، بَل کَانَ یَتَّبَعُ أثَرَهُ، وَیَقفُو سُوَرَه، أفَتَجمَعُونَ إلَى الغَدرِ اعتِلالاً عَلَیهِ بِالزُّورِ؟ وَهَذَا بَعدَ وَفَاتِهِ شَبِیهٌ بِمَا بُغِیَ لَهُ مِنَ الغَوائِل فِی حَیَاتِهِ.

هَذَا کِتَابُ‏اللّه‏ِ حَکَماً عَدلاً، وَناطِقاً فَصلاً.یَقولُ عَن نَبِىٍّ مِن أنبیائِهِ : «یَرِثُنِى وَیَرِثُ مِن آلِ یَعقُوبَ» وَیَقولُ:«وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُودَ»

فَبَیَّنَ عَزَّوَجَلَّ فِیما وَزَّعَ مِنَ الْأقْساطِ، وَشَرَّعَ مِنَ الفَرائِضِ وَالْمِیراثِ، وَأبَاحَ مِن حَظِّ الذُّکرانِ وَالإنَاثِ مَا أزَاحَ بِه عِلَّهَ المُبطِلِینَ، وَ أزالَ التَظَنِّى وَالشُّبُهَاتِ فِى الغَابِرِینَ. «کلاّ بَل سَوَّلَت لَکُم أَنفُسُکُم أَمراً فَصَبرٌ جَمِیلٌ وَاللّه‏ُ المُستَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ»

فَهذان نَبیّانِ ، وَقَد عَلِمتَ ، أنَّ النُبوَّهَ لا تورَثُ وإنَّما یُورَثُ ما دُونَها، فَما لى أُمنَعُ إرثَ أبى؟ أ أنزَلَ اللّه‏ُ فى کِتابِه: إلاّ فاطِمَهَ بنتَ مُحَمَّدٍ»؟! فَدُّلّنى عَلیهِ أقنَعُ بِه !

 

فَقَالَ لَها علیهاالسلام أبُوبَکرٍ:

صَدَقَ اللّه‏ُ وَصَدَقَ رَسُولُهُ وَصَدَقَت إبنَتُهُ. أنتِ مَعدِنُ الحِکمَهِ، وَمَوطِنُ الهُدَى وَالرَّحمَهِ، وَ رُکنُ الدِّینِ، وَ عَینُ الحُجَّهِ وَلاَ أُبعِدُ صَوابَکِ، وَلاَ أُنکِرُ خِطابَکِ.

هـؤُلاءِ المُسلِمُونَ بَینِى وَبَینَکِ. قَلَّدُونِى مَا تَقَلَّدتُ، وَ بِاتِّفاقٍ مِنهُم أخَذتُ مَا أخَذتُ، غَیرَ مُکَابِرٍ وَلا مُستَبِدٍّ وَلا مُستَأثِرٍ، وَهُم بِذلِکَ شُهُودٌ.

 

فَالتَفَتَت فَاطِمَهُ علیهاالسلام إلَى النَّاسِ وَقَالَت:

مَعاشِرَ النَّاسِ ! المُسرِعَهِ إلى قِیلِ الباطِلِ، المُغضِیَهِ عَلَى الفِعلِ القَبِیحِ الخَاسِر «أفلاَ یَتَدبَّرُونَ القُرآنَ أم عَلَى قُلُوبٍ أقفالُها» «کَلاَّ بَل رَانَ عَلَى قُلوبِکُم» مَا أسَأتُم مِن أعمَالِکُم، فَأخَذَ بِسَمعِکُم وَأبصارِکُم، وَلَبِئسَ مَا تَأوَّلتُم، وَسَاءَ مَا بِهِ أشَرتُم، وَشَرَّ مَا مِنهُ اِعتَضَتُم. لَتَجِدُنَّ واللّه‏ِ مَحمِلَهُ ثَقِیلاً، وَغِبَّهُ وَبِیلاً، إذَا کُشِفَ لَکُمُ الغِطَاءُ، وَبانَ ماوَرَاءَهُ الضَّرّاء ، وَبَدا لَکُم مِن رَبِّکُم ما لَم تَکُونُوا تَحتَسِبُون «وَخَسِرَ هُنِالِکَ المُبطلونَ»

 

ثُم عَطَفَت عَلى قَبرِ النَّبِى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وَقالَت:

۱ – قَد کانَ بَعدَکَ أنباءٌ وَهَنبَثَهٌ***لَو کُنتَ شَاهِدَها لَم تَکثُرِ الخَطبُ

۲- إنّا فَقَدناکَ فَقدَ الأرضِ وَابِلَهَا***وَاختَلَّ قَومُکَ وَاشهَدهُم وَقَد نُکِبوا

۳- وَکُلُّ أهلٍ لَهُ قُربى وَمَنزِلَهٌ***عِند الإلَهِ عَلَى الأدنِینَ مُقتَرِبُ

۴- أبدَت رِجالٌ لَنا نَجوى صُدوُرِهِم***لَمَّا مَضَیتَ وَحالَت دُونَکَ التُّرَبُ

۵- تَجَهَّمَتنا رِجَالٌ وَاستَخِفَّ بِنَا***لَمّا فُقِدتَ وَکُلُّ الأرضِ مُغتَصَبٌ

۶- وَکُنتَ بَدرَاً وَنُوراً یُستَضاءُ بِهِ***عَلَیکَ تَنزِلُ مِن ذِى العِزَّهِ الکُتُبُ

۷- وَکَانَ جِبرِیلُ بِالآیاتِ یُؤِسُنَا***فَقَد فُقِدتَ فَکُلُّ الخَیرِ مُحتَجِبٌ

۸- فَلَیتَ قَبلَکَ کان المَوتُ صادَفَنا***لَمّا مَضَیتَ وحالَت دُونَکَ الکُثُبُ

۹- إنَّا رُزئنا بِما لَم یُرزَ ذُو شَجَنٍ***مِنَ البَرِیَّهِ لاعُجمٌ ولاعَرَبٌ

۱۰- سَیَعلَمُ المُتوّلى ظُلمَ حامَتِنا***یَومَ القیمه اَنّى سَوفَ یَنقَلِبُ

۱۱- وَسَوفَ نَبکِیکَ ما عِشنا وما بَقِیَت***لَهُ العُیُونُ بِتِهمالٍ لَهُ سَکَبٌ

۱۲- وَقَد رُزِینا بِه مَحضاً خَلِیقَتُهُ***صافى الضَّرآئبِ وَالاَْعْراقِ والنَّسَبُ

۱۳- فَاَنتَ خَیرُ عِبادِاللّه‏ِ کُلِّهِم***وَاَصدَقُ النّاسِ حینَ الصّدق وَالکَذِبُ

۱۴- وَکانَ جِبریلُ رُوحُ القُدسِ زآئِرَنا***فَغابَ عنّا فَکُلُّ الخیرِ مُحتجبٌ

۱۵- ضاقَت عَلىَّ بِلادٌ بَعدَ ما رَحُبَت***وَسِیمَ سِبطاکَ خَسفَا فِیهِ لى نَصَبٌ

۱۶- فَاَنتَ وَاللّه‏ِ خَیرُ الخَلقِ کُلِّهم***وَاَصدقُ النّاسِ حَیثُ الصِّدق والکذبُ

ثُم انکَفَأت وأمِیرُالمُؤِمنینَ علیه‏السلام یَتَوَقَّع رُجُوعَها إلَیهِ، وَیَتَطَلَّعُ طُلوعَها عَلَیهِ.

فَلَمَّا استَقَرَّت بِهَا الَّدارُ، قَالَت لأِمیرِالمُؤِمنِین علیه‏السلام:

یَابنَ أبِى‏طالِب! إشتَمَلتَ شَملَهَ الجَنِینِ، وَقَعَدتَ حُجرَه الظَّنِینِ؟! نَقَضتَ قَادِمَهَ الأجدَلِ، فَخانَکَ رِیشُ الأعزَلِ؟! هَذَا ابنُ أبِى‏قُحَافَهَ، یَبتَزُّنِى نِحلَهَ أبِى وَبُلغَهَ ابنَىَّ. لقد أجهَدَ فِى خِصامِى، وألفَیتُهُ ألَدَّ فِى کَلاَمِى، حَتَّى حَبَسَتنى قَیلَهُ نَصرَهَا، وَالمُهاجِرَهُ وَصلَهَا، وَغَضَّتِ الجَمَاعَهُ دُونِى طَرفَهَا، فَلاَ دَافِعَ وَلاَمَانِعَ.

خَرجتُ کَاظِمهً، وَعُدتُ رَاغِمَهً! أضرَعتَ خَدَّکَ یَومَ أضَعتَ حَدَّکَ؟ إفتَرَستَ الذِّئابَ، وَافتَرشتَ التُّرابَ، مَا کَفَفتَ قَائِلاً، وَلاَ أغنَیتَ طَائلاً وَلاخِیارَ لِى.

لَیتَنِى مِتُّ قَبل هُنیئَتِى، وَ دُونَ ذِلَّتِى! عَذِیریَ اللّه‏ُ مِنه عادِیاً، وَمِنکَ حَامِیاً.

وَیلاىَ! فِى کُلِّ شَارِقٍ! وَیلاىَ فِى کُلّ غَارِبٍ! مَاتَ العَمَدُ، وَوَهَن العَضُدُ. شَکوایَ إلَى أبِی وَ عَدواىَ إلَى ربِّی.

أَللَّهمَّ أنتَ أشدُّ مِنهُم قُوَّهً وَ حَولاً، وأشَدُّ بَأساً وَتَنکِیلاً.

 

فَقَالَ أمِیرُالمُؤِمنینَ علیه‏السلام:

لا وَیلَ عَلَیکِ، بَلِ الوَیلُ لِشانِئِکِ. ثُم نَهنِهى عَن وَجدِکِ یَا ابنَهَ الصَّفوَهِ وَبَقِیَّهَ النُّبُوَّه.

فَما وَنَیتُ عن دینی وَلاَ أخطَأتُ مَقدُوری. فَإن کُنتِ تُریدینَ البُلغَهَ فَرِزقُکِ مَضمُونٌ، وَکَفیلُکِ مَأمُونٌ، وَمَا أُعِدَّ لَکِ أفضَلُ مَمَّا قُطِعَ عَنکِ، فَاحتَسِبِى اللّه‏َ.

فقالَت علیهاالسلام: حَسبِىَ اللّه‏ُ. وَأمسَکَت.

 

ترجمه خطبه

کلام خود را با حمد وسپاس خدایى آغاز مى‏کنم که به ستایش وفضل وعزت ونعمت از همه کس سزاوارتر است حمد خدا را بر آنچه انعام کرده، وشکر او را بر آنچه الهام فرموده، وثناخوانى او را بر آنچه تقدیم داده، از عموم نعمت‏ها که خود ابتدا کرده، وموهبت‏هاى معنوى که خود رشته تار وپود آن‏ها را به سر تا پا کشانیده، وتمام مددهایى که پیاپىِ یکدیگر رسانیده. شماره آن از حوصله احصائیه، بیشتر وسرحدّات آن از جزا وپاداش، فراتر، ودامنه بى‏سر وته آن تا ابد از ادراک هوش، فراختر است. پس آن‏ها را به شکرگزارى خواند به منظور اتصال نعمت از طریق تمناى زیاده، و بندگانش را مطیع خود گردانید بر فرستادن آن‏ها وباب محمدت را بر روى خلائق گشود به وسیله گران‏بهایى عطیه، وبراى تجدید امثال آن پیشنهادهاى مکرر خود را مرتبه دیگر داد.

 

اداى شهادتین

وگواهى مى‏دهم به این که:

«لا إلَهَ إلاّ اللّه‏ُ وَحدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ» جز خداى یکتا وبى‏همتا خدایى نیست تنها او معبود است وشریکى ندارد.

(چه کلمه‏اى؟) کلمه (بزرگى) که اخلاص را تأویل آن قرار داد، وقلوب را متضمنِ وصل پیچ ومهره‏هاى آن ساخت ، ودر پیشگاه تفکر، معنى آن را کاملاً معقول وروشن داشت.

خداوندى که چشم‏ها را مَقدرت دیدن آن نیست! وبراى زبان‏ها وصف ذات اقدسش میّسر نیست! واوهام را به چگونگى ساحت عزتش دسترس نیست!

اشیاء را اختراع کرد نه از نقشه‏اى که پیش بوده باشد! وآن‏ها را مادّه ساخته بیرون داد بى‏آن که از قالبى قالب‏گیرى نموده باشد!

آن‏ها را به قدرت خویش تکوین نمود، وبه مشیت خویش ساخت وپرداخت، بى‏آن که براى وى در کارپردازى آن‏ها حاجتى باشد، وبراى او در صورت‏گرى وصورت‏پردازى آن‏ها فائده‏اى باشد، مگر تثبیت کردن حکمتش، وهوشیار کردن بر طاعتش، واظهار کردن قدرت خویش، ورام کردن خلق به عبودیت خویش، وعزیز کردن دعوت خویش.

سپس ثواب خود را بر طاعت وفرمانبردارى نهاده، وعقاب خود را بر معصیت ونافرمانى قرار داد، براى باز پس‏زدن بندگان از گودال نکبت ونقمت.

ورو به راه کردن آنان به آشیانه ولانه بهشت پر نعمت.

وگواهى مى‏دهم که پدرم «محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله» بنده او وفرستاده او است، واو را پیش از پوشاندن لباس گزیده داشت ونجیب کرد، وپیش از سرشت گل او صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهاو را نامبرى کرد وپیش از بعثت وبرانگیختنش او را مُصفّا خواست.

آن هنگام که هنوز خلایق به حجاب غیب پوشیده بود، وبه پرده‏هاى هول ووحشت مصون بود، وبه نهایت عدم مقرون بود، از علمى که خدا (سبحانه) به عواقب امور ومآل امور داشت، واحاطه‏اى که ذات اقدس او به حوادث روزگارها داشت، وشناسایى کاملى که به وقوع مقدّرات داشت.

او را برانگیخت تا امر خود را اتمام کرده، وامضاى حکم خود را قطعى نموده، ومقدّرات حتمى را انفاذ فرموده باشد.

 

نظام احسن ونظام اصلح

واو صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله (پس از مأموریت) اُمم را دید که در آیین‏ها فرقه فرقه‏اند، بر پیشگاه آتش‏هاى افروخته خود معتکفند، به بت‏هاى خودتراشیده خویش به پرستش‏اند، خدا را با عرفان او منکرند. (خلاصه آن که حال جهان وجهانیان را آشفته دید.)

پس خدا به وسیله پدرم محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تاریکى‏هاى آن‏ها را روشن کرد، واز قلوب، عقده‏هاى مبهمش را برطرف کرد، واز جلوى دیده‏ها، غبار را زائل نمود، و مطالب مبهم را براى همگان روشن نمود، و در میان مردم قیام به هدایت کرد ومردم را از گرداب ژرف ضلالت دستگیرى نمود، وبه دیدگان آن‏ها از پس کورى ونابینایى بینش داد، وایشان را به سوى دین قویم هدایت فرمود، وبه سوى راه راست دعوت نمود.

تا هنگامى که خداوند او را از روى رأفت ورحمت واختیار ورغبت بسوى خود قبض روح کرد وسراى دیگر را براى او بهتر پسندید، در اثر آن، محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهاز تعب وخستگى‏هاى این دنیا راحت شد، و سنگینى بار ناملایمات از او برداشته شد. اینک به گرداگرد او صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهملائکه ابرار درآمده، ورضوان وخشنودى پروردگار غفّار او را فرا گرفته وبه جوار پادشاه جبّار (خدا) کامیاب شده.

صلوات بر پدرم پیام‏آور و امین او بر وحى خدا، وبرگزیده ومنتخب او بر خلق وپسندیده او وسلام بر او باد ورحمه اللّه‏ وبرکاته.

 

مسئولیت زمامداران مسلمین

شما اى بندگان خدا، بیرق‏داران امر ونهى اویید، وعُهده‏داران دین او ووحى اویید، وامین‏هاى خدایید نسبت به نفس خویشتن، ومُبلّغین اویید به سوى امم که در اطراف شما هستند زمامداران پاک وحق براى خدا (جل وعلا) در میان شما بود، وعهد وقرارى با شما گذاشته شد، وبقیه‏اى از نبوّت به سرپرستى بر سر شما گمارده شد.

این کتاب خدا است، کتاب ناطق، وقرآن صادق، ونور فروزان، وشعاع درخشان، بیان آن بصیرت افزاست، سرائر ونهفته‏هاى آن از پرده هویداست. و با ما دلیل وبرهانى است که ظواهر آن جلوه‏گر است و استماع آن براى مردم همیشگى است، پیروان او به خاطر آن مورد رشک جهان‏اند، وتبعیّت از آن مانند قائدى وسیله پیشروى به رضوان است، سخن‏شنوى از آن راه به سرانجام نجات است.

به این کتاب حجج روشن خدا، و پندهاى مکررش ومنوّیات جدّى تفسیر شده‏اش ونوامیس ورموز در پرده نهفته‏اش، و احکام کافیه‏اش وگواهى‏هاى جلوه‏گرش وبراهین کافیه‏اش و جملات شفابخشش وفضائل داوطلبیش ورخصت‏هاى بخشیده‏اش و رحمتى که امید آن مى‏رود وقوانین مکتوبه‏اش به دست مى‏آید وبدان به آن دسترس است.

 

فلسفه احکام

پس خدا ایمان را براى تطهیر شما از شرک قرار داد، ونماز را براى پاکى روان وتنزیه شما از کبر، وزکات را براى برومندى نفس وجان ونماء در رزق، وروزه را براى تثبیت اخلاص، وحج را براى استحکام کاخ دین، وعدل عمومى را براى ردیف کردن دل‏ها وقبولى دین، و طاعت ما را براى انتظام کیش، وپیشوایى ما را براى تأمین از تفرقه وجهاد را براى عزت اسلام، وصبر را براى کمک در استحقاق مزد، وامر به معروف ونهى از منکر را به مصلحت عامه، وبرّ به والدین را سنگر حفظ از خشم، وصله ارحام را وسیله ازدیاد عمر وکثرت در عدد، وقصاص را قلعه حفظ خون‏ها، ووفاى به نذر را براى معرض آمرزش، وایفاى کیل ووزن را براى تغییر خوى کم‏دادن وکم‏دیدن حق مردم، ونهى از شرب خمر را براى پاکیزگى از کثافت، ودورى کردن از تهمت زدن را براى محفوظ ماندن از لعنت ودورباش رحمت، وترک سرقت را براى الزام به عفت، وکناره‏گیرى از مال یتیمان و بر نداشتن آن را وسیله تحفظ از ظلم، و نهى از زنا را براى حفظ از غضب الهى، و بارگاه عدل در احکام را براى آرامى دل رعیت، و ظلم ننمودن در حکم را براى ترس از حق قرار داده است. وخدا شرک را حرام کرد براى اخلاص ویکسره تن‏دادن به ربوبیت او.

تجزیه وتحلیل مشتملات قرآن

«فاتَّقُوا اللّه‏َ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إلاَّ وَأَنتُم مُسلِمُونَ وَلا تَتَولّوا مُدبِرینَ»

وَاَطیعُوا اللّه‏َ فیما اَمرَکُم بِهِ وَنَهاکُم عَنه فَانهُ «اِنَّما یَخشَى اللّه‏ مِن عِبادَهُ العُلَماء»

پس بعد از این تقریر باید نسبت به خدا آنقدر که شایسته ملاحظه است ملاحظه کنید، جز با روش مسلمانى نمیرید، و از فرامین خدا روى برنگردانید و خدا را در آنچه امر فرموده ونهى کرده اطاعت نمایید این درست است صد در صد که از خدا جز دانشمندان هراس نمى‏دارند.

پس حمد وثناى خدایى را به جا آورید که با عظمت ونورش تمام اهل آسمان وزمین در جستجوى وسیله‏اى به سوى اویند. وماییم آن وسیله الهى در خلقش وما آل‏رسول خداییم وما مقربان درگاه خدا وجایگاه قدس او وحجت غیبى الهى ووارث انبیاى اوییم.

مسئولیت اجراء وابلاغ

اى مردم‏بدانید: من فاطمه‏ام وپدرم محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است آنچه اول مى‏گویم آخر هم همان را گویم، آنچه را مى‏گویم غلط نمى‏گویم وآنچه را اقدام مى‏کنم زیاده‏روى نمى‏کنم. پس با گوش‏هاى شنوا وقلب‏هاى آگاه سخن مرا گوش دهید.

حقوق خانواده من

«لَقَد جَاءَکُم رَسُولٌ مِن أَنفُسِکُم عَزِیزٌ عَلَیهِ مَاعَنِتُّم حَرِیصٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ»

شما را پیغمبرى آمد، از خودتان، دلسوز بر شما، ناراحت بود از ناراحتى شما، حریص بود بر نگهدارى شما، نسبت به مؤمنین مهربان ورؤوف ودلسوز بود.

 

حقوق پدر و شوهر من

اگر نسبت زاد وتبار او را بنگرید و او را بشناسید خواهید یافت که پدر من است نه پدر زنان شما وبرادر پسر عمّ من است نه مردان شما. ومن به این نسبت مفتخرم، (سرفرازى است که من نسبت به او صلى‏الله‏علیه‏و‏آله این مقام را دارم.) رحمت خدا بر او وآل او بادا.

او رسالت خود را به انجام رسانید، سرآغاز نبوت خود را به آگاهى خطر سرشکاف کرد، راه خود را از پرتگاه مشرکین گردانید، شمشیر بر تارک سر آن‏ها نواخت، گلوگاه آن‏ها را گرفته درهم فشرد، وبا زبان حکمت وموعظه حسنه آن‏ها را به راه خدا دعوت کرد.

بت‏ها را درهم مى‏شکست، وسر سروران را منکوب مى‏کرد، تا جمع آنچنانى وتیپ واردوى جمعشان درهم شکسته شده، واز میدان گریختند تا صبح صادق از زیر پرده شب به درآمد، وچهره زیباى حق نقاب برگرفت وحق خالص جلوه‏گر شده زمامدار دین به نطق آمد، و آتش کفر خاموش شد و عربده‏هاى شیاطین لال گشت، وراهزنان دین از زبان افتادند، (مردمان جلف وبى‏سر وپا دور گشته وتار ومار شده از کار ونفس افتادند، خار نفاق از راه برداشته شد) وگره‏هاى کفر وشقاق از هم گشوده شد، ودهن شما به کلمه اخلاص باز شد وشما کلمه اخلاص را به زبان آوردید در پیرامون چند تن درخشنده وگرسنه (در سایه کوشش چند نفرى شب زنده‏دار وروزه‏دار که خدا آیه تطهیر را در باره آن‏ها نازل فرموده.

«إنَّمَا یُرِیدُ اللّه‏ُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهِیراً»

در صورتى که شما خود بر لب گودالى از آتش بودید که پیامبر الهى شما را نجات داد. شما کسانى بودید که بت‏ها را مى‏پرستیدید وقماربازى مى‏کردید.

مزمزه هر نوشنده، طعمه فرصت هر خورنده، آتشگیرانه هر شتابنده، ولگدکوب هر رَونده بودید.

آب وامانده جاده‏ها را مى‏آشامیدید، وقوت از برگ درختان مى‏گرفتید. از ذلیلى به هر کارى وامانده واز هر درى رانده بودید. هراسان بودید که مبادا مردمان اطرافتان به چشم‏زدنى شما را از میان بربایند.

تا خدا به دست پیامبرش محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بعد از گرفتارى‏هاى ناگفتنى ونهفتنى شما را از غرقاب ژرف انقاذ کرده گرفت، بعد از این که بلاهایى از دست مردمان چندجوش وتَهَمتَنان ناگفتنى دید واز گرگ‏هاى عرب واز سرکشان اهل کتاب ابتلاها کشید.

هرگاه وبیگاه که آتشى براى جنگ افروختند، خدا آن را خاموش کرد، وهر دم وهر ساعت که شاخ شیطان از معدن سربرآورد واژدهایى از مشرکین دهن باز کرد، برادرش را در کام اژدها وگلوگاه آن افکند، او هم برنمى‏گشت تا گوشمالى‏هاى سختى با کف مشت دلاورى به آن‏ها مى‏داد وآتش آن‏ها را با آب شمشیرش خاموش مى‏کرد.

(وقتى از جنگ برمى‏گشت که از خستگى جان به لب رسیده، از دست رفته)، فرسوده در جنب ذات خدا، کوشیده در امر خدا، پیوندى از رسول خدا، سرورى از اولیاى خدا، همواره دامن به کمرزده، صمیمانه مجدّانه، بیش از جان تلاش زده او بود.

 

زحمت ما واستفاده شما

شما (در این احوال پر انقلاب) در رفاهیت عیش واکشیده بودید به خوشمزگى با یکدیگر گفت‏وشنود داشتید، مى‏گفتید ومى‏خندیدید. در مهد امن متنعم بوده، مترصد بودید که کى چرخ گردون بر سر ما بچرخد وخاکستر یتیمى بر سر من بریزد، وگوش به زنگ خبرها بودید. در هنگام کارزار عقب‏گرد مى‏کردید واز رزم فرار مى‏کردید.

تا همین که خداوند از براى پیغمبرش صلى‏الله‏علیه‏و‏آله خانه انبیاء وآرامگاه اصفیاء را برگزید، وآنچه به او وعده داده بود به اتمام رساند خار وخس نفاق در شما ظاهر شد، وجامه دین کهنه شد، و جامه‏اش مندرس واستخوانش ضعیف گردید وآن قدرت ضعیف از بین رفت و سردسته گمراهان (وگمراه سر دسته‏ها که عقده‏ها را در سینه نگهداشته بود) به سخن آمد، وتهیدست گمنامان نابغه شده، وناز پروردگان بى‏عرضه کبکشان به خواندن آمد در عرصه خانه‏هاتان به این سو وآن سو متکبرانه قدم زده مانند شتر مست دم جنبانید وشیطان از بُنِ رخنه سر سوزن که سر فرو برده بود سر به در آورد، یافت که از سرکشى، همه براى دعوت او نظر اجابت دارید، وبراى ملاحظه عزت فریبنده او ملاحظه کارید. سپس نهضت از شما خواست، دید که سبکید، وگرم وداغتان کرد، دید آتشینید. پس اقدام کردید، چه کردید؟ چه کردید؟ داغ ونشان زدید بر غیر شتر خودتان (اشاره به خلافت است) جهان‏مدارى را بلااستحقاق مرکب سوارى خود کردید، در صورتى که مرکب‏سوارى شما نبود. شما لایق سوارى آن نبوده ونیستید. شترهاتان را روانه آب کردید در غیر نوبه آبتان. در نتیجه سرآب را بر میراب آن گرفتید.

با آن که هنوز از عهد وقرار قدرى نگذشته بود، وموضع شکاف زخم هنوز وسیع بود، ودهن زخم هنوز به هم نیامده بود، وپیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلههنوز به قبر نرفته بود، براى این پیش‏افتادگى خود بهانه کردید که از فتنه وبروز فتنه ترسیدیم.

«أَلاَ فِى الفِتنَهِ سَقَطُوا وَإنَّ جَهَنَّمَ لَمحِیطَهٌ بِالکَافِرِینَ»

هلا که در قعر فتنه افتادند! براستى جهنم از هر سو محیط بر کافرین است.

خیلى دور بود از شما این پیش‏افتادگى! چطور به شما این اشتباه رخ داد؟! رو به کجا زیر وزبر مى‏شود؟!! در صورتى که کتاب خدا در میان دست وپاى شما است. مطالب آن هویداست. واحکام آن درخشان است، وبرق‏هاى آن نُور دیده را مى‏رباید، وزواجر آن دَم به دَم به چشم مى‏آید، واوامر آن واضح وآشکار است، آن را پشت سر انداخته‏اید!!

آیا بى‏رغبتى به آن را مى‏طلبید؟!! یا حاکمى را به غیر او مى‏طلبید؟!! بد بدلى است براى ظالمان حکم مخالف قرآن.

«وَمَن یَبتَغِ غَیرَ الاْءسْلاَمِ دِیناً فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى الآخِرَهِ مِنَ الْخَاسِرِینَ»

هر کس غیر اسلام دینى را اختیار کند هرگز از او قبول نمى‏شود ودر آخرت او از خسارت‏کاران است.

 

تجاوز به حقوق ما

سپس آنقدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد، ویا این شتر دزدیده رام گردد وکشیدن افسار آن سهل گردد. متعاقب آن شروع کرده آتش‏گیره را آتش همى‏دهید، وبراى هیجان، پاره‏هاى آتش را افروخته‏تر مى‏کنید (دامن به آتش مى‏زنید تا آتش را شعله‏ور کنید.) ولاش مى‏زنید براى اجابت بانگ شیطان، وخاموش کردن چراغ دین درخشان، واز سر وصدا انداختن سنن پیغمبر پاکان صلى‏الله‏علیه‏و‏آله

به بهانه کف گرفتن، شیر را زیر لب پنهان مى‏خورید ، وبراى خانواده واولاد او به‏سان شکارچى که در پس وپشت تپه‏ها وماهورها کمان به‏دست وزِه کرده خود را پنهان مى‏کند وچون صیّادى که در لابلاى درختان انبوه کمین مى‏نماید، همى پا به پا قدم برمى‏دارید تا به ما تیررس شده، مرغِ بال‏شکسته وافسرده وکبوتر سربه‏گریبانى را مثل من، دیگربار غافل‏گیر کنید وتیرى دیگر بزنید.

وقتى آگه شوى از حال دلم اى صیاد***که به کنج قفسم‏نیست‏به‏جزمشت پرى*** وما باید بر صدمه‏هایى از شما مثل خنجر بُرّان وفرو کردن سنان در میان شکم واندرون نهان شکیبایى کنیم.

وشما الآن گمان مى‏برید که فدک ارثى براى ما نیست.

آیا حکم جاهلیت را از نو دنبال مى‏کنید؟ (که بانوان را چیزى نمى‏شمردند ومحروم از میراث مى‏داشتند) آیا چه حکمى بالاتر وبهتر از حکم خدا است براى قومى که باور داشته باشند؟

آیا پس مگر نمى‏دانید؟ آرى، براى شما مثل آفتاب وسط روز روشن است که من دختر اویم.

هان مسلمین! آیا سزاوار است که من بر ارثیه پدرم زور بشنوم واز دست من بگیرند؟!

اى پسر ابى قحافه! آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببرى ومن از پدرم ارث نبرم؟! عجب افتراى بزرگى به خدا بسته‏اى وچیز تازه‏اى آورده‏اى؟ که از روى جرأت بر قطع رحم رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهوشکستن پیمان چنین اقدامى کرده‏اید.

آیا به عمد ودانسته، عمل به کتاب خدا را ترک مى‏کنید وآن را پشت سر مى‏اندازید؛ زیرا خداوند تبارک وتعالى مى‏گوید:

«وَوَرِثَ سُلَیمانُ دَاوُدَ»؛ سلیمان از داود ارث برد.

ودر آنچه که خبر یحیى بن زکریا را بازگو مى‏کند گوید:

«فَهَب لِى مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِى وَیَرِثُ مِن آلِ یَعقُوبَ»

زکریا گفت: پروردگارا! مرا بازمانده فرزندى عطا کن که میراث از من برد واز آل یعقوب.

وفرموده:

«وأُولُوا الْأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى کِتَابِ اللّه‏ِ»

خویشاوندان رحمى اولى‏ترند به یکدیگر.

وفرمود:

«یُوصِیکُمُ اللّه‏ُ فِى أَولاَدِکُم لِلذَّکَرِ مِثلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ»

وصیت مى‏فرماید خدا شما را درباره اولاد شما از براى پسر مثل بهره دو دختر است.

وفرموده:

«إن تَرَکَ خَیراً الوَصِیَّهُ لِلوَالِدَینِ وَالْأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِینَ»

نوشته شده است بر شما هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد این که وصیت نیک براى والدین ونزدیکان کنید؛ حکمى است حق وثابت بر پرهیزکاران.

وشما گمان مى‏برید که مرا بهره‏اى نیست وارث از پدر نیست وبین ما پیوندى نیست؟!

آیا خدا شما را مخصوص آیه‏اى کرده که پدرم را از آن آیه بیرون کرده؟!

یا آن که مى‏گویید: اهل دو کیش از یکدیگر ارث نمى‏برند ومن وپدرم از اهل یک کیش نیستیم؟!

یا آن که شما به خاص وعام قرآن از پدرم وپسر عمم داناترید؟!

این‏ها که نیست؛ پس غارتگرى است!!

اینک: این تو واین شتر، شترى مهار زده ورحل نهاده شده، برگیر وببر که با تو در روز رستاخیز وحشر هم ملاقات خواهد کرد. چه نیکو حاکمى است خدا ونیکو دادخواهى است محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ونیکو وعده‏گاهى است قیامت. بعد از مدت کوتاهى پشیمان مى‏شوید و در آن ساعت وآن روز آنان که به باطل مى‏روند زیان مى‏برند وآن وقتى که ندامت وپیشمانى برید ودیگر فائده‏اى براى شما نخواهد داشت وبراى هر وعده‏اى میعادگاهى است (وهر خبرى پایش به جایى بند است) وبه زودى خواهید دانست که عذاب خوارى‏افزا بر سر چه کسى حلول مى‏کند که چادر وخیمه عذاب سراپرده براى همیشه مى‏زند؟!

 

توقع یارى از انصار

قَد کانَ بَعدَکَ اَنبآءٌ هَنبثَهٌ***لَو کُنتَ شاهِدَها لَم یَکبُرِ الخَطبُ

اِنا فَقَدناکَ فَقدَ الاْرْضِ واِبِلَها***وَاخْتَلَّ قَوْمُکَ لَمّا غِبْتَ وَاَنْقَلُبُوا

هان! اى انجمن جوانمرادان وانجمن نُقباء وبازرسان! واى بازوان ملت واستوانه‏هاى دین! واى عهدداران حضانت اسلام!

هُم رَّبْوا الاسلام کما یُرْبَى الفُلوُ بِاَیدیْهم السِّباطِ وبِاَلْسَنتِهم السِلاطِ

انصار با دست‏هاى بِدِه وزبان‏هاى باز وگشوده خود اسلام را چونان کره شتر بزرگ کردند.

این مطامع بى‏جا در حق من چیست؟ واین سهل‏انگارى وتغافل از دادخواهى من چرا؟!

مگر پدرم رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نمى‏فرمود: باید حرمت هر کس در مورد فرزندان او حفظ شود.

چه به سرعت تغییر رویّه داده وتصمیم خود را به باد فنا دادید! چه به عجله این بُز لاغر شده، آب از دهن ودماغ او فرو ریخت! (مثلى است کنایه از این که به کارى که زمانش نرسیده بود زود اقدام نمودید.)

در صورتى که شما را طاقت وتوان بر آنچه من در راه آن مى‏کوشم هست، ونیرو براى حمایت من در این مطالبه وآمد ورفت دارید.

آیا عذرتان این است؟ مى‏گویید: محمد فرستاده خدا مرد، (یعنى ما مصیبت‏زده‏ایم) البته این مصیبتى است جهان‏گیر، بلیّه آن پیش‏آمد بزرگى بود جان‏فرسا، روان از تن مردم برد، ضعف آن دامنه‏دار شده همه را فرا گرفته، وشکاف آن سرباز وبسى فراخ است، ورخنه در هر سدّه‏اى افتاد، ومشت شما باز شد، زمین بر اثر غیاب او سراسر تاریک شد، و در مصیبت او آفتاب وماه گرفت‏وستارگان بى‏فروغ شدند، وآرزوها مقرون به ناامیدى گردید، وکوه‏ها از جا فروریخت، وحرمت حریم پامال شد، واحترامى براى احدى در ممات او باقى نماند، حتى در کوه ودشت اثر آن ظاهر شد.

پس این به خدا قسم همان بزرگ‏ترین پیش‏آمد سوء وعظیم‏ترین مصیبت بود، بلیه خانمان‏سوزى مثل آن نیست، وبلاى جان‏گدازى در این دنیا به پایه آن نمى‏رسد. لیکن کتاب خدا از پیش این را گوشزد کرده بود (همان قرآن که به الحان مختلفه) در آستان خانه‏هاتان ودر مجالس شبانه وروزانه‏تان آشکارا وگاهى با بانگ وخروش وگاهى با تلاوت وخوانندگى این را به گوش شما کرده بود. (این بلا بى‏سابقه نبود) از این پیش به سر منزل انبیاى خدا ورسل وارد شده بود، مرگ است وحکم حتمى وقضایى است رد نخور!

سپس این آیه را تلاوت فرمود:

«وَمَا مُحمَّدٌ إلاَّ رَسُولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ أَفَإن مَاتَ أَو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلَى أَعقَابِکُم وَمَن یَنقَلِب عَلَى عَقِبَیهِ فَلَن یَضُرَّ اللّه‏َ شَیئاً وَسَیَجزِى اللّه‏ُ الشَّاکِرِینَ»

محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله جز رسولى نیست، رسلى پیش از او درگذشته، پس آیا اگر او بمیرد یا کشته شود (از عقب گرد) عقب‏نشینى مى‏کنید هر کس عقب‏نشینى کند هیچ ضرر وزیان به خدا نمى‏رساند ولى به شکر گزارندگان حتماً خدا جزا و پاداش نیکو مى‏دهد.

اى مردم مادر دار!؟ (اى پسران آن مادر بزرگ ـ ، مادر بزرگ اوس وخزرج بوده ـ)! آیا من نسبت به میراث پدرم هضم شوم با آن که شما در مرأى ومسمع منید؟!

(من در چشم‏انداز شمایم وشما در صدارس منید.) داراى انجمنید، مجلس اجتماع دارید، وفریاد دادخواهى مرا همه سراسر مى‏شنوید واز حال من از هر جهت آگاهى دارید، ودر عین حال شما داراى نفرات وذخیره‏اید، وداراى ابزار وقوّه‏اید، ونزد شما اسلحه وسپر ووسیله جنگ ودفاع هست. دعوت من به شما در سر هر راه مى‏رسد واجابت نمى‏کنید، وناله فریادخواهى من به گوش شما مى‏آید وبه فریاد نمى‏رسید! با آن که شما به زد وخورد رزم (یعنى به شجاعت ومردانگى) موصوفید، وبه خیر وصلاح معروفید.

وشما گزیدگان خدا بودید که برگزیده شدید ومنتخبینید که براى ما اهل‏بیت انتخاب شدید. شما کسانى هستید که با سراسر عرب رزم وکارزار کردید، و خود را وارد امور سخت کردید، وتحمل رنج وخستگى‏ها نمودید، وبا امم شاخ به شاخ شدید، وبا پهلوانان (چندجوش وتهمتنان نگفتى) زد وخورد کردید.

ما قدم برنمى‏داشتیم تا شما بر نمى‏داشتید، شما هم به آنچه ما امر مى‏کردیم اطاعت مى‏کردید. (غرض آن که همکارى مطلق بود.)

تا آسیاى اسلام به وسیله ما براى شما به گردش افتاد، وپستان روزگار به شیر آمد، ونعره‏هاى نخوت‏آمیز شرک خاضع شد، ودیگ خام طمعان از جوش افتاد، وآتش بت‏پرستان خاموش شد ودعوت هرج ومرج آرام گرفت، ونظام دین کاملاً ردیف شد.

پس چرا بعد از آن ایمان، حیرت‏زده شدید؟! وچسان بعد از آن مرحله اعلان، همکارى خود را نهفته کردید؟! (اعلان وهمکارى وهمقدمى وهمراهى وحمایت همه نهفته شد) وبعد از آن پیشقدمى چگونه عقب‏نشستید وبعد از ایمان شرک آوردید؟ و بعد از شجاعت از گروهى که بعد از پیمان‏بستنشان سوگندهاى خود را شکستند ودر دین شما طعنه وارد نمودند ترسیدید؟!»

«فَقاتِلُوا أئِمَّهَ الکُفرِ إنَّهُم لا أیمانَ لَهُم لَعَلَّهُم یَنتَهُونَ»

با امامان کفر بجنگید که آنان پایبند به سوگندهایشان نمى‏باشند تا شاید از کارهاى خود برگردند.

«أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوماً نَکَثُوا أَیمَانَهُم وَهَمُّوا بِإخرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوکُم أَوَّلَ مَرَّهٍ أَتَخشَونَهُم فَاللّه‏ُ أَحَقُّ أَن تَخشَوهُ»

آیا نمى‏جنگید با گروهى که عهد شکستند وخواستند رسول را اخراج کنند با آن که از آغاز سر جنگ را با شما برداشتند آیا از آن‏ها هراس دارید با آن که جا دارد از خدا بترسید.

هش دارید، من مى‏بینم دل بر آسایش نهاده‏اید، (تن آسایى را چون دولت جاویدان خریده‏اید.)

و(دیگر آن که) آنکس را که سزاوار به قبض وبسط امور است از زمامدارى دور کرده‏اید.

آنچه ما کردیم با خود هیچ نابینا نکرد***در میان خانه گُم کردیم صاحب‏خانه را

با راحت‏باش خلوت کرده‏اید، واز تنگناى معیشت به فراخناى دولت رسیده‏اید، واز دین برگشته‏اید. در اثر این، آنچه را در ظرف جوف داشتید از ذهن برون افکندید، وآنچه را به سهولت فرو بردید به سختى استفراغ کردید. (شجاعت، دلیرى، رزم‏آورى، حمایت‏کشى، جانبازى، پیمان‏دارى جانب‏دارى حق وجمله علم وعمل که ظرف آن شما بودید خود از دامن ودهن بیرون افکندید.)

پس (بدانید که) اگر کافر شوید شما وهر که در زمین است، خدا ـ جلّ وعلا ـ نیازى به آن‏ها ندارد. خدا بى‏نیاز خوش‏رفتار است.

 

خطاب وهشیار باش

هلا!! من گفتم هر چه گفتم، با کمال معرفت ومعرفت کامل به ناپایدارى که تحقیقاً در خوى شما آمده، وآشنایى شما به غدر وبى‏وفایى که دل‏هاى شما احساس نموده.

ولیکن این‏ها لبریزى بار دل، وبیرون ریختن جوش واندوه، وجوشش چشمه لجن‏زار، وضعف یقین شما، ودل آشفته بود، واز باب درد دل وپیش افکندن حجّه گفته شد. (وگرنه دیوار ظلم بلند است ـ سخن کسى را قبول نمى‏کنند: ـ غارتگرى است!)

در اندرون من خسته‏دل ندانم کیست***که من خموشم واو در فغان ودر غوغاست

اعلان خطر

(اینک که غارتگرى است) پس (اى غارتگران!) این شتر (واین بار) را بگیرید و(ببرید، بخورید، دو پشته‏بارگیرى کنید) تنگ زین را ببندید. (این شتر راهوار را بُنه وترکى بر پشت آن ببندید. مراد خلافت، یا فدک، یا هر دو است.)

(اما بدانید این بار به منزل نمى‏رسد) پشت آن زخم، پاى آن تاول کرده، مجروح وفرسوده وسوراخ است.

عارِ آن باقى، داغ ونشان از غضب خداى جبار وننگ ابد (ظاهراً مراد ننگ دزدى وغارتگرى است) بر آن نهاده است، وبدنبال امروز آن وصل وپیوند آن با آتش فرداى خداست که سر بر افئده ونهاد دل‏ها مى‏کشدودر عمودهاى کشیده بر آن‏ها ملازم شده است.

آنچه مى‏کنید در برابر چشم خدا است . (چشم خدا بیدار است.) به همین زودى‏ها آنان که ستم کردند خواهند دانست که کجایى‏اند، قلب وانقلاب آن‏ها را به کجا مى‏افکند.

من دختر آن کس هستم که از خطرها شما را خبردار کرد. (یعنى به نوبه خود هم از خطرها شما را خبردار مى‏کنم.)پس شما کار خود را بکنید ما هم کار خود را مى‏کنیم، شما منتظر باشید ما هم منتظریم.

نه هر که قوّت بازو ومنصبى دارد***به سلطنت بخورد مال مردمان بگزاف***توان به حلق فرو برد، استخوان درشت***ولى شکم بدرد چون بگیرد اندر ناف*** وبه زودى کفار خواهند دانست که عاقبت کار به نفع کیست. وبگو عمل کنید که به زودى خدا و رسول و مؤمنین عمل شما را مى‏بینند. و نامه اعمال هر انسانى را بر گردن او آویخته‏ایم. بنابراین هرکس به اندازه ذره‏اى عمل خیر انجام دهد نتیجه‏اش را مى‏بیند، وهرکس ذره‏اى عمل شر انجام دهد نتیجه‏اش را خواهد دید. و گویا کار چنین مقدر شده است.

صارِغاً بِالنِّذارَهِ

پس بگیرید، ببرید، بخورید، ولى این بار به منزل نمى‏رسد، پشت مرکب زخم، وپاى آن فرسوده است وچشم خدا بیدار است.

أما لَقَد تقمَّصَها فلانٌ

 

جواب ابوبکر

پس ابوبکر ـ عبداللّه‏ بن عثمان ـ در مقام جواب برآمد وگفت:

اى دختر رسول خدا! پدر تو به مؤمنان مشفق وکریم ودلسوز ومهربان بود، وبر کافران عذاب الیم وعقاب عظیم بود.

اگر نسبت او را در نظر آریم البته او را پدرِ تو، نه زنان دیگر وبرادرِ شوهر تو نه برادران دیر خواهیم یافت. پدرت او را بر هر خویشى برترى داد، او هم پدرت را بر هر کار بزرگى مساعدت کرد.

شما را دوست نمى‏دارد مگر هر سعادتمندى، ودشمن نمى‏دارد مگر هر بدبختى. شما خاندان طیّب وطاهر رسول خدا وگزیدگان نجیبان جهان. براى خیر راهنمایان مایید وبه سوى بهشت چراغداران کوچه گذرگاه مایید.

وتو به خصوص اى سرور بانوان! ودختر بهترین پیمبران! در گفتارت راستگویى، ودر عقل سرشارت بر دیگران پیشقدمى، از حق خود عقب زده نخواهى بود، ودر راست روى تو معارضه‏اى نیست.

قسم به خدا من قدمى از رأى رسول‏اللّه‏ فراتر نگذاشتم وآنچه کردم به اذن او کردم، پیشرو قبیله با قوم وخویشان خود دروغ نمى‏گوید، من خدا را گواه مى‏گیرم، وخدا بر گواهى کافى است که از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شنیدم مى‏فرمود: ما گروه پیغمبران میراث نمى‏گذاریم نه طلایى نه نقره‏اى نه خانه‏اى نه مزرعه‏اى، میراث ما جز کتاب وحکمت وعلم ونبوّت نیست وآنچه ما طُعمه داریم این حق براى «اولوالامر» بعد از ما است که هر تصرّفى مى‏خواهد مى‏نماید به حکم خود هر حکمى مى‏خواهد مى‏کند.

وما این چیزى را که تو در طلب آن هستى در مصرف خرید اسب واسلحه وتهیه آن براى سربازان اسلام قرارداده‏ایم که مسلمانان با آن کارزار کنند وبا کفار بجنگند وبا سرکشان بى‏پروا نبرد نمایند. واین کار را هم به اتّفاق مسلمین کردم، منفرد به آن نبودم ومستبدّانه به این رأیى که خود داشتم اقدام نکردم.

اینک این حال من واین مال من است براى تو وزیر دست تو ودر اختیار تو است، نه از تو دریغ مى‏دارم ونه از تو پوشیده وپنهان مى‏کنم، که تویى سرور بانوان اُمّت پدر خود، ودرخت بارور «طوبى» براى فرزندان خود. انکار فضائل که مجموعه آن خاصه مختصه تو است نخواهد شد واز شاخه تو واز شاخبُن تو کس نمى‏تواند فرو نهد، حکم تو نافذ است در آنچه من مالک آنم.

آیا تو خود مى‏پسندى که من در این موضوع، خلاف گفته پدرت را عمل بکنم؟

 

دفاع ثانوى فاطمه زهرا علیهاالسلام

فاطمه علیهاالسلام فرمود: سبحان‏اللّه‏! هرگز رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از کتاب خدا روگردان نبود وحکمى برخلاف آن نمى‏فرمود، پیوسته او پیرو قرآن بود ودر قفاى مندرجات «سور» آن راه مى‏پیمود. آیا مى‏خواهید علاوه از غَدر ومکر چیزى هم به زور بر او ببندید؟ این کار بعد از وفات او شبیه است به آن دام‏ها که براى هلاک او در حیات او گسترده شد.

اینک این کتاب خدا بین من وشما، او خود حَکَم عادل وناطق قطعى به حق وباطل است درباره پیامبرى از پیامبران خدامى‏گوید:

«یَرِثُنِى وَیَرِثُ مِن آلِ یَعقُوبَ»

زکریاى پیغمبر مسئلت از خدا نمود که به من فرزند بازمانده‏اى عطا کن که از من واز آل‏یعقوب ارث ببرد.

ومى‏گوید:

«وَوَرِثَ سُلَیمَـانُ دَاوُدَ»

سلیمان از داوود، ارث ببرد.

خداوند در بیان تقسیم‏بندى سهام ورثه وبیان فریضه وسهمیه میراث وآن بهره‏هایى که از براى مردانه وزنانه قرار داده به قدرى توضیحات کافى داده که بهانه اهل باطل را برطرف نموده است ومجال گمان وشبهه براى احدى تا قیامت باقى نگذارده.

«قَالَ بَل سَوَّلَت لَکُم أَنفُسُکُم أَمراً فَصَبرٌ جَمِیلٌ وَاللّه‏ُ المُستَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ»

این دو نفر که در آیه ذکر شده‏اند پیامبرند، وتو مى‏دانى که مقام نبوت ارث بردنى نیست، وارث بردن در غیر مقام نبوت است؛ پس براى چه از ارث پدرم محروم مى‏شوم؟ آیا خداوند در کتابش آورده که «به جز فاطمه دختر محمد»؟ به من نشان بده تا قانع شوم.

«بَل سَوَّلَت لَکُم أنفُسُکُم أمراً فَصَبرٌ جَمِیلٌ واللّه‏ُ المُستَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ».

ما نگوئیم بد ومیل به ناحق نکنیم***جامه کس سیه ودلق خود ازرق نکنیم

رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشیم***سرّ حق با ورق شعبده ملحق نکنیم

 

ابوبکر سخن را خاتمه داد

ابوبکر گفت: خدا راست گفت وپیغمبر خدا صلى‏ الله ‏علیه ‏و‏آله راست گفت، وتو که دختر اویى راست گفتى. تو معدن وکان حکمتى، ووطنگاه هدایت ورحمتى، ورکن دین وآئینى، وسرچشمه حجتى. حرف حسابى تو را دور نمى‏افکنم ودر گفتگوى تو کلمه منکرى نمى‏گویم. اینک این مسلمان‏ها حَکَم بین من وبین تو، این قلاده‏اى که من به گردن افکنده‏ام آنان به گردن من افکنده‏اند، وبه اتّفاق ایشان آنچه گرفته‏ام گرفته‏ام، نه مکابره دارم ونه خودرأیم ونه خود برداشت کرده‏ام، وایشان همگى شهود وگواه‏اند.

سخن فاطمه علیهاالسلام رو به مردم است

ولى عمده نظر به همکاران ابوبکر است که کارگردان اویند.

فاطمه علیهاالسلام التفاتى به مردم کرده فرمود:

اى مردم! که براى پیرامون حرف بیهوده شتابانید وکردار زشت وتباه زیان‏آور را ندیده مى‏انگارید! آیا تدبّر در قرآن نمى‏کنید، یا آن که بر دل‏ها قفل‏ها زده شده است؟!!

نى! نى! بلکه اعمال بدى که کرده‏اید تیرگى آن، پرده بر دل‏هاى شما زده وبه گوش‏هاى شما وچشم‏هاى شما دست‏اندازى کرده وآن‏ها را فراگرفته. بد مآل‏اندیشى کردید، وبد راهى پیش پاى او گذاشتید، بد معاوضه شرّى کرده‏اید آوخ زفروشنده دریغا زخریدار!!

به خدا قسم تحمّل این بار را سنگین، وعاقبت آن را پر از وزر ووبال خواهید یافت، اما وقتى که پرده براى شما برداشته شود واز پس بینوایى‏هاى دنیا پشت وماوراء آن را بنگرید، وبراى شما از پروردگارتان پدیده‏هایى پدید آید که هیچ گمان نمى‏بردید، آنجا است که زیانکار شوند اهل بطالت وضلالت.

فاطمه علیهاالسلام وسخن آخرین ودفاع آخرین

«وَإن یَستَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالمُهلِ یَشوِى الوُجُوهَ»

 

ندبه زهرا علیهاالسلام بر سر قبر پدر

گوید: سپس عطف توجه نموده، بر سر آرامگاه پدر آمد وآن شکوائیه را خواند. زنان در پیرامون او، وزهرا علیهاالسلام در میان مانند کبوترى نالان است.گفت:

۱. بعد از تو خبرها شد، بلاها درى مختلف رخ داد واگر تو حاضر بودى مطلب بزرگ نبود.

۲. ما تو را از دست دادیم، مانند سرزمینى که باران از او حبس شود، قوم تو مختل شدند، بیا تماشا کن چه نکبت بار آورده‏اند.

۳. هر خاندانى که براى او نزد خدا قرب ومنزلتى بود نزد بیگانگان هم محترم بود، به غیر از ما.

۴. مردانى چند از امّت تو همین که تو رفتى وپرده خاک جلوى تو حائل شد، اسرار سینه‏ها را آشکارا کردند.

۵. مردانى دیگر هم بر ما رو ترش کردند. استخفاف‏ها به ما شد، همین که تو از دست رفتى، همه روى زمین تاراج شده است.

۶. تو ماه شب چهارده ما ونور ما بودى که به پرتو نور تو روشنى مى‏گرفتیم، از جانب پروردگار بر تو کتب نازل مى‏شد، واز تو به جهان مى‏تابید.

۷. جبرئیل به آیات قرآنى پیوسته مونس ما بود، تو غایب شدى، جمیع خیرات مستور شده رخ نهفت.

۸. پس اى کاش پیش از تو ما را مرگ در بر گرفته بود وهنگام رفتن تو وپوشیدن جمال خویش از خلق، ما زنده نبودیم.

۹. به راستى ما بلادیدگان تو، بلیه‏اى دیدیم که هیچ بلادیده در جهان، چونان ما مباد وچون ما نشد نه در عجم نه در عرب.

۱۰. آن‏کس که به ستمِ قبیله ما دست زده باشد روز قیامت خواهد دانست که کجایى است.

۱۱. تا زنده‏ایم اشک ما بر تو ریزان است وتا چشم براى ما باقى است مثل ابر بهار بر تو مى‏گرییم.

۱۲. ما به رفتن کسى مصیبت زده‏ایم که خلقت او بى‏آلایش، اخلاق او بى‏غل وغش، ریشه تبار او والا، ونسب او سر آمد انساب است.

۱۳. پس تو (اى رفته ما) بهترین تمام بندگان هستى (در هنگام مذاکره از صدق وکذب) تو راستگوترین مردم بودى.

۱۴. تا زنده بودى جبرئیل (روح القدس) زیارت ما را ترک نمى‏کرد، چون تو رفتى روى خود را از ما پوشید وجمیع خیرات در پرده شد.

۱۵. بعد از تو شهرها ودیارها بر من تنگ شد، وبه دو «سبط» ستمى رفت که من در آن درمانده شده‏ام ومرا تاب دیدن آن نیست.

 

على علیه ‏السلام در انتظار است

اى پسر أبى‏طالب! مانند جنین (که در شکم پرده‏نشین است، پرده به خود پیچیده) خود را در پرده نهفته کرده‏اى؟! ومثل شخص مُتّهم در کنج خانه خود درنشسته، خانه‏نشین شده‏اى؟!!

تو شهپر بازهاى قوى ومرغ‏هاى شکارى را در هم شکستى، امروز پرهاى مرغان بى‏بال وپر بر سرت ریخته، بى‏چاره‏ات کرده است.

این پسر است، ملک واگذارى پدرم (در کابین مادرم) را ونان خانه پسرم (نان بخور ونمیر پسرم) را از من به زور مى‏گیرد. آشکارا با من ستیزه مى‏کند. یافتمش، که در سخن با من جهراً جدال مى‏کند. تا کار به جایى رسید که این مردم (مادردار) یعنى انصار دست از یارى من کشیدند وقبیله مهاجر هم رشته پیوند مرا بریدند. جماعت عموماً نسبت به من چشم پوشیدند. پس اینک نه دفاعى است ونه جلوگیرى.

با دلى پر از جوش از خانه رفتم وبا دماغى افسرده برگشتم. رخسار خود را آن وقت به خاک مذلّت نهادى که شمشیر تیز خود را زمین نهادى. گرگ‏ها را از هم مى‏دریدى واینک خاک را فرش خود قرار دادى. (من از گفتن خوددارى نکردم ولى به قدر سر سوزنى هم کارسازى نکردم.) نه از گفتار خود تودهنى به کسى زدى ونه از عهده باطلى برآمدى، من که اختیارى ندارم یا چاره‏اى ندارم.

کاش من پیش از این خوارى‏ام وقبل از این بى‏ارجى‏ام مُرده بودم.

عذر من به درگاه خداوند همین بس که ابوبکر متجاوز بود ومن مى‏خواستم از تو حمایت کرده باشم.

آه، که من در هر سر آفتاب شیونى از واویلا دارم ودر هر غروبى شیونى دیگر از نو. (اى بد ماتم زده من!) پدر که ستون بود مُرد، وآن که بازو بود سست شد. شکایتم را بسوى پدرم مى‏برم ودادخواهى‏ام را به پروردگار وامى‏گذارم.

بارالها! نیروى قدرت تو تواناتر وشدیدتر است (یعنى از من ضعیف واز دشمن قوى) وشمشیر تو برنده‏تر وشکنجه تعذیب تو تیزتر است.

جهان را صاحبى باشد خدا نام***کز او آشفته دریا گیرد آرام

 

تسلیت امام

امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: تو بدماتم زده نیستى، بلکه واویلا براى بدخواه تو است. اندکى از این جوش دل تخفیف بده، واز سوز دل اندکى خوددارى کن، اى دختر گزیده عالم واى بقیه نبوت! من از انجام تکلیفم ودینم تا حدّى که وظیفه داشتم ودارم سستى ننموده واز اندازه مقدور تخطى نکرده‏ام.

اگر تو نظر به روزى دارى، روزى بخور ونمیر تو تضمین شده واز جهت کفیل کاملاً تأمین شده است، وآنچه براى تو تهیه شده بهتر است از آنچه از تو قطع شده است پس بگو: «حَسبِىَ اللّه‏» خدا مرا بس است.

 

دریا آرام گرفت

فاطمه علیهاالسلام فرمود: «حَسبِىَ اللّه‏» خدا مرا بس است، وساکت شد.

این همه تلخى ونامرادى ماها***چون تو پسندى سعادت است وسلامت

جهان را صاحبى باشد خدا نام***کز او آشفته دریا گیرد آرام

 

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله
لینک کوتاه : https://kamalemehr.ir/?p=31643

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x