به گزارش گروه ورزشی «کمال مهر» :
به نقل از خبرنگار ایمنا، در جنگ کسانی کشته میشوند که نه همدیگر را میشناسند و نه میدانند چرا، اما کسانی آن را راه میاندازند که هم همدیگر را میشناسند و هم میدانند چرا. این نقل قول از یک نویسنده ناشناس، یادآور امری مهم برای بشر است تا همواره آن سوی پلید و زشت جنگیدن را ببیند و تمیز دهد.
نزدیک به یک قرن پیش زمانی که نه سلاحها به اندازه امروز مرگبار بودند و نه سربازان بیرحم، در جریان جنگ جهانی اول منطقههایی به نام منطقه بی طرف یا “No man’s land” بسیار متعارف بودند. زمینهایی که هیچ کشوری مایل به تصرف و عبور از آن نبود. این مناطق، جایی که متعلق به هیچ مرزی نبود، تبدیل به میعادگاهی برای دیدار سربازان طرفهای جنگ با یکدیگر شد. سربازانی که خسته از شلیکها و زخمها، برای دقایقی دشمن را دوست میدیدند و جانی تازه میکردند تا با توان بازیافته خود باز، جان بگیرند!
تری بلوم کراکر، نویسنده “آتش بس کریسمس” نوشته است: همه در سنگرها هنوز فکر میکردند که جنگ ارزش جنگیدن را دارد. با این حال آنها همچنان دشمنان خود را هم نوع خود میدانستند (اگرچه هموطن نبودند) و امروز ما دیگر نمیتوانیم این کار را انجام دهیم.
سال ۱۹۱۴ در بحبوحه جنگ جهانی و زمانی که جنگ در خونینترین حالت خود بود، اجساد سربازان در یکی از مناطق بی طرف در امتداد جبهه غربی رد و بدل میشد. جایی که امید برای مدتها رخت بربسته و تنها سرخوردگی باقی مانده بود. با این حال حتی در دل تاریکترین روزهای جهانیترین جنگ دنیا، یکی از خارقالعادهترین صحنههای تاریخ بشر رقم خورد و فوتبال، پیامآور صلح شد.
در طول ۲۰ مایلی جبهه غربی، سربازان آلمانی غیرمسلح شروع به بالا رفتن از جان پناهها و سنگرها کردند و به سمت طرف بریتانیایی رفتند تا با آنها احوالپرسی کنند. این اولین گام برای رسیدن به آتش بس بزرگی بود که در کریسمس رخ داد. سربازان میدانستند که دشمن تا زمانی که ندای جنگ در آسمان جهان طنینانداز است دشمن میماند، اما کریسمس بهانهای بود که طرفین برای مدتها دنبال آن میگشتند. با رسیدن به زمین بی طرف، سربازان با سیگار، شکلات و از همه مهمتر، فوتبال خود را سرگرم کردند.
ارنی ویلیامز، سربازی که در دسامبر ۱۹۱۴ یک جوان ۱۹ ساله بود درباره آن روز استثنایی گفته: بدون داور بازی کردیم! کسی به دنبال نتیجه نبود. اهمیتی نداشت کدام تیم پیروز میشود. تنها یک غوغا به پا شد.
بیش از یک قرن بعد، هنوز حادثه عجیب جنگ جهانی نقل میشود. چرا که در تاریکترین زمانها، همچنان انسانیت و نجابت، الهامبخش بشر بودهاند و اگرچه رهبران تنگ نظر جهان را به سیاهی و جنگ کشاندند، اما یک بازی فوتبال ساده حداقل برای چند ساعت، سربازان خسته و خشمگین را وادار به صلح و آشتی کرد.
تنها چند ساعت قبل، همین سربازان با رگبار تلاش میکردند جان یکدیگر را بگیرند، اما کریسمس معجزهای بزرگ رقم زد و بابانوئل این بار در کیسه هدیههای خود، نه برای بچهها بلکه برای بزرگسالان صلح را آورده بود.
اعجاز ورزش، اعجاز فوتبال و اعجاز انسانیت دقیقاً همین جا عیان میشود. شاید هیچکس درست نمیداند که در جنگ جهانی، آلمان برنده آن مسابقه فوتبال شد یا انگلستان. حتی مشخص نیست این دو تیم برای چه مدت با هم بازی کردند و این اتفاق در چند جبهه دیگر جنگ رخ داد. با این حال، صرف نظر از اینکه کدام کشور پیروز شده، یک توپ فوتبال حداقل برای ساعاتی باعث شد جان انسانهای کمتری گرفته شود و لبخند بر روی لبان سربازانی بنشیند که بی شک برخلاف سیاستمداران، نمیدانستند چرا میکشند و کشته میشوند!