با اعلام این ماجرا به پلیس موضوع به بازپرس دادسرای هاشمی تهران گزارش شد و او کارآگاهان پلیس آگاهی تهران را مامور تحقیق در این باره کرد، کارآگاهان با مشخص شدن هویت مرد به محل پرتاب شدن وی رفته و از ساکنان آپارتمان سوالهایی کردند و نتوانستند اطلاعات چندانی دریافت کنند، وقتی در تحقیقات مشخص شد که «خالد» از کدام واحد آن ساختمان سقوط کرده پلیس به سراغ ساکنان آن واحد رفت که زنی ۲۶ ساله در آن زندگی میکرد.
زن جوان در اظهارات خود به کارآگاهان گفت: «خالد» مغازه کفشفروشی حوالی میدان گمرک دارد و من برای خرید کفش به مغازه وی رفتم و از او خرید کردم که بعد از چند مدت با هم آشنا شدیم و سپس به توافق رسیدیم که به شکل ازدواج موقت صیغه بخوانیم.
به گفته این زن «خالد» هر روز به خانه من میآمد، که روز حادثه زمانی که به آپارتمان من آمد به او گفتم که زود از خانه خارج شود به دلیل اینکه امکان دارد برادرم امروز به من سر بزند ولی «خالد» اصرار به ماندن کرد و زمانی که زنگ در خانه به صدا درآمد متوجه شدیم که برادرم است.
زن جوان در ادامه افزود: من که به برادرم چیزی در این باره نگفته بودم دستپاچه شدم و تصمیم گرفتم که «خالد» را از بالکن به پشت بام خانه کناری فراری دهم. برای همین به او گفتم که از بالکن به روی پشتبام خانه کناری بپرد و زمانی که پذیرفت دستپاچه شد و از طبقه پنجم به طبقه اول سقوط کرد. با توضیحاتی که طاهره از ماجرا داد کارآگاهان از او خواستند تا روشن شدن ماجرا با پلیس در تماس باشد.
اما تیم کارآگاهان منتظر سرنوشت «خالد» بودند، پنج روز که از زمان وقوع حادثه گذشت «خالد» به هوش آمد. کارآگاهان با اجازه پزشک معالج توانستند با «خالد»» صحبت کنند و وقتی از چگونگی وقوع ماجرا از او پرسیدند روایتی متفاوت را شنیدند.
«خالد» به پلیس گفت: این طاهره بوده که در لحظه آخر او را به پایین پرت کرده است و گرنه خود «خالد» سعی داشته که به روشی دیگر پایین برود، این حرفها در حالی به میان آمد که همسر رسمی «خالد» در بیمارستان شنونده ماجرا بود و همین موضوع سبب شد تا از ماجرای ازدواج همسرش با زن جوان باخبر شود. در چنین اوضاعی که «خالد» از دست همسر صیغهیی خود دلخور بود با طرح این ماجرا از پلیس خواست تا شکایت او را پیگیری کنند، همسر اصلی «خالد» از این مرد شکایت کرده و خواستار متارکه با او شد.
پرونده در این مدت مفتوح باقی ماند تا زمانی که «خالد» به وضعیت عادی برگردد و تحقیق در این باره شکل جدیدی به خود گرفت، زیرا موضوع اصلی جراحتی بود که «خالد» را به بیمارستان کشانده بود، بنابراین تحقیق از طاهره دوباره از سر گرفته شد.
«خالد» در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: حدود چند ماه پیش طاهره برای خرید کفش به مغازه من آمد او بعد از خرید شماره تلفن من را گرفت و چند روز بعد تماس گرفت و با من قرار گذاشت بعد از حاضر شدن در سر قرار او گفت: که ۲۶ سال سن دارد و مطلقه است و دوست دارد که با من بیشتر آشنا شود، من هم از طاهره خوشم آمده بود بعد از چند مدت آشنایی او را صیغه کردم و هر چند مدت یک بار به او سر میزدم و گاهی هم به خانهاش میرفتم، در این مدت هم به صورت هفتگی به او پولی میپرداختم که به نوعی نفقه و خرجی او باشد، تقریبا ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار تومان، «خالد» درباره روز حادثه به ماموران گفته بود که زمانی که در آپارتمان طاهره بودم گفت که برادرش امروز قرار است که به آپارتمانش بیاید و او را ببیند و از من خواست که هر چه زودتر آپارتمان را ترک کنم،
این مرد همچنین توضیح داد: من توجه زیادی به درخواست وی نکردم در آپارتمان ماندم که ناگهان زنگ در خانه به صدا درآمد و متوجه شدیم که برادر طاهره است، طاهره از من خواست که از بالکن به پشتبام خانه همجوار بپرم من هم پذیرفتم و زمانی که میخواستم این کار را انجام دهم طاهره از ترس اینکه هر آن ممکن است برادرش به داخل خانه بیاید من را هل داد که باعث شد من از طبقه پنجم به طبقه اول سقوط کنم، با اعلام این شکایت موضوع در دادسرای هاشمی تهران مطرح شد.
هادی، بازپرس شعبه سوم دادسرای هاشمی دستور بررسی پرونده را داد در همین حال که زمان ترخیص «خالد» از بیمارستان رسید محرز شد که او قطع نخاع شده است.
اما با این واقعه پرونده شکایتها در دادسرا متوقف شد، «خالد» در حالی که یک ماه از وقوع حادثه گذشته بود روز ۱۵ بهمن به دادسرای هاشمی مراجعه کرد و شکایت خود را از طاهره پس گرفته اما به نظر نمیرسد اینک این دو زن در کنار «خالد» زندگی کنند.
با این حال اینک از نظر قضایی این پرونده مختومه اعلام شده است.