برای درک بهتر این ویژگی بهتر است دو صحنه را بررسی کنیم: صحنهای که این ویژگی را داراست و صحنهای که فاقد این ویژگیست.
صحنهی اول، نقطهی اوج فیلم مرد عنکبوتی ۱ است. در این صحنه گرین گابلین (Green Goblin) مری جین (دختری که مرد عنکبوتی عاشقش است) را در یک دست و کابینی را که حاوی تعداد زیادی کودک است در دست دیگر نگه داشته است. گرین گابلین مرد عنکبوتی را مجبور میکند بین مری جین و کابین کودکان یکی را برای نجات دادن انتخاب کند.
فیلم زمینهسازی خوبی برای این صحنه انجام میدهد، طوری که مخاطب واقعاً باورش میشود که مرد عنکبوتی باید ارزشهای خود را زیرپا بگذارد و یک انتخاب واقعی انجام دهد، چون انتخاب او به معنای واقعی کلمه مسالهی مرگ و زندگیست. اما مشکل اینجاست: گرین گابلین همه را رها میکند و مرد عنکبوتی هم همه را نجات میدهد.
فیلم صحنهای را زمینهسازی میکند که در آن مرد عنکبوتی باید انتخابی سخت انجام دهد و در پی آن یک یا چند انسان را قربانی کند، اما در ادامه تقلب میکند. مخاطب هم حس میکند سرش کلاه گذاشته شده، چون به او قولی داده شد، اما قولی که به آن وفا نشد.
صحنهی دوم، صحنهی نبرد در قطار در مرد عنکبوتی ۲ است، صحنهای که از این اشکال رنج نمیبرد. در این صحنه، دکتر اختاپوس قطاری را از مسیر اصلیاش خارج کرده و قطار با سرعت زیاد، بدون اینکه امیدی به کاهش سرعتش باشد، در حال حرکت به انتهای ریل است. در این صحنه، مرد عنکبوتی نهایت زورش را به کار میگیرد تا قطار را متوقف کند و در دقیقهی نود موفق به انجام این کار میشود. اما از فشار ناشی از زوری که زده، بیهوش میشود و تمام مسافرین قطار صورتش را میبینند.
مرد عنکبوتی موفق میشود عمل قهرمانانه انجام دهد، اما در ازای آن هویت مخفیاش لو میرود.
این صحنه چه ویژگیای دارد که صحنهی اول از آن بیبهره بود؟ جواب: تاوان فداکاری کردن.
در این صحنه، ریمی نشان میدهد قهرمانبازی عواقب دارد و بدین ترتیب به روح و فلسفهی آن نزدیکتر میشود. برای همین است که این فیلم جایگاهی والا میان فیلمهای ابرقهرمانی دارد. شاید دیگر هیچ فیلم ابرقهرمانیای ساخته نشود که بتواند مثل مرد عنکبوتی ۲ درونمایهی «تاوان فداکاری کردن قهرمان» را به شکلی عمقی به مخاطب نشان دهد. این درونمایه بارها در طول فیلم تکرار میشود.
در یک قسمت، مرد عنکبوتی دو کودک را که به وسط خیابان دویده و چیزی نمانده کامیونی زیرشان کند، نجات میدهد، اما به خاطر این کار، پیتزا را برای چندمین بار دیر به مشتری تحویل میدهد (او پیک موتوری رستوران است) و صاحبکارش او را به خاطر تاخیرات متعدد اخراج میکند.
در قسمتی دیگر، او در راه رفتن به نمایشیست که مریجین در آن بازی میکند، اما وسط راه مجبور میشود چند سارق مسلح را متوقف کند. به خاطر این کار، سر موقع به نمایش مریجین نمیرسد و به خاطر این اتفاق رابطهش با مریجین (که پیش از این در وضعیت مطلوبی قرار نداشت) شکرآب میشود.
در طول فیلم، ما مشاهده میکنیم که مرد عنکبوتی چه تاوان سنگینی بابت فداکاریهایش پرداخت میکند: معشوقهاش را از دست میدهد، بهترین دوستش از او متنفر میشود، پول پرداخت اجارهخانه ندارد، دائماً از کار اخراج میشود، از درس و دانشگاه عقب میافتد و نمیتواند در پرداخت رهن به عمهاش کمک کند، چون خودش آه در بساط ندارد.
تمام این مشکلات با یک تصمیم ساده حل میشوند: پیتر باید نقابش را دربیاورد و هویتش را بهعنوان مرد عنکبوتی فراموش کند.
این کاریست که در پردهی دوم انجام میدهد. او کاستوم مرد عنکبوتی را به سطل آشغال میاندازد و بهعنوان یک شهروند عادی به زندگیاش ادامه میدهد.
در نتیجهی این تصمیم، رابطهاش با مریجین بهتر میشود و نمرات بالاتری در دانشگاه میگیرد، اما با وجود چشیدن طعم زندگی ساده و لذتهای ناشی از آن، در نهایت تصمیم میگیرد دوباره به زندگی فداکارانهی پیشین خود برگردد.
دلیل اصلی خوب بودن مرد عنکبوتی ۲ این است که میخواهد پیامی واقعی و مهم را منتقل کند و این کار را به نحو احسن انجام میدهد. فیلمهای سری انتقامجویان (The Avengers) و لیگ عدالت (Justice League) جنبهی سرگرمی صرف دارند. اگر بخواهیم کمی سختگیر باشیم، این فیلمها «روح» ندارند، چون هدفشان سرگرم کردن است و بس.
اما هدف مرد عنکبوتی ۲ صرفاً سرگرم کردن مخاطب نیست. پشت دیالوگ عالی، طنز بهجا و ذات مفرح فیلم، لایهای عمیقتر نهفته است. ریمی سعی دارد با این فیلم کاری انجام دهد که فیلمسازان دیگر انگیزهی انجامش را ندارند. او میخواهد با این فیلم درسی به مخاطب یاد بدهد. آن درس چیست؟ به صحبتهای عمه می (Aunt May) در فیلم توجه کنید:
عمه می: من اعتقاد دارم درون همهی ما قهرمانی وجود داره که ما رو به صداقت و راستگویی سوق میده، به ما قدرت میده و ما رو شریف نگه میداره… حتی با وجود اینکه بعضیوقتا باید ثابتقدم باشیم و چیزیو که بیشتر از هر چیز دیگهای طالبشیم رها کنیم. حتی رویاهامونو.
مرد عنکبوتی ۲ شاید تنها فیلمی نباشد که این فلسفه در آن به کار گرفته شده، ولی از همهی فیلمهای دیگر زیباتر آن را به تصویر میکشد. در این فیلم مرد عنکبوتی تمام چیزهایی را که برایش عزیز بود فدا میکند تا وظایفش را بهعنوان یک قهرمان انجام دهد. او دلش نمیخواهد این کار را انجام دهد، ولی میداند کار درست این است. («قدرت زیاد مسئولیت زیاد به همراه میآورد.»)
فکر میکنم کمیکهای اصلی نیز بر پایهی همین فلسفه نوشته شده بودند: اینکه هیچگاه نباید ارزشهایتان را زیر پا بگذارید؛ اینکه باید انسانی سخاوتمند و وظیفهشناس باشید و راجعبه موقعیت انسان در دنیا خوشبین باشید. وقتی یک آدم معمولی مثل پیتر پارکر میتواند چنین شجاعتی از خود به خرج دهد، پس ما هم میتوانیم.
شاید عدهای اعتقاد داشته باشند که چنین تصویرسازی خوشبینانهای از یک انسان عادی نشانهای از واقعیتگریزی (Escapism) است. بله، این اعتقاد تا حد زیادی درست است، اما این تصویرسازی نمونهای از واقعیتگریزی در بهترین حالتش است.
برخی از فیلمهای مارول بازیگرهای سطحبالاتری دارند؛ برخی از فیلمهای دیسی جلوههای ویژهی بهتری دارند. اما وقتی پای انتقال روح کمیکهای اصلی در میان باشد، هیچ فیلمی به گرد پای فیلم مرد عنکبوتی ۲ نمیرسد.
منبع:برترین ها
انتهای پیام/