آلفرد نوبل در وصیتنامه خود که در سال ۱۸۹۵ به ثبت رسیده است، یکپنجم از سود سالیانه کل داراییهای وقف شده خود را برای جایزهای اختصاص داده است که اهمیتی خاص دارد. بر این اساس از زمان ثبت این وصیتنامه این جایزه به شخص یا اشخاصی اعطا میشود که در طول هر سال بیشترین و یا بهترین تلاشها را در جهت ایجاد برادری میان ملتها و لغو یا کاهش آتش جنگها و مناقشات موجود به کار برده و در کنگرههای صلح نقش ویژهای ایفا کرده باشند. بدین ترتیب بود که البته با فاصله زیاد از زمان ثبت این وصیتنامه، مهمترین جایزه سیاسی جهان شکل گرفت که همان جایزه صلح نوبل نام دارد.
طی ۱۱۵ سال گذشته یعنی از سال ۱۹۰۱ البته افراد شایستهای صاحب این جایزه ارزشمند شدهاند که از جمله آنها میتوان از فعال آزادیخواهی مانند «لخ والسا» و ایثارگری مذهبی مانند «مادر ترزا» و شمار زیادی از حقوقدانان و فعالان حقوق بشر یاد کرد و در مجموع در ۱۹ دوره نیز این جایزه بیصاحب ماند زیرا در آن دورهها یا کاندیداهای اندکی برای این جایزه وجود داشت و یا جهان درگیر جنگهای بزرگی بود که اصولاً اعطای چنین جایزهای را با پرسشهای جدی روبرو میکرد. در ۲۲ مورد نیز شخصیتهای حقوقی یعنی سازمانهای بینالمللی این جایزه را دریافت کردند زیرا در آن سالها نیز اعضای کمیته جایزه صلح نوبل نتوانستند در مورد معرفی فرد یا افراد مشخصی برای اعطای این جایزه به توافق برسند.
با این حال در کنار فعالان صلحی که به واقع شایسته دریافت این جایزه بودند، برخی دیگر اصولاً شایستگی آن را نداشتند که به عنوان برنده صلح نوبل معرفی شوند و یا غالباً کوتاه زمانی بعد از دریافت این جایزه خطمشی صلحطلبانه را کنار گذاشته و مسیر کاملاً ناصوابی را ادامه دادند. به هر حال ۵ نفر از بدترین و ناشایستترین دریافتکنندگان جایزه صلح نوبل را میتوان از آخر اینگونه معرفی کرد:
و این همه در حالی بود که در آن زمان فقط ۹ ماه از آغاز به کار رسمی اوباما به عنوان رئیسجمهور آمریکا میگذشت. حتی خود اوباما نیز نسبت به اعطای این جایزه بدبین بود اما در عین حال «در کمال فروتنی» این جایزه را قبول کرد، جایزهای که به زعم خودش «تشویق و ترغیب» برای اقدامات آیندهاش در مهمترین پست سیاسی جهان محسوب میشد.
اما چیزی نگذشت که معلوم شد اوباما توان برآورده ساختن این انتظارات را ندارد. او موفق به پایان دادن به مناقشات نشد که هیچ، تنشهای جدیدی نیز آغاز شد. جهان در دوران اوباما به مراتب غیرصلحآمیزتر از سالهای پیش از آن شد و البته اوباما نیز به مانند هر رئیسجمهور دیگر ایالات متحده به بهانه حفاظت از کشور خودش به خشونت روی آورد و پهپادها را برای بمباران مواضع تروریستها به مناطق جنگی و یا بحرانزده گسیل کرد. این که امروز نام اوباما در فهرست ناشایستترین برندگان جایزه صلح نوبل قرار دارد تقصیر خود وی نیست بلکه مسئولیت آن متوجه اعضای کمیتهای است که این اشتباه بزرگ را مرتکب شدند.
نفر چهارم: میخائیل گورباچف
اما نزدیک به یک ماه پس از اعطای این جایزه بود که گورباچف از تلاش برای کودتا از سوی نظامیان ارتش شوروی (و وفادار به مسکو) علیه کشور لیتوانی واقع در کرانههای بالتیک حمایت کرد. لیتوانی ۱۰ ماه قبل از کودتا اعلام استقلال کرده و از اتحاد جماهیر شوروی جدا شده بود. طی درگیریها و جنگها در ویلنیوس پایتخت لیتوانی ۱۴ غیرنظامی کشته شدند. بدین ترتیب گورباچف از همان متدهای امپریالیستی برای سرکوب خلقهای طالب استقلال استفاده کرد که همواره آمریکا به خاطر آن از سوی کشورهای بلوک شرق نکوهش میشد. البته شوروی نیز کارنامه بهتری از این نظر نداشت. به هر صورت تنها برای همین یک مورد میتوان میخائیل گورباچف آخرین رهبر شوروی را در جایگاه چهارم بدترین و نامناسبترین برندگان نوبل قرار داد.
نفر سوم: کیم دائه جونگ
اما خیلی زود مشخص شد که کره شمالی نه تنها هیچ علاقهای به تنشزدایی ندارد بلکه از فرصت به دست آمده از بابت کاهش فشارها به صورتی کاملاً برنامهریزیشده برای تولید و تکمیل موشکها و بمبهای اتمی خود استفاده میکند. در همان دوران کیم دائه جونگ بود که رقیب یعنی کره شمالی نخستین آزمایش اتمی خود را انجام داد. بدین ترتیب اگرچه سیاست تنشزدایی کیم دائه جونگ با نیت خیر اتخاذ شده بود اما نتیجه عکس داد و ناامنی در جهان را وارد فاز جدیدی کرد.
نفرات دوم: یاسر عرفات، شیمون پرز و اسحاق رابین
به باور مخالفان عرفات این مساله که وی عزمی جدی برای آشتی با اسرائیل داشته و یا تنها برای خرید زمان دست به اقدامات مسالمتجویانه زده است نیز در پردهای از ابهام قرار دارد. به عقیده این گروه عرفات تا قبل از آغاز انتفاضه دوم در مناطق فلسطینی در سال ۲۰۰۰، همواره نقشی دوگانه ایفا کرده بود. اروپاییهای طرفدار اسرائیل عقیده داشتند که حتی تشکیلات خودگردان فلسطینی نیز از گروههای تروریستی حمایت مالی کرده و در دوران رهبری عرفات تنشها نه تنها کاهش نیافته بلکه افزایش هم یافته است.
نفر اول: تئودور روزولت
و البته روزولت با همین روش مذاکرات دو طرف جنگ یعنی ژاپن و روسیه را در سالهای ۱۹۰۵ و ۱۹۰۶ پیش برد و به همین خاطر جایزه صلح نوبل را از آن خود کرد. این نیز از جسارت بالای روزولت بود که توانست تا مدتها یک سیاست خارجی بینهایت قلدرانه را اعمال کند. او همواره علیه جانشینِ جانشین خود یعنی «وودرو ویلسون» به دلیل اعلام بیطرفی آمریکا در جنگ جهانی اول انتقاد میکرد. به باور برخی از کارشناسان و مورخان اگرچه احتمالاً روزولت سیاستی واقعگرایانه و مثبت داشت اما هرگز شایسته دریافت جایزه صلح نوبل نبود زیرا وی اصولاً گرایش صلحآمیز نداشت و نمیتوان او را رئیسجمهور صلح و تنشزدایی دانست.