بر اساس این داستان به نقل از امام صادق(ع) آمده وقتی از مجلس هشام بیرون آمدیم، در انتهاى میدان مقابل کاخ جمعیّت انبوهى را دیدیم که نشستهاند. پدرم پرسید: آنها کیستند؟ دربان هشام گفت:کشیشها و پارسایان مسیحى که طبق برنامهى همه ساله در این جا مجمع بزرگى تشکیل مىدهند و اسقفى دارند که داناترین ایشان محسوب مىشود. هر سال یک بار مىنشیند و اینان مسایل مشکل علمى خود را از او مىپرسند.
… اسقف اعظم به مردم نگاه کرد و چون نظرش بر پدرم افتاد، رو به او کرد،گفت: آیا تو از مسیحیان هستى یا از مسلمانان؟
پدرم فرمود: از مسلمانان.
گفت: از دانشمندان آنانى یا از افراد جاهل ایشان؟
فرمود: از جاهلان ایشان نیستم.
اسقف به شدّت بر آشفت و گفت: آیا مىشود از تو چیزى بپرسم؟
فرمود: سؤال کن.
گفت: به چه دلیل مىگویید: وقتى اهل بهشت وارد آن مىشوند و از نعمتهاى آن مىخورند و مىآشامند، ادرار و مدفوع از آنان خارج نمىشود؟ دلیل و نمونه روشنى بر این مدعا هست؟
فرمود: بله؛ جنین در شکم مادر مىخورد و مىآشامد؛ ولى نه ادرار دارد و نه مدفوع؛ مَا نَدَّعِی مِنْ شَاهِدٍ لَا یُجْهَلُ الْجَنِینُ فِی بَطْنِ أُمِّهِ یَطْعَمُ وَ لَا یُحْدِث.
اسقف سخت مضطرب شد و گفت: شگفتا! ادّعا کردى از دانشمندان آنان نیستى؟!
فرمود: گفتم از نادانهاى آنان نیستم. یاران هشام همه گوش مىدادند.
گفت: آیا مسأله دیگرى بپرسم؟
فرمود:بپرس.
اسقف گفت: به چه دلیل ادّعا مىکنید که میوههاى بهشت همه وقت تازه و گوارایند و هر چه از میوهاى مىخورند، کم و کاستى در آن پدید نمىآید و همان طور به حال خود هست و پیش بهشتیان موجود است؟ آیا در این زمینه شاهد غیر قابل انکارى هست؟
فرمود: دلیل روشن، خاک زمین ماست که همیشه تازه است و نابود نمىشود و همه وقت نزد تمامى جهانیان موجود است و تمام نمىشود؛ دَلِیلُ مَا نَدَّعِی أَنَّ تُرَابَنَا أَبَداً یَکُونُ غَضّاً طَرِیّاً مَوْجُوداً غَیْرَ مَعْدُومٍ عِنْدَ جَمِیعِ أَهْلِ الدُّنْیَا لَا یَنْقَطِع
لرزه شدیدى اندام اسقف را فرا گرفت و گفت: پس چرا ادّعا مىکردى که از دانشمندان آنها نیستى؟
پدرم فرمود: گفتم من از جاهلان آنها نیستم.
ادامه دارد …
منبع: اصول کافى، ج۸، ص۱۲۳
انتهایپیام/