به گزارش کمال مهر به نقل از کرج رسا، در امامزاده طاهر (ع) مهرشهر مزاری که روی آن نوشته بود؛ ” صفرخان؛ نماد مقاومت مردمی در راه رهایی از ستم “ توجه امان را جلب کرد و با جستجو به مطالبی جالبی بر خوردیم و با توجه به دهه ی مبارک فجر شرح حال این مبارز غیرتمند کشورمان در ادامه می آید.
صفرخان در روستای شیشوان ـ واقع در سه کیلومتری عجب شیر و ۵ کیلومتری شرق دریاچۀ ارومیه و ۴۸ کیلومتری – مراغه در آذربایجان در سال ۱۳۰۰ از پدری بنام محمد حسین و مادری بنام گوهر تاج در ماه صفر بدنیا آمد و بدین ترتیب نام صفر را که از نام های ماه های قمری است بر روی او گذاردند.
در روستاهای آذربایجان معمول است که اگر کسی در ماه رجب یا صفر و شعبان و محرم و یا ایام خاص مثل نوروز و عیدهای غدیر و قربان بدنیا بیاید نام نوزاد تازه متولد شده را در انتساب به آن ماه ها و ایام نام گذاری می کنند. پسوند «خان» از سوی زندانیان سیاسی برای تکریم و احترام بر نام اصلی افزوده شده و جالب اینکه تمام گروه های مذهبی و غیر مذهبی که از نظر ایدئولوژیکی از کار برد واژۀ «خان» نفرت دارند و حتی برای تحقیر رضا شاه به او رضا خان می گویند از کار برد این واژه ابایی ندارند و آن را برای احترام و تکریم در مورد «صفر» بکار می برند و کمتر کسی است که بدون ذکر پسوند «خان» او را مورد خطاب قرار دهد. حتی نه تنها زندانیان بلکه زندانبانان نیز به ایشان آقا صفر و صفرآقا نمی گویند و همه از باب تحبیب و دوست داشتن و احترام گذاری می گویند «صفر خان». گاه در موارد تکریم بیشتر تنها به ذکر واژه «خان» اکتفا می کنند و این نهایت احترام را می رساند مثلا: «خان» چنان و چنین می گوید. در اینجا واژه خان همان احترامی را دارد که در اسامی ستارخان و باقرخان دارد. خان در ترکی خود مخفف خاقان یعنی پادشاه ترکان است و از آنجایی که حروفیه معتقدند که «الاسما تنزل من السما» (اسم ها از آسمان نازل می شوند) یعنی اسم با مسما در ارتباط است لذا شهرت این «قهرمان مقاومت زندان» نیز «قهرمانیان» است: صفرخان قهرمانیان.
صفرخان در جوانی کشاورزی می کرد تا اینکه بعد از شهریور ۱۳۲۰ و فرار مفتضحانه رضا شاه، صفرخان به همراه سه تن از یاران خود بر ضد خان های منطقه و ظلم وستم آنها وارد مبارزه گردید که این سه تن یک سال بعد در سال ۱۳۲۱ توسط رژیم دستگیر و اعدام شدند.
صفر خان در سال ۱۳۲۴ همزمان با فعالیت های آزادیخواهان آذربایجان به رهبری پیشه وری با خانم ملوک باقر پور ازدواج و در قیام روستائیان آذربایجان بر ضد رژیم شاه شرکت کرد و به درجه «ماژوری» (سروانی) در ارتش نوبنیاد آذربایجان مفتخر گردید. در سال ۱۳۲۵ پس از شکست ارتش هزار و هفتصد نفری آذربایجان در مقابله با ارتش سرتا پا مسلح شاه که از سوی آمریکا و انگلیس پشتیبانی می شد مجبور به فرار از آذربایجان و رفتن به عراق گردید ولی در عراق دستگیر و در زندان اربیل زندانی شد. چون می خواستند او را تحویل مقامات ایران بدهند لذا از زندان فرار کرده به آذربایجان آمد ولی در سال ۱۳۲۷ دستگیر و در ارومیه زندانی شد.
در سال ۱۳۲۹ پرونده صفرخان به دادگاه نظامی تبریز و از آنجا به مراغه ارجاع داده شد و عاقبت در آذر ماه ۱۳۲۹ در دادگاه نظامی تبریز به جرم قیام مسلحانه برای براندازی رژیم شاهنشاهی به اعدام و برادرش حسن علی به ده سال زندان و پدرش به دو سال زندان محکوم شد.
با به روی کار آمدن دولت مصدق در سال ۱۳۳۰ پرونده صفرخان دو باره به جریان افتاد و باز به دادگاه ارجاع و در سال ۱۳۳۱ در دادگاههای مختلف مورد بررسی قرار گرفت که با به طول کشیدن مدت بررسی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ انجام و دولت دکتر مصدق ساقط و در بررسی مجدد پرونده در سال ۱۳۳۳ حکم اعدام با یک درجه تخفیف به حبس ابد تبدیل گردید.
از این زمان صفر خان به زندانهای ارومیه و قصر و برازجان تبعید تا اینکه در سال ۱۳۵۲ بعد از سرکوب شدید زندانیان او نیز به زندان قصر منتقل گردید و حال منتظر است ببیند جریانات زندان با این سخت گیری های سرگرد زمانی رئیس زندان قصر به کجا خواهد رسید.
صفر خان چند سالی در زندان بند شش بود و بعد در جریانات باز شدن فضای سیاسی کشور و آمدن صلیب سرخی ها ساواک چند صباحی ایشان را در زندان های مختلف پنهان و عاقبت با فشار زندانیان سیاسی، صلیب سرخی ها و سازمان عفو بین المللی او را پیدا کردند. در سوم آبانماه ۱۳۵۷ در اوج انقلاب وقتی که مردم شعار می دادند «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» ایشان آزاد و در سال ۱۳۸۱ بعد از یک عمر زندان کشی و رکورد دار شدن در بین زندانیان سیاسی جهان بعنوان با سابقه ترین زندانی سیاسی دار فانی را وداع و پیکرش در حالیکه در میان انواع پلاکاردها – بویژه پلاکاردهایی به زبان ترکی آذربایجانی ـ تشیع می شد در آرامستان امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.
او تنها زندانی سیاسی جهان بود که حدود دوازده هزار روز در زندان های ایران و عراق محبوس و تنها زندانی سیاسی است که در دو کشور زندانی بود.
اقتباس از خاطرات چاپ ناشده ی دکتر حسین فیض الهی وحید