داوود کوچکی
یکشب از آسمان اگر دیدی
جای باران ستاره میبارد
از حرم باز لاله آوردند
دور هر لاله شمع میکارد
صحبت از لالهها که پیش آمد
قصهای عاشقانه از سر شد
لاله مشغول سرسپردن بود
صحبت از کربلای دیگر شد
تار موهای غنچه ناکوک است
بوی چنگ از گلاب می آید
سوز لالای مادری انگار
هم نوا با رباب می آید
ما امان نامهایی نمیخواهیم
سر سپردن منافعش کم نیست
تا در احساسمان علم داریم
خیمههامان مدافعش کم نیست
خون بعضی ولی تفاوت داشت
رنگ شان از نژاد معروفی ست
با وجودی که همزبان هستیم
عدهایی خط مشی شان کوفی ست
آنکه میزد به در مسلمان بود
میشد اصلا محاسنش را دید
در همین کوچه بین ما یکروز
مادری داغ محسنش را دید
باید از جنس لالهها باشی
تا بدانی چه عالمی دارد
عشق یعنی که آسمان دورت
جای باران ستاره میبارد
سید موسی حسینی کاشانی
از آن زمان که پای خود در این سفر گذاشتی
چه هفت خوان رستمی که پشت سر گذاشتی
تو رفتی و نگاه من به جاده ای که رفته ای
پر از خبر ولی مرا چه بی خبر گذاشتی
سکوت کرده ام ببین پس از نگاه آخرت
برای خلوت شبانه چشم تر گذاشتی
به گوشه ای نشسته ام و بی خیال رفتنت
که سر کنم بدون تو بگو مگر گذاشتی
برای اینکه محسنی دوباره جلوه گر شود
به جای خود برای من تو یک پسر گذاشتی
شکوه رفتن تو در تمام شهر پر شده
بلند می شود سرم سری اگر گذاشتی
چقدر عاشقانه از حسین می زدی تو دم
برای این علاقه در میانه سر گذاشتی
تو را شهید دیدم و به زینبم سپرده ام
از آن زمان که پای خود در این سفر گذاشتی
مجتبی تیمورنیا
تو کوچه ها پیچیده عطر و بوی لاله
قدّ ِ یه باغ پُر نگا کن گل آوردن
اما یه فرقی این دفعه با قبل داره
اینا جلو چشمای زینب تیر خوردن
اینا جلوی صحن بی بی راهو بستن
روی یزید و شمر و ابن سعد دوران
کرب و بلا انگار داره تکارار میشه
واسه جوونای دلیر خاک ایران
عشق عجیبی/تو سینه دارن
سربند ِ یا حیدر رو پیشونی میبندن
با عزم راسخ/با پای محکم
با ذکر یا زهرا مصاف کفر میرن
از خونواده / دل میکنن تا
حکم جهاد دست جمعی شونو هر سال
پای پیاده/ موکب به موکب
تو اربعین با یا حسین گفتن بگیرن
ابن بچه ها غرق ابوالفضلن یه عمره
تو روضه ها حیرون بانوی دمشقن
با غیرت و مردونه جون میدن واسه دین
چون فارغ التحصیل دانشگاه عشقن
وقتی دلت وصل یه جای دور باشه
مث قفس میشه برات دنیا و این تن
مردُم یه کم خلوت کنین دور شهیدو
از آسمونا زیر تابوت و گرفتن
عشق عجیبی/تو سینه دارن
سربند ِ یا حیدر رو پیشونی میبندن
با عزم راسخ/با پای محکم
با ذکر یا زهرا مصاف کفر میرن
از خونواده / دل میکنن تا
حکم جهاد دست جمعی شونو هر سال
پای پیاده/ موکب به موکب
تو اربعین با یا حسین گفتن بگیرن
سید موسی حسینی کاشانی
پدر نشسته و عکسی از آن پسر می خواست
و کودکی که ز مادر فقط پدر می خواست
خبر چه بوده مگر هر کسی که می بینی
از آن شهید دلاور فقط خبر می خواست
پرید و رفت دلش پیش ما نبود اصلا
برای پر زدن از عشق بال و پر می خواست
شنیده بود که زینب میان آتش وخون
برای لشگر عشاق خود نفر می خواست
رسیده بود به یک باوری تماشایی
که زنده ماندن شیعه دوباره سر می خواست
برای ماندن در شهر خویش باور کن
بهانه بود مهیا، دلش اگر می خواست
شجاعتش شده ورد زبان مردم شهر
به قلب اینهمه دشمن زدن جگر می خواست
به حال رفتن او غبطه می خورم هر شب
شهید بی سر مولا شدن هنر می خواست
مرضیه فریدونی
یه وقتایی میشه بغض خدارو
تو چشمای یه مرد واقعی دید
میشه با اینکه جون خیلی عزیزه
مدافع بود و مثل مرد جنگید
تو مردونگی و شرمنده کردی
اراده از نگاهت شرمساره
ما که اینجوری می سوزه دلامون
چجوری مادرت طاقت بیاره
سرت رو دادی اما سربلندی
شهادت رو تو آغوشت کشیدی
چرا اونقدر آروم بود چشمات
مگه چی تویِ اون لحظه میدیدی؟
سلاحت عِرق و عشق و غیرتت بود
که واسه دشمنت کابوس بودی
باید میرفتی ای دریای آروم
چرا دریا؟ تو اقیانوس بودی
یه عالم واسه تو پا میشن امروز
فقط کافیه اسمت رو بیارن
بذار تا کور شن اون دشمنایی
که چشم دیدن ما رو ندارن
انتهای پیام/