تاریخ : جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳ Friday, 19 April , 2024
1

اعترافات عجیب جوان هنرمند و تحصیلکرده از سرقت‌هایش/ درون مبل خانه سارق پایتخت‌نشین چه می‌گذرد؟ +عکس

  • کد خبر : 220100
  • 11 دی 1397 - 1:13

جوان هنرمند و تحصیلکرده پس از روی آوردن به سرقت، طی یک مصاحبه از اقدامات خود پرده برداشت.

اعترافات عجیب جوان هنرمند و تحصیلکرده از سرقتهایش/ درون مبل خانه سارق پایتخت‌نشین چه می گذرد؟به گزارش گروه وبگردی«کمالب مهر»،  هنرمند بود. ١٢ ساز را به صورت حرفه‌ای می‌نواخت. در کنار هنر، درس هم می‌خواند و در ‏نهایت هم مدرک روانشناسی بالینی‌اش را از دانشگاه گرفت. اما این نوازنده تحصیلکرده به یک سارق حرفه‌‏ای تبدیل شد. سارقی که سرقت‌هایش کمی عجیب بود. او برای فرار از بی‌پولی به سراغ آرم خودروهای ‏گرانقیمت بنز و بی ام و رفت و آنها را دزدید. او که قرار بود این آرم‌ها را در سایتی مشهور به فروش برساند، ‏وقتی تعداد بالای آنها را دید منصرف شد و تصمیم گرفت در ابتدا کلکسیونی از این آرم‌های سرقتی جمع کند. او کلکسیون این آرم‌ها را در مبل بزرگ خانه‌اش جاسازی کرده بود.

این مرد که آموزش سرقت ‏این آرم‌ها را هم از قبل دیده بود، ٣۵٠ آرم خودرو دزدید و می‌خواست هرکدام را به قیمت ٢‌میلیون ‏تومان به فروش برساند. اما یک روز که در خیابان با کوله پشتی پر از آرم خودرو بود، از سوی مأموران ‏کلانتری ١٣٧ نصر شناسایی و دستگیر شد. سرگرد عباس جمشیدی، رئیس کلانتری ١٣٧ نصر درباره این ‏پرونده گفت که ارزش این آرم‌های سرقتی ١٢٠‌میلیون تومان برآورده شده است. متهم ٣٧ ساله صبح دیروز ‏جزییات ماجرای سرقت‌های عجیبش را برای خبرنگار توضیح داد: ‏

نخستین بار است که دستگیر می‌شوی؟

بله. این نخستین باری است که دست به خلاف می‌زنم. من هنرمند بودم و اصلا اهل خلافکاری نبودم. ‏

چه هنری داشتی؟

ساز می‌زدم. ١٢ ساز موسیقی را به صورت حرفه‌ای بلدم و می‌نوازم. اما همیشه در خلوت خودم این کار را ‏انجام می‌دادم. ‏

درس هم خوانده‎ای؟

بله. فوق لیسانس روانشناسی بالینی دارم. همیشه عاشق درس خواندن و موسیقی بودم. حتی می‌خواستم ‏درسم را هم در مقاطع بالاتر ادامه دهم. ‏

پس چه شد که تصمیم گرفتی سرقت کنی؟

بی‌پولی. تمام مشکلاتم به خاطر بی‌پولی بود. زن دارم و باید هزینه زندگیمان را تأمین می‌کردم. اما کار ‏نداشتم. بیکار بودم و بی‌پول؛ مشکلات مالی آن‌قدر به من فشار آورد که تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم. ‏البته صحبت‌های دوستم هم بی‌تأثیر نبود.

چه صحبت‌هایی؟

یک بار که به دلیل بی‌پولی ناراحت بودم یکی از دوستان قدیمی‌ام را در خیابان دیدم. او پرسید چرا ‏ناراحتی؟ من هم گفتم بیکارم و بی‌پول. زندگی خرج دارد و من از عهده آن برنمی‌آیم. همان موقع دوستم ‏گفت که بیا آرم خودروها را سرقت کن. از این راه می‌توانی پول خوبی به دست بیاوری. آن‌قدر حرف زد که در ‏نهایت وسوسه شدم این کار را انجام دهم. ‏

حالا چرا آرم خودرو؟

دوستم می‌گفت پولدارها اهمیتی به این موضوع نمی‌دهند. می‌گفت اگر آرم خودرویشان را سرقت کنم آنها ‏حتی پیگیری هم نمی‌کنند و خیلی راحت یک آرم دیگر برای خودرویشان می‌خرند. از طرفی من هم می‌‏توانم این آرم‌ها را به قیمت‌های خوبی به فروش برسانم. من هم دیدم کار بی‌دردسری است و کمتر ممکن ‏است گیر بیفتم. برای همین قبول کردم. ‏

روش سرقت را چطور یاد گرفتی؟

همان دوستم به من آموزش داد. حتی به من نایلون مخصوص بسته‌بندی کردن این آرم‌ها را هم داد تا ‏بتوانم برای فروش آنها را بسته‌بندی کنم و به راحتی بفروشم.‏

اعترافات عجیب جوان هنرمند و تحصیلکرده از سرقتهایش/ درون مبل خانه سارق پایتخت‌نشین چه می‌گذرد؟

پس یعنی دوستت هم سارق بود؟

بله. او هم چند باری آرم خودرو سرقت کرده و این کار را بلد بود. ‏

چند وقت بود که این کار را انجام می‌دادی؟

دو ماهی می‌شد که آرم خودرو می‌دزدیدم. هر روز به خیابان‌های شمال پایتخت می‌رفتم و دست به ‏سرقت می‌زدم. ‏

چند آرم دزدیده‌ای؟

‏٣۵٠ عدد آرم خودروهای گرانقیمت را دزدیدم. البته بیشتر آنها خودروهای بنز و بی ام و بود. ‏


 

با این آرم‌ها چه‌کار کردی؟

اول چند تای آنها را در سایتی برای فروش گذاشتم. اما دیدم با قیمت مناسب نمی‌خرند. قیمت‌‏هایی که می‌خواستند خیلی پایین بود. برای همین از فروش آنها پشیمان شدم و همه را در خانه‌ام ‏داخل یک مبل جاسازی کردم. می‌خواستم کلکسیونی از این آرم‌ها تهیه کنم و بعد از آن به فروششان فکر ‏کنم. با خودم گفتم هروقت قیمت آنها زیاد شد و توانستم هرکدام را دو‌میلیون تومان بفروشم آنها را برای ‏فروش می‌گذارم. ‏

روش سرقتت چطور بود؟

با یک پیچ گوشتی آنها را باز می‌کردم. در خیابان‌های شمال تهران پرسه می‌زدم و هرجا که خودرویی ‏گرانقیمت می‌دیدم خیلی راحت با یک پیچ گوشتی آرم آن را باز می‌کردم و داخل کوله پشتی‌ام می‌‏انداختم.

چی شد که دستگیر شدی؟

یک روز که در خیابان بودم و کلی آرم خودرو دزدیده بودم، پلیس به رفتارهای من مشکوک شد. مرا دستگیر ‏کردند و در بازرسی آرم‌ها را پیدا کردند. من هم چاره‌ای جز اعتراف نداشتم. آنها هم به خانه‌ام آمدند و در ‏بازرسی تمام آرم‌ها را پیدا کردند. ‏

تو که هنرمند بودی و مدرک تحصیلی داشتی چرا به فکر یک کار مناسب نبودی؟

کار نبود. شغل مناسب پیدا نمی‌کردم. نوازندگی را هم فقط در خلوت خودم انجام می‌دادم. هیچ‌کس قدر مرا ‏ندانست. نتوانستم از هنر و تحصیلاتم درست استفاده کنم. هر بار به سراغ هرکاری می‌رفتم با در بسته ‏مواجه می‌شدم. دیگر خسته شده بودم برای همین به سراغ این کار رفتم. ‏

اعتیاد هم داری؟

بله. شیشه می‌کشم. ‏

چرا معتاد شدی؟

همان دوستم آن روزی که مرا دید گفت برای تسکین دردها و ناراحتی‌هایم می‌توانم مواد بکشم. می‌گفت ‏مواد مرا آرام می‌کند. وقتی کشیدم واقعا آرام شدم. برای همین باز هم شیشه کشیدم و درنهایت معتاد ‏شدم. ‏

منبع:شهروند

انتهای پیام/

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله
لینک کوتاه : https://kamalemehr.ir/?p=220100

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x