او می گوید بعد از مدتها هنوز عزادار از دست دادن همسرش است و بابت دوری از زادگاهش هم غم بیشتری را متحمل شده و تنها با بافت گیوه خودش را سرگرم می کند.
زمانی که از گیوه های رنگارنگش را نشانمان می داد ، می شدعشق به هنرش را از چشمانش خواند، او می گفت: گیوه بافی را درکودکی از مادرش آموخته و در آن زمان هر دختری که درسن پایین آن را یاد می گرفت باهوش تلقی می شده است.
با یادآوری خاطرات کودکیش صدایش شور گرفت و حالش عوض شد گویی می خواست تمام خاطرات زندگی اش را مو به مو برایمان تعریف کند ما هم برای اینکه این حس خانم گلشن را ادامه دار ببینیم سوالاتی از او پرسیدیم تا صحبت از دوران قدیم را پرگویی تعبیر نکند.
در ابتدا از او خواستیم در مورد باار فروش صنایع دستی در گذشته برایمان توضیح دهد و او این طور پاسخ داد: پول…. پدر پول بسوزد…!! وقتی بچه بودیم چهارشنبه بازاری در روستایمان راه می افتاد و همه ساکنان روستا محصولاتشان را می فروختند.
او ادامه داد: چهارشنبه ها از تمام ده های اطراف در روستای ما جمع می شدند و هرکس در ازا محصولش از هم ولایتی اش محصول دیگری را می خرید.
خانم گلشن با مکث کوتاهی نام پدرش را آورد و گفت: پدرم در تابستان میوه می فروخت و حضور در چهارشنبه بازارها در کنار پدرم از خاطرات خوب زندگیم است.
این بانوی سالمند به اولین فروش گیوه های دست بافش در چهارشنبه بازار ده اشاره کرد و گفت: هیچ وقت فراموش نمی کنم اولین گیوه های زنانه بافتم را یک روحانی ازمن خرید و چون جز مهمانان اهالی روستا بود در ازایش به پدرم پول داد.
او گفت: فروش گیوه ها و دریافت پول برایم شیرین بود و حرف آن روز مرد روحانی هر بار که به گیوه ها نگاه می کنم در ذهنم می آید که گفت: من دختر ندارم اما گیوه های تو را روی دیوار می زنم تا اولین دختری که خوشش آمد به او هدیه دهم.
در اینجای صحبتش بود که سه پسر نوجوان به سراغ دست بافته های خانم گلشن آمدندو قیمت گیوه ها را از او پرسیدند، او آنقدر سرد و بی تفاوت گفت : ۱۵ تومان که برایمان جای سوال داشت و از او پرسیدیم چرا یک باره هیجان کلامتان را از دست دادید و او با نگاهی غم بار گفت: من با دست فروشی گیوه ها فقط خودم را سرگرم می کنم و می خواهم به پسر ثابت کنم می توانم کمک خرجش باشم چون از هر ۵۰ نفری که از من قیمت می پرسند پنج نفرشان هم گیوه های من را نمی خرند!
از او پرسیدم آیا برای آموزش این هنر به فرهنگسراها مساجد یا پایگاه های بسیج مراجعه کرده است تا از این راه کسب در آمد کند و او در پاسخم گفت: وقتی می دانم همه چیز از ریشه خراب است چرا باید این کار را کنم بر فرض ۲ نفر هم ثبت نام کنند وو یاد بگیرند با عدم فروش دست بافت هایشان بیشتر سرخورده می شوند.
خانم گلشن با تعبیر زیبایی از علت عدم توجه مردم به صنایع دستی ، آن را نقشه دشمن تلقی کرد و گفت: چهارشنبه بازار روستای ما که جمع شد برکت از دهات رفت و مردم کم کم شهر را به روستا ترجیح دادند و دشمن روستا و دهات را برایمان فحش کرد تا از هر که بدمان می آمد بگوییم “دهاتی” …
او بعد از این تفسیر پر مغز به عنوان حسن ختام گفت و گو از درخواستش از دولت و مسئولین گفت و افزود: باید کاری کنیم که ارزش صنایع دستی در کشورمان بیشتر شود و مردم برای هدیه دادن به جای جنس چینی یکی از صنایع دستی را کادو دهند.
بعد از اتمام صحبت خانم گلشن و خداحافظی با او تمام مطالبی را که گفته بود را دوباره مرور کردم و آنها را مانند پازلی کنار هم چیدم تا به نتیجه ای برسم و برایم جالب بود که:
خانم گلشن در کودکی هنر مادرش را که از مادرش آموخته بود یاد گرفت اما به دختر خودش یاد نداده بود و این رشته قطع شد
خانم گلشن با خرید یک روحانی که اتفاقا دختری نداشت اولین ذوق از کارش را تجربه کرد و شاید آن روحانی فقط می خواست گلشن را به هنرش امیدوار کند کاری که امروز کمتر از سوی مردم انجام می شود.
خانم گلشن از چهارشنبه بازاری گفت که همه محصولات خودشان را به فروش می رساندند درحالی که حالا جز غرفه های میوه و سبزی کمتر روزبازاری را داریم که فقط اجناس داخلی را بفروشد.
همین سه مورد برای جمع بندی گزارشم کافی بود و متوجه شدم بخش بزرگی از علت عدم توجه به صنایع دستی به خودمان باز می گردد و حالا سوال اینجا بود که : آیا واقعا دشمن هم در این موضوع دخالت داشته است؟!
برای یافتن پاسخی دقیق و موثق گفت و گویی کوتاه با یک دانشجوی رشته جامعه شناسی داشتیم که در ادامه می خوانید:
رواج تجمل گرایی عامل رکود صنعت داخلی
نرگس احمدوند در رابطه بانقش فرهنگ در پیشبرد اهداف اقتصادی هر کشور گفت: اقتصاد هر کشور یکی از بازوهای نگه دارنده آن هستند و شرایط بد اقتصادی تاراج کشورها را آسان تر می کند به همین منظور استعمارگران هیچ گونه تمایلی به به رواج فرهنگ مصرف تولیدات داخلی در کشورهای جهان سوم ندارند.
وی افزود: در گذشته (همانطور که خانم گلشن اشاره کرد) قشر روحانیت مصرف کالای داخلی را نوعی امر به معروف می دانستند و پس از تاسیس کارخانجات نساجی نیز به شکل نمادین تمام اجزا لباس خود را از پارچه ایرانی تهیه می کردند و خیاط خانه های خاصی برای تولید پوشاک روحانیون فعالیت داشتند.
این دانشجو اذعان کرد : رواج تجمل گرایی از نمونه ترفندهای دشمن برای عدم توجه به تولید داخلی بود چون قطعا صنعت کشورهای در حال توسعه در حد کشورهای پیشرفته نیست و بالابردن توقعات زندگی افراد می توانند بیشتر به نفع صنعت کشورهای صنعتی باشد.
احمدوند با بیان مثال ورود مبلمان در منازل ایرانیان گفت: با نگاهی ساده می توان گفت صرفا مبلمان از اروپا به خانه ایرانیان آمد اما کمی عمیق تر که ببینیم به طبع آن کارخانجات تولید پُشتی های ایرانی کم کار و استفاده از فرش دستباف نیز کم رونق شده است.
این دانشجوی جامعه شناسی در پاسخ به این سوال که آیا می توان همه چیز را تقصیر دشمنان انداخت گفت: نباید منکر حرکت نرم و همه جانبه دشمن در میان اقشار مختلف جامعه باشیم اما کم کاری متولیان فرهنگی نیز خالی از اشکال نیست و عملا باید گفت در رابطه با فرهنگ سازی استفاده و ارج نهادن به صنایع دستی کمترین حرکت صورت گرفته است.
احمدوند در پایان تصریح کرد: تا زمانی که احترام به تولید داخلی در خانواده، مدارس ، مساجد و… نهادینه نشود نمی توان انتظار تغییر وضعیت کنونی را داشت.
انتهای پیام/