گروه استانی«کمال مهر»زمانی که در خیابان های پرازدحام میدان کرج راه می روید، صدای دنگ دنگ مسگری را می شنوید، که از میان هیاهوی جمعیت، گوشتان را نوازش می دهد
مغازه ای کوچک در دل میدان کرج، در گوشه ی آن، اجناسی خاک خورده و دفتری از اسامی نسیه برها، به چشم می خورد و در گوشه ای دیگر، اجاق دست سازی که چای خوش رنگ، بر روی آن چشم نوازی می کند.
صاحب مغازه، با ابزار خاصش مشغول سفید کردن ظروفی بود که پس از گذر سال ها، رنگ عوض کرده بودند و شاید هم برای برخی به دست فراموشی سپرده شده اند؛ عمو یعقوب ۷۱ ساله، که سال هاست در این کار، مو سپید کرده است، از قدمت کارش می گوید: ۹ ساله که بودم، اطراف کرج زندگی می کردم و در آن زمان، خانواده ها سعی می کردند از سنین کم، فرزندان خود را مشغول به کاری کنند تامسئولیت پذیری را یاد بگیرند و خانواده من هم از این قضیه مستثنی نبودند و من را به کار در سفید گری مس فرستادند، البته ناگفته نماند عمویم، در این کار مشغول بود.
اوایل کار ناراضی بودم، چرا که بسیار سختگیری های فراوانی صورت می گرفت، از طرفی حرفه ی سختی بود، اما یک روزتصمیم گرفتم که همین کار را ادامه دهم، چرا که سختی کار یک نوع شیرینی را در پی داشت که شاید تا آن زمان حس نکرده بودم.
بعد از ۴ سال شاگردی و پشت سرگذاشتن مشقت ها ( تنبیه، سختگیری و..) در نهایت از استاد کار جدا شدم و یک ترازویی درست کردم (که هنوز هم بعد از گذر سالها، از آن نگهداری می کنم) و با ابزار سفید کردن ظروف مسی سنگین، از صبح تا شب در کوچه و خیابان مشغول فریاد زدن شدم و مردم را ترغیب می کردم تا مس هایشان را سفید کنند.
چند سالی که دوره گردی کردم، توانستم همان مغازه ای را که در آن شاگردی می کردم، از صاحب جدیدش بخرم و کار را در مکانی ثابت آغاز کنم و فرزندم را هم مشغول به هین کار کنم.
مسگرهای کرجی همه بیکار شدند و فقط من ماندم
مشاغل زیادی هستند که در گذر زمان از بین می روند که شغل ما هم جزو همان مشاغل بود، چرا که مردم در گذر زمان، دیگر ظروف مسی استفاده نمی کردند. حدود ۴۰ سال پیش در کرج ۳۲ نفر در همین شغل، مشغول به کار بودند و پس از اینکه ظروف جدید وارد شد، همه بیکار شدند و تنها من این کار را ادامه دادم و توانستم با همین شغل، زندگی ام را اداره کنم و ۳ فرزندم را سر خانه بخت بفرستم.
جوانان قدیم، قانع بودند*
زمان ما همه ی مردم قانع بودند. من برای شروع زندگی ام با یک اطاق ۱۲ متری شروع کردم که هم پذیرایی بود هم اطاق خواب و هم آشپزخانه، اما صفا و صمیمیت بالایی داشت. اما امروزه مردم قانع نیستند، برای مثال، زمانی که به خواستگاری دختری میروید، حتما باید خانه ای دو خوابه داشته باشید تا رضایت دهد ازدواج کند، وقتی کسی قانع نباشد به مال دیگران تجاوز می کند و این یعنی فقر فرهنگی اما وقتی قانع است می تواند راحت زندگی کند.
جوانان منتظر شغل پشت میز نشینی هستند و سختی کار را نمی پذیرند*
خداوند انسان را آزاد آفریده است. چند سال پیش، جوانانی بودند که کفش ها را دستی، درست میکردند و مانند جوانان امروزی نبودند. همه ی جوانان امروزی منتظر هستند شغلی که پشت میز می نشینند نصیبشان شود و سختی کار نداشته باشند، اما جوانان قدیم سختی های فراوانی را تحمل می کردند تا بتوانند آبدیده شوند وحرفه ای را یاد بگیرند.
*ظروف مسی و صنایع دستی ایران کاملا بی نظیر است
ظروف زیادی وارد ایران می شود، اما هیچکدام مانند ظروف مسی و صنایع دستی ایران نیستند، چرا که صنایع دستی ایرانی در جهان حرف اول را میزند و نمونه ی آن را در چین هم نمی توانید پیدا کنید و در جهان تک و بی نظیر است.
اگر مسگر، رییس جمهور بود؟*
ای کاش نیازی نبود که حتما شغل اداری داشته باشیم تا حقوق بازنشستگی بگیریم. من اگر رییس جمهور بودم برای همه ی افرادی که به سن بازنشستگی رسیده بودند چه اداری بودند چه نبودند، بیمه و حقوق و مزایا می دادم، چرا که همه ایرانی هستیم و برای مردم کار می کنیم.
انتهای پیام/