سرویس استانی کمال مهر، به نقل از تیتریک، اینجا منطقه ای حوالی زندان قزلحصار کرج است، بالا نشین و پایین نشین شهر در این منطقه با حاشیه های این زندان تنها ۱۰۰ کیلومتر و حدود چند دقیقه فاصله دارند، جغرافیایی بدون مرز با وضعیت اقتصادی متفاوت و سخت نابرابر، منطقه ای که به خاطر همین نابرابری مأمن فواحشی هروئینی است، فروشندگانی آلوده به بیماریهای خطرناک که در رقابتی شوم کالای خود را به خریداران عرضه می کنند.
شرافت و وجدان اینجا مطاعی نایاب است و در عوض تا بخواهی هروئین، تریاک، شیشه و تن برای عرضه وجود دارد، خریداران بدبختی که در در جدال با نفس شکست خورده و در ماراتن مرگ با پری بلنده ها و اشرف قشنگه ها هم قدم می شوند و از بیماری های مقاربتی و واگیر دار دام اندازان خود خبر ندارند و خانواده های شرافتمند و سالمی که به آتش بزهکاری و هوسرانی عده ای می سوزند و دائم در هول و هراس گرفتار شدن فرزندان خود در دام عنکبوت های خوش خط و خال هستند.
بالا و پایین این منطقه را می توان در فاصله زمانی کمتر از ربع ساعت طی کرد و فاصله طبقاتی فاحش را مشاهده نمود، اما این تفاوت طبقاتی برای زنان معلوم الحال گزارش ما روغنی است که نان سیاهشان را در آن فرو می برند و با فسادی که در ظاهر دیدنی نیست، آهسته آهسته آلودگی را گسترش می دهند.
ساعتی با ظاهری عجیب و بشدت آراسته شده ( البته به شیوه خود!) در کوچه پس کوچه های اعیانی نشین و ساعتی در بیغوله های این منطقه پرسه می زنند و به مشتریان خود که عمومأ جوانان هستند سرویس می دهند.
سایه های شومی که برای تأمین اعتیاد خود و نیازهای وابستگان علاوه بر خرده فروشی مواد، به اندک بهایی تن را نیز عرضه می کنند، مسئله تأسف اورتر این است که درصد بالایی از آنان را زنانی تشکیل می دهند که همسرانشان محبوس در زندانهای کرج هستند و در اصل همین مسئله آنان را به مهاجرت و حاشیه نشینی وا داشته است.
نداری و فقر نمی گذارد تا چنین مهاجران جذب نظام اقتصادی و اجتماعی شهر شوند و از امکانات و خدمات شهری استفاده لازم را ببرند، پس به سرنوشتی به مراتب بدتر از سرپرستان خود دچار می شوند و برای گذران زندگی در همین زاغه ها و آلونک ها دست به هر کاری می زنند.
میان این آلونک و ده ها آلونک دیگر این منطقه زنان معتادی زندگی می کنند که ایدز و سفلیس را مانند بمب ساعتی به اینور و آنور می کشانند و زیر پوست شهر کار می گذارند.
اینجا فقر و فحشا مستندهای دردناک می سازد، از پسران کم سن و سالی که هیجان و کنجکاوی جوانی آنان را به این سمت می کشاند تا مردان معتادی که پس از ترک اعتیاد در کمپها نیز نمی توانند خود را از تارهای تنیده شده برهانند.
افرادی که حتی اگر موفق به ترک اعتیاد خود شوند جامعه آنان را پس میزند، نه کاری برایشان وجود دارد و نه درآمدی که بتوانند شکم خود را سیر کنند، به ناچار باز راهی همان پاتوق های قدیمی شده و سفره خلاف تنها چیزی است که از آنان استقبال کرده و به رویشان گشوده است.
اینجا تراژدی های غمناکی رقم می خورد که بازیگران اصلی اش کودکان بیگناه هستند، برخی از این افراد کودکان و نوجوانانانشان را برای گرمی مواد فدا می کنند و گاهی هم پیدا می شوند مردان تازه ترک کرده بیکاری که پتو و کت زمستانی خود را با یک قوطی شیر برای نوزادشان معاوضه کنند.
اینجا اگر مجرم ترک جرم هم کند باز محکوم به فناست و دستش را جز بزهکار نخواهد گرفت.
این منظره در معابر و گذرگاه های این منطقه، صحنه ای عادی و معمول است و دیگر روان کسی را به آن اندازه مشمئز نمی کند که به فکر ریشه کنی این آلودگی برآید.
اینجا داغی بساط روسپیگری با همکاری زن و شوهر معتاد دیگر تعجب برانگیز نیست، آنهم گاهی برای اندکی مواد که کفاف یک روز کامل را هم برایشان نمی دهد.
این دختر تنها ۲۳ سال دارد، با نام مستعار ع. ل شناخته می شود، ۷ سال است که از خانه خود در تهران بیرون زده و در این منطقه از کرج میان انواع انحرافات، بزه و آلودگی های جسمی و روحی می لولد، چندین بار او را با زور به کمپهای ترک اعتیاد برده اند و از یادآوری خاطرات خود در کمپ انزجار دارد.
حاضر به ثبت تصویرش حتی به شرط پوشاندن صورت نیست، صدایی دورگه و خشونتی مخصوص در حرکات دارد که حاصل این نوع زندگی کردن است، چیزی از لطافتهای دخترانه در ظاهر ندارد و تلاشش برای پوشاندن خستگی و فرسودگی چهره با ابری غلیظ از آرایش بی فایده بوده است.
خود می گوید از راه خرید و فروش گوشی های کارکرده و لوازم دست دوم امرار معاش می کند و خانواده اش حاضر به پذیرفتن و درمانش نیستند زیرا آن را کاری عبث می دانند، شبها در اتاقی از یک خانه ویلایی این منطقه می خوابد که در ازای اجاره بها باید تأمین کننده مواد مخدر صاحبخانه باشد.
می گوید: دوستان زیادی در میان افرادی مانند خودش دارد که هوایش را دارند و این زندگی بهتر از گذراندن دوره در کمپهای ترک اعتیاد و سپس سرگردانی و گرسنگی بعد از ترک در کوچه ها و معابر است.
وی با ابراز گلایه شدید از برخی کمپهای ترک اعتیاد می گوید: در یکی، دو کمپی که تجربه گذراندن دوره در آن را دارم، به جای ایجاد آرامش و اطمینان خاطر در معتادان در حال ترک، مارا مجبور می کردند با حال خراب و درد بدن شدید برقصیم و خاطرات ارتباط های نامشروع خود تا آن روز را در جمع بگوییم در حالی که فرد در حال ترک به خواب و آرامش نیاز دارد.
ع.ل ادامه می دهد: وقتی از دستورات سرپرستان گمارده شده در کمپها که خود معتادان ترک کرده هستند سرپیچی می کردم با رفتاری بسیار توهین آمیز و خشن روبرو می شدم که هرگز دیگر حاضر به تجربه آن نیستم.
این زن میانسال نیز برای خود برو وبیایی دارد و مصداقی زنده بر نشر آسیب اجتماعی است، هنوز دیو اعتیاد چهره اش را به طور کامل نابود نکرده است، از هم صحبتی پرهیز می کند و حاضر به ارائه جواب سوالات خبرنگار نیست، دوست دارد فردی عادی به نظر برسد و معلوم است از زنهای مشابه وضعیت خود، اوضاع بهتری دارد و مشکلش تنها فقر اقتصادی نیست.
جرأت نزدیک شدن به این زن را دیگر نداشتیم و کاملأ مشخص بود با تجربه است و بر محیط خرده فروشی خود با کمک دستیاران و همکارنش تسلط دارد، چند جوان تازه کار را نیز به دنبال خود می کشید تا برایشان جنس فراهم کند، ترجیح می دهیم لنز دوربینها را غلاف کرده و از تیر رس نگاهش بگریزیم.
این ماشین که می بینید، چهار دیواری برای زندگی یک زوج معتاد است، نزدیک که می شویم، ناخودآگاه، مکالماتی با لحنی خشن و الفاظی بسیار رکیک به گوشمان می رسد و تا به خود می آییم که صحنه را ترک کنیم سری بدون حجاب از آن بیرون می آید و می پرسد چه می خواهید؟
حاضر به گفتگو با خبرنگار و قرار گرفتن در تیررس دوربین عکاس نیست، از دیگران می شنویم که این ماشین تبدیل شده به کلبه زندگی! روزی نان خانواده را می رسانده و اکنون در ازای کمتر از ۵۰۰ هزار تومان هزیته تعمیر به طور کامل خوابیده است و زوج معتاد از راه خرده فروشی و فساد مخارج اعتیاد خود را تأمین می کنند.
جلوگیری از اعتیاد و تن فروشی زنان در اینجا دستی بسیار نیرومند می خواهد، مشکلشان با امر به معروف و نهی از منکر و پای صحبت مشاورران مذهبی نشستن حل نمی شود، اینجا باید پای کار برای کنترل و کاهش آسیب پیدا شود.
و حضور مرکزی مجوز دار در این شهر نوی جهنمی که غذای گرم، سرنگ و …رایگان در اختیار زنان قرار می دهد تا شکمشان راحت تر سیر شود و تزریق مواد و رابطه های غیر قابل کنترلشان ایمن تر گردد موهبی به شمار می رود، کما اینکه در میان شهر نو های گذشته نیز وجود دو مرکز کلانتری و بهداشت و درمان ارزشی حیاتی داشتند.
در اینجا این زنان و مردان معتاد به طور اختیاری وارد شده و پرونده تشکیل می دهند و آزمایش می شوند تا قدمی در راستای کنترل و کاهش آسیب برداشته شود.
در این مرکز بیماران مبتلا به ایدز و بیماری های خطرناک مقاربتی شناسایی شده و در صورت تمایل به مراکز درمانی معرفی می شوند، اما این افراد به خود مشغولتر از آن هستند که در پی درمان و کنترل باشند و همچون بمبی ساعتی امراض را به این سو و آن سو می کشند، گفته می شود گاهی برخی از این زنان که بین سنین ۲۰ تا ۲۴ ساله هستند تا روزی ۱۰ بار تن فروشی به افراد مختلف را در کارنامه دارند.
چرت نئشگی، خماری و درد، مخدر و افیون، فواحش هروئینی، گرسنگی، بیکاری، نیازهای جنسی و روحی، رفت و آمد فروشندگان! به بالای شهر و آمدن مشتریان به منطقه شهر نو! صدها بزه و آلودگی به همراه دارد که بیشتر محصول حاشیه نشینی های خانواده زندانیان کرج است، زنان و فرزندانی که به دنبال همجواری با مرد خانه خود مهاجرت کرده و ماندگار می شوند.
کاش در میان اینهمه ادعای عمران و سازندگی مسئولین شهر، چنین مناطقی برای همیشه مختومه و جایی برای زندگی سالم و رفتن به سوی آینده روشن برای زنان و کودکان ساخته شود.
انتهای پیام/