خانمی ۳۸ ساله و کارمند هستم. دو فرزند ۱۳ و یک ساله دارم. همسرم نیز کارمند است. ۱۷ سال است که ازدواج کرده ام. همسرم از همان ابتدای زندگی، بسیار بداخلاق است و با هر بهانه ای مرا تا حد مرگ کتک می زند حتی به پسر ۱۳ ساله ام دایم فحش و ناسزا می گوید و کتکش می زند. تمام هزینه های زندگی و فرزندانم با من است و متاسفانه تمام حقوقش را صرف رابطه با زن های دیگر می کند.
پاسخ کارشناس
مشکلی که مطرح کرده اید دلایل بسیاری می تواند داشته باشد که متناسب با علت، راهبردهای درمانی آن نیز متفاوت خواهد بود. بنابراین ما فرض هایی را که شایع تر است، در نظر می گیریم و بر اساس آن ارائه طریق می کنیم.
وجود اختلالات شخصیتی در همسرتان
شخصیت، مجموعه رفتارها و کنش های ذهنی رشد یافته و نسبتا پایدار در فرد است که در طول زمان و دوره های رشدی از کودکی تا بزرگسالی شکل گرفته اند؛ ولی متاسفانه در برخی افراد به دلایل مختلف این امر متناسب با سن فرد رشد کافی نداشته که از آن به ناپختگی شخصیت یا اختلال شخصیت یاد می شود و متاسفانه یکی از شایع ترین اختلالات در سطح جامعه و علل اختلافات زناشویی و بین فردی است؛ برای مثال در اختلال شخصیت نوع خود شیفته مواردی که شما مطرح کرده اید، تا حدودی بارز است، البته در صورت وجود سابقه اعتیاد، بزهکاری و زندان، زد و خورد با دیگران، قانون گریزی و امثال آن هم همسر شما دچار اختلال شخصیت ضد اجتماعی است؛ ولی خودشیفته ها افرادی هستد که دنیا باید مطابق میل و اندیشه آن ها بچرخد و کوچک ترین مخالفت با رای و نظر آن ها مقاومت و دفاع سختی را در آن ها بر می انگیزد که معمولا همسر آن ها بعد از مدتی در اصطلاح دچار درماندگی آموخته شده می شود بدین معنا که نسبت به شرایط بی تفاوت و بی اعتنا می شود که خود، زمینه ساز ترک رابطه و افسردگی است. درمان این اختلال بسیار زمان بر است و دو پیش نیاز جدی دارد. انگیزه و اشتیاق فرد به بهبود که مبتنی بر نگرش درست به داشتن نقص در خود است و دوم استفاده از کمک روان درمانگر متبحر و متخصص در درمان اختلال شخصیت.
وجود مشکلات حل نشده در رابطه تان
وجود اختلافات عمیق و دراز مدت حل نشده بین زوج ، موجب شکل گیری زمینه منفی بین آن ها شده و موجب می شود هر مسئله کوچکی آتش مناقشه و جر و بحث را بین آن ها برافروزد؛ برای مثال نبود علاقه مندی زوج نسبت به هم چه یک طرفه و بدتر از آن دو طرفه که می تواند ریشه در این موارد داشته باشد: انتخاب ناآگاهانه و هیجان مدارانه، ازدواج از سر ناچاری و حتی اجباری و با فشار والدین، ازدواج به دلیل دلسوزی و ترحم، ازدواج در سنین پایین و به عبارتی بدون آمادگی و مهارت های کافی که بعد از چندی به پشیمانی منجر می شود و دلایل بسیار دیگری که متناسب با علت آن مسیر بهبودی نیز متفاوت خواهد بود. پس توصیه اکید من به شما این است که تمام تلاشتان در ابتدا معطوف کشف علت باشد و نه راه حل، آن هم به روش علمی.
شاید مشکل تان نبود مهارت های کافی در گفت و گو و تبادل نظر با یکدیگر در همه امور ( جنسی و غیر جنسی ) است
چند اصل مهم در گفت و گو را یاد آوری می کنم
الف ) طوری صحبت نکنید که دفاع همسرتان را برانگیزید. به این دو مثال دقت کنید: ۱-ببین تو همیشه اشتباه می کنی اصلا شما خانوادگی دست و پا چلفتی هستین! ۲-آدم جایزالخطاست دقت بیشتری بکنی می تونی، اگر خواستی منم کمکت می کنم.
ب ) درباره موضوع صحبت کنید نه درباره اثبات خودتان یا این که چه کسی متهم است. یک مثال دیگر: ۱- نتیجه بی توجهی توست که بچه افت تحصیلی پیدا کرده! ۲- باید فکر کنیم ببینیم علت افت تحصیلیش چیه شما فکر می کنی باید چه کار بکنیم.
ج ) در صورتی که طرف مقابل این موارد را رعایت نمی کند شما با حوصله، رفتار کلامی درست را نشان بدهید و هر بار آن را تکرار کنید، کار سختی است؛ اما از مقابله به مثل نتیجه خیلی بهتری دارد.