روی پیراهن مذکور عکس شهید صفرعلی عالیشاه مشاهده می شد که از شهدای عالیقدر جنگ تحمیلی است.
در زیر زندگینامه این شهید و در ادامه آن وصیت نامه وی را مشاهده می کنید:
شهید صفر علی عالیشاه فرزند جعفر در سال ۱۳۴۸ در روستایی اروست به دنیا آمده است از ۶ سالگی در دبستان شهید عین اله عالیشاه اروست شروع به تحصیل نموده و تا پایه ی چهارم ابتدایی در این مدرسه درس خوانده است پایه ی پنجم را در شهرستان نکا و تا پایه ی سوم راهنمایی ادامه داده است.
پس از اتمام دوره ی راهنمایی دوره دبیرستان را در مدرسه شهید بهشتی نکا در رشته علوم تجربی ادامه تحصیل داده است شهید عالیشاه علاوه بر تحصیلات علاقه وافری به درس ریاضی داشت جوان باهوشی بود در ورزش استعداد خوبی داشت که در رشته فوتبال و والیبال در رشته کشتی یکی از خوش ذوق ترین و مستعد ترین ورزشکار بحساب می آمد دوران تحصیل راهنمایی و دبیرستان در منزل عمویش در شهرستان نکا به اتفاق برادر و عمو ها و پسر عمو هایش با خانواده سپری نمود و دوستانی فراوان در دوره تحصیللات در شهرستان نکا و زادگاه خودش اروست داشت و دیگر ویژگی شهید هر کسی با او آشنا می شد علاقه زیادی به او پیدا می کرد و به خاطر حسن خلق و معاشرت پسندیده و نیک ایشان و روحیه بالای اجتماعی و صله ارحام این ویژگی را دو چندان کرده بود و نسبت به دیگران کمک و همکاری خوبی داشت و در اعتقادات و پوشش اسلامی و امر معروف و نهی از منکر در روستا، شهرستان نکا و لباس مقدس سربازی بسیار تاثیر گذار بود و در نماز جماعت و جمعه حضور در مراسمات مذهبی بویژه ارادت به امام حسین(ع) و اهلبیت حضور سرشار و مخلصانه داشت با داشتن این همه حسن و خلق و روح پاک فکری معنوی و پیوند الهی زمینه را برای رسیدن به یک کمال الهی و قرب به خدا زمینه هجرت را فراهم کرد.
شهید در بهمن ماه ۱۳۶۵ داوطلبانه و بسیجی به هفت تپه اعزام شد که دوره آموزش نظامی را فرا گیرد و پس از آموزش نظامی به شلمچه اعزام گردید که به علت ترکش خمپاره به سر و گردن در ۱۳ اسفند ۱۳۶۵ به خیل شهیدان پیوست.
حتما شهید می گوید وقتی گلویم پاره شد فهمیدم گلوی پاره شده اصغر امام حسین(ع)چقدر سخت و دردناک بوده و دیگر خنده اش برای همیشه به غم تبدیل شد و در شلمچه به دوستان شهیدش پیوست و در نزد پروردگار عند ربهم یرزقون شد روح ملکوتیش در میان عرشیان آرام گرفت و جسم پاکش در میان غم اندوه دوستان در زادگاه اش در روستای اروست به خاک سپرده شد.
وصت نامه شهید صفر علی عالیشاه:
* إِنَّ اللَّهَ اشْترََى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَالهَُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یُقَتِلُونَ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فىِ التَّوْرَئهِ وَ الْانجِیلِ وَ الْقُرْءَانِ وَ مَنْ أَوْفىَ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِى بَایَعْتُم بِهِ وَ ذَالِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ(سوره توبه آیه ۱۱۱)
خدا از مؤمنان جانها و مالهایشان را خرید، تا بهشت از آنان باشد. در راه خدا جنگ مىکنند، چه بکشند یا کشته شوند وعدهاى که خدا در تورات و انجیل و قرآن داده است به حق بر عهده اوست. و چه کسى بهتر از خدا به عهد خود وفا خواهد کرد؟ بدین خرید و فروخت که کردهاید شاد باشید که کامیابى بزرگى است.
وَ لَا تَقُولُواْ لِمَن یُقْتَلُ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتُ بَلْ أَحْیَاءٌ وَ لَکِن لَّا تَشْعُرُونَ(سوره بقره آیه ۱۵۴)
آنان را که در راه خدا کشته مىشوند، مرده مخوانید. آنها زندهاند و شما در نمىیابید. ملتی که شهادت برای او سعادت است پیروز است.(امام خمینی(ره))
قصد نداشتم وصیت نامه بنویسم اما مسئولیت شرعی اقتضا می کند که قلم به دست گیرم و چند جمله ناقابل بنویسم ببخشید که مزاحم می شوم.
این جهان وآن جهان را هرچی هست عاشقان را روی معشوق است و بس
خداوندا آن کس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند
آرزو دارم که جانباز مکتب تو باشم و ادامه دهنده ی راه شهیدان.
سلام و درود فراوان به پیشگاه مقدس بقیه الله الاعظم امام زمان (عج) و نائب بر حقش خورشید تابناک اسلام ، در هم کوبنده ستمگران و ظالمان و یاری گر مظلومان امام خمینی.
سلام و درود بر ارواح پاک طیبه ی شهدای راه حق و حقیقت و فضیلت که در راه رضای باری تعالی و اعتلای کلمه لا اله الا الله جنگیدند و رزمیدند و در این راه به لقای الله پیوستند و سلام و درود به رزمندگان کفر ستیز اسلام و قرآن ، که شجاعانه و جوانمردانه می جنگیدند و می رزمند و هر روز برای امت حزب الله حماسه های نوین را به ارمغان می آورند و سلام به شما امت حزب الله که همانند سد آهنین در برابر توطئه های اجانب ایستادگی و مقاومت کردید.
تو ای مادر مکن زاری که من اکنون بسی شادم نمردم زنده می باشم رنج تو در یادم
همنا شیر پاک تو مرا جانباز پرورده که جان خویشتن را اندر ره قر آن و دین دادم
برو مادر بخواب آرام فدای آن رخ ماهت برای من مشو دلتنگ که فرزندت شده راحت
تو شادی کن به مرگ من برای اینکه من شادم خداحافظ که من رفتم اگر خواهی کنی یادم
نمیخواهم که در بستر بمیرم همی خواهم برای حفظ قرآن
برای یاری رهبر بمیرم همی خواهم که در فصل جوانی میان جبهه و سنگر بمیرم
چرا به جبهه آمدم؟ چطور شد که درس را رها کردم و روانه جبهه شدم؟
شیطان بزرگ پس از پیروزی انقلاب اسلامی دست به حیله هایی زد تا انقلاب را از حرکت باز دارد
و دشمنان اسلام و دین و قرآن تمام جنایت های غیر قابل توجه را در ایران انجام داده اند و عراق این مزدور حلقه به گوش با کمک فراوان منطقه و شیطان بزرگ با تمام قوا حمله کرد و خاک پاک میهن اسلامی را مورد تجاوز قرار داد. غارت گرانه از هر سو به ایران حمله کرد و وحشیانه به ناموس ما تجاوز کرد ، آری برادران چه جنایتهایی که انجام نداده است به هر حال چگونه می توانستیم این همه غارتگریها را ببینیم و چگونه می توانستم ساکت بمانم و بی تفاوت باشم و در خانه به زندگی ذلت بار ادامه دهم در حالی که ندای هل من ناصر ینصرنی امام راشنیده ام این ندای امام حسین(ع) که هیهات منا الذله را به پا داشت.
آری مرگ سرخ و با عزت از زندگی ذلت بار بهتر است ، بنابراین بر حسب وظیفه شرعی راه جبهه را در پیش گرفته ام و درس و مدرسه را رها کردم و اما مادرم … مادرم ،چون کوه استوار باش و چون امواج دریا بر ظالمان و منافقین بخروش ، مادرم زینب وار و فاطمه گونه پیام خونم را به تمامی نسلها و در تمامی اعصار برسان ، مادرم در شهادتم گریه نکن مادرم خوش حال باش که فرزندت را به قربانگاه فرستاده ای زیرا راهی که انتخاب کرده ام همان فی سبیل الله است. اما مادرم آن بی خوابیهای تو در آن نیمه های شب هرگز فراموش نخواهم کرد مادرم آن زحمات تو را هیچ وقت فراموش نخواهم کرد ، بنابراین مادرم مرا حلال کن مادر که تو مهربانی میدانم که یک عمر رنج و ناراحتی کشیدی و مرا بزرگ کردی مادر جان ، افتخارت باد، ای شیر زن قهرمان که در صبر و استقامت و برد باری همتا نداری افتخار بر تو ای مادر که فرزندی حسین گونه در رکاب خمینی به میدان جهاد فرستادی مادر جان اشک را بر چشمان تو هیچکس نباید ببیند زیرا هر قطره اشک تو همه دشمنان اسلام را شادمان می کند مادر جان از اینکه چنین فرزندی داشتی سر افراز باش و لباس سرور بر تن کن.
و ای پدر که چون سیل می خروشی و پهنه ی صحراها را مینوردی پدرم تا توان داری در راه اسلام بکوش می خواهم که شما مرا حلال کنی و مرا ببخشید اگر شما را ناراحت کردم طلب آمرزش می کنم و زحماتت را هرگز از یادم نخواهم برد و درود بر تو ای پدر عزیز که شب و روز کار کردی و با دستهای پینه بسته خود چنین فرزندی را تربیت کردی درود بر تو که به من اجازه دادی به جبهه بیایم و با تجاوزگران بجنگم.
و اما عمو جانم و زن عموی مهربانم شما زحماتی را که برای من در طول دوران تحصیلی ام انجام داده اید را هرگز از یاد نخواهم برد عمو جان و زن عموی مهربانم به خدا خجل و شرمنده از زحمات بی حد و اندازه شما ، از شما می خواهم که مرا حلال کنید و مرا ببخشید اگر شما را ناراحت کردم و هرگز زحمات شما را از یاد نخواهم برد.پدر جان و مادر مهربان و عموی عزیز و زن عموی گرامی از شما می خواهم وقتی خبر شهادت مرا شنیده اید خدا رو شکر کنید و از خداوند بخواهید که هدیه ناقابلتان را قبول کند و اصلا ناراحت نشوید که فرزندتان شهید شد ، زیرا مگر من بهتر از علی اکبر هستم که او به میدان رفت و شهید شد.
و اما شما برادرانم و پسر عموی عزیز و گرامی ، از شما می خواهم که در کارهایتان خداوند را فراموش نکنید و تا جان دارید در حفظ انقلاب کوشش کنید زیرا انقلابی است که از قطره قطره خون شهیدان حاصل شده است.خواندن قرآن و دعا را از یاد نبرید و از همه ی شما طلب آمرزش و مغفرت می کنم و از شما می خواهم مرا ببخشید و اگر شما را اذیت کردم حلالم کنید و از شما می خواهم که خبر شهادت مرا شنیدید هیچ گونه گریه و زاری نکنید زیرا با گریه کردن شما روحم ناراحت و با شادی شما روحم شاد می شود و از شما میخواهم به جای گریه با پرچم قرمز و با لبخندی شاد بر سر مزارم بیاید و شادی و شوق کنید که من شهید شدم.و اما خواهران عزیز و مهربانم می دانم همگی ما دست پرورده یک دامانیم (و شما در نزدیک یک لحاف برادر وار و خواهر گونه پهلوی همدیگر در یک خانواده با پدر ) خواهم که بعد شهادتم هیچ احساس تنهایی نکنید و عفت و پاکدامنی را سر لوحه ی زندگی خودتان قرار دهید و همیشه فاطمه(س) وار و زینب(س) گونه زندگی کنید و با حجاب خودتان با دشمنان اسلام مبارزه کنید. خواهر جان از شما طلب مغفرت میکنم و اگر اشتباهی نسبت به شما انجام داده ام و شما را اذیت کردم مرا ببخشید. و وصیت من به شما دوستان عزیز این است که اولا هیچگاه از خودسازی دست بر ندارید و همیشه به یاد خداوند متعال باشید و سعی کنید هدفهای نهایی شما را گول نزند دوستان سعی کنید عدالت را در جامعه بر قرار سازید و با بی عدالتی مبارزه کنید عیبهای خود را برطرف سازید و برای همدیگر عیب جویی نکنید و سعی کنید خودتان را اصلاح کنید و دنباله رو روحانیت مبارز باشید و همراه با آنها مبارزه کنید.
در پایان از کلیه ی آشنایان و هم بستگان طلب مغفرت می کنم و از آنها می خواهم که مرا ببخشند.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار
جنگ جنگ تا پیروزی والسلام علی من التبع الهدی
صفر علی عالیشاه دانش آموز چهارم دبیرستان علوم تجربی
شب یکشنبه مورخ ۱۱/۱۱/۶۵
منبع:کاپ
انتهای پیام/