گروه زنان«کمال مهر»؛” به نقل از البرزبانو؛ گلتاج قالوجه بانوی ۴۰ ساله ای است که در بمباران سال ۶۵ در شهر کرج توسط نیروهای صدام نه تنها جانباز شده بلکه در این بمباران ۲ پسر، ۲ برادر و پدرخود را از دست داده است.
گلتاج در خصوص آن روزها چنین می گوید: آن روز با دو پسرم به خانه پدر رفته بودم تا با اجازه شوهرم ۵ روزی را در آنجا باشم، روز سوم بود که اصغر پسر سه ماهه ام را قنداق می کردم، پسر اولم اکبر هم که سه سال داشت بعد از ناهار خوابیده بود، به پشت بام رفتم تا لباس هایشان را که شسته بودم پهن کنم، ناگهان یکی از هواپیما ها از بالای سرم رد شد و دیگری بمب را بر سر خانه ما انداخت.
ناگهان صدای مهیبی همه جا را فرا گرفت، اشهدم را خواندم و دهانم را بستم، بعد از گذشت ۵ دقیقه که چشمانم را باز کردم متوجه شدم که زنده ام ولی تمام سر و صورتم خیس و داغ بودند که بعد فهمیدم زخمی شدم.
سرم را که بلند کردم دیدم موندم زیر آهن ها به طوریکه تمام خانه ویران شده بود، وقتی خودم را از زیر آوار نجات دادم به سراغ بچه هایم رفتم ولی نتوانستم پیدایشان کنم، تا اینکه مرا به بیمارستان شهید مدنی بردند، در آنجا خانمی صدا زد که دو تا بچه اینجاست ولی خانواده هایشان همراهشان نیستند که در همان لحظه گفتم آن ها بچه های من هستند ولی غافل از اینکه آن ها دختر بودند نه پسر.
در بیمارستان سراغ پدرم را گرفتم ولی به من نگفتند که زیر آوار مانده و فوت کرده بلکه گفتند پایش شکسته و به تهران منتقل شده بچه هایت هم پیش خواهرت هستند.
این بانوی جانباز ۴۰ درصدی گفت: یک لحظه که به خواب رفتم دیدم پدرم یک بچه قنداقه را در دست گرفته و دارد می رود. وقتی از خواب پردیم شک کردم که اتفاقی برای پدر و اصغرم افتاده ولی باز هم به من چیزی نگفتند.
بعد از ترخیص از بیمارستان من را به خانه پدر شوهرم بردند که البته تمام اعلامیه ها و پارچه های مشکی را به خاطر من باز کرده بودند و تمام عکس ها را هم از روی طاقچه برداشته بودند. تمام مدت منتظر دیدن بچه هایم بودم، به مادرم گفتم پس چرا اکبر نمیاد؟ مادرم هم گفت اکبر و بابات و برادرانت زخمی شدند.
به شوهر و مادرم گفتم راستش را بگید، آنها هم گفتند فقط خودت مانده ای. پسران و برادران و پدرت شهید شدند.
آنجا بود که با وجود بی تابی های فراوان گفتم بچه ها و پسرهایم فدای بابام. ای کاش بابام شهید نمی شد.
گلتاج امروز صاحب فرزند، عروس و داماد و نوه است و زندگی خوبی دارد ولی در فراق عزیزانش همچنان می سوزد.