تاریخ : جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳ Friday, 19 April , 2024
0

شوهرم به عروسم تهمت شرم آور می زند| زندگی یک ماهه پسر نازنیم در خطر است

  • کد خبر : 162471
  • 04 مهر 1395 - 9:08

همه چیز از یک دفترچه خاطرات شروع شد. خاطراتی تلخ و شیرین، که مربوط به دوران تحصیلم بود.

 

آن روزها معلم خوبی داشتم که او را همانند یک دوست صمیمی می دانستم علاقه زیادم به او موجب شد تا بخش زیادی از دفتر خاطرات روزانه ام را به خاطراتی درباره او اختصاص دهم. در آن دفترچه با جملاتی ادبی و زیبا از عشق و علاقه ام به آن معلم یاد کرده بودم ولی مشکلات و بدبختی های من تنها یک ماه پس از ازدواج و زمانی شروع شد که همسرم دفترچه خاطراتم را مطالعه کرد اما تشابه اسم معلمم با یک نام مردانه همه زندگی ام را به هم ریخت چرا که…

حتما بخوانید :  حراج زنان ایزدی در عربستان

زن ۴۷ ساله در حالی که هنوز آثار سکته بر چهره زخمی اش نمایان بود و صدایش از شدت کتک کاری های همسرش می لرزید به کارشناس اجتماعی کلانتری گلشهر مشهد گفت: پدرم را در کودکی از دست دادم به همین خاطر مادرم به تنهایی مسئولیت سنگین زندگی را به دوش کشید تا من و دیگر فرزندانش را بزرگ کند. دیدن رنج ها و غصه های مادرم عذابم می داد اما نمی توانستم برای کاهش دردهای او و هزینه های زندگی کاری انجام بدهم. این بود که در ۱۶ سالگی بدون هیچ گونه تحقیق و پرس و جو با اولین خواستگارم ازدواج کردم تا کمی از مسئولیت مادرم بکاهم. با آن که «جابر» مردی مهاجر بود و ما ۱۵  سال با یکدیگر اختلاف سنی داشتیم اما تندخویی و بدبینی هایش زندگی را به کام من تلخ کرده بود. با وجود این مجبور بودم همه رفتارهای او را تحمل کنم تا مادرم متوجه مشکلات زندگی من نشود.

در همین روزها بود که «جابر» دفترچه خاطرات دوران تحصیلم را پیدا کرد ولی نام خانم معلمی که از علاقه ام به او نوشته بودم شباهت زیادی به نام های مردانه داشت همین موضوع موجب سوءظن شدید جابر شد چرا که معتقد بود من این مطالب عاشقانه را برای یک مرد نوشته ام و به همین خاطر با تهمت های عجیب و غریبی روبه رو شدم و از شدت استرس سکته کردم به طوری که نیمی از صورتم کج شد از آن روز به بعد همسرم تقریبا مرا زندانی کرده بود و اجازه رفت و آمد به هیچ جایی را نمی داد، به طوری که وقتی مادرم فوت کرد تنها توانستم در تشییع جنازه اش شرکت کنم. دیگر زندگی برایم بی معنی شده بود با وجود آن که ۲ فرزند داشتم اما نمی توانستم حتی به منزل خواهر و برادرانم رفت و آمد کنم. همسرم هیچ کسی را در ایران نداشت و مرا هم از همه دور کرده بود و من تنها در گوشه اتاق به حال خودم می گریستم. دیگر تهمت زدن های او علنی شده بود و همانند سوهان به روح و روانم کشیده می شد با وجود این به خاطر فرزندانم مجبور به سکوت و تحمل بودم و تلاش کردم تا فرزندانم را با همین شرایط سخت زندگی بزرگ کنم. اما اکنون که همه فرزندانم ازدواج کرده و با تلاش خودشان به خانه بخت رفته اند «جابر» با یک سوءظن وحشتناک چنین عنوان می کند که عروس کوچکم ارتباط خیابانی دارد او متاسفانه این تهمت بزرگ را آن قدر در آشکار و پنهان تکرار کرد تا این که شک و تردید به زندگی مشترک یک ماهه فرزندم راه یافته است و من هر روز شاهد رنج کشیدن عروس پاک و فرزند نازنینم هستم. دیروز هم با وجود آن که به تازگی سکته کرده بودم و حال مناسبی نداشتم به رفتار و گفتار همسرم اعتراض کردم اما او باز هم مرا کتک زد و از خانه بیرون انداخت. حالا می خواهم…

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله
لینک کوتاه : https://kamalemehr.ir/?p=162471

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x