تاریخ : جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳ Friday, 29 March , 2024
0

وقتی قهرمان فیلم مهرجویی عاشق خواهرش می‌شود!

  • کد خبر : 40772
  • 06 خرداد 1393 - 9:45
وقتی قهرمان فیلم مهرجویی عاشق خواهرش می‌شود!

“اشباح” واقعی در سینمای ایران داریوش مهرجویی و هم قطاران او هستند، یعنی مرده‌هایی که دست از سر زندگی ما برنمی‌دارند…

 به گزارش خبرنگار سینما کمال مهر ؛ “اشباح” واقعی در سینمای ایران داریوش مهرجویی و هم قطاران او هستند، یعنی مرده‌هایی که دست از سر زندگی ما برنمی‌دارند و با اینکه کلی فیلمساز بُرنا با استعداد درصف راه یافتن به هنر هفتم ایرانی دعا دعا می‌کنند، معلوم نیست ما چرا باز باید منت پذیر حضور چنین اشباحی باشیم؟!

آخرین فیلم مهرجویی داستان یک آنتروپی مغرورانه است و تیتر آن اشاره به فروپاشی یک خاندان اشرافی دارد، اما اگر عمیق‌تر شویم مهرجویی با این فیلم که داستان آن اقتباسی از یک نمایشنامه خارجی‌است، سست بنیادی جوهر اشرافیت را به تصویر نکشیده بلکه کوچکترین تماس‌های این کاست اجتماعی با طبقات پایین‌تر را به عنوان عامل یک فروپاشی بزرگ معرفی می‌کند.

تیمسار(مهدی سلطانی) که پدر خانه است به علت تماس یک شبه‌اش با کلفت خانه، خانواده‌اش را تقریبا از دست می‌دهد. البته در شخصیت او کشش به چنین تماس‌هایی را از قبل می‌بینیم و گرچه روابط علت و معلولی بین این رفتارها و فروپاشی زندگی او درست توجیه نمی‌شوند اما به هر حال پرواضح است که فیلم دارد همین حرف را می‌زند.

پسر این مرد هم پس از بازگشت به ایران عاشق کلفت خانه می‌شود، یعنی دختری که فرزند همان کلفت قبلی است…

پسر تیمسار نمی‌داند که این دختر خواهر حرامزاده خودش است و تا آخر قول و قرارهای عاشقانه با او پیش می‌رود اما بعد از فهمیدن ماجرا به آن مرض ناشناخته‌ای می‌‌میرد که سالها قبل پدر او بر اثر همان فوت کرده بود.

پدر او بیماری و فلاکت (و به عبارتی عوامل فروپاشی) را با خودش از ایران به فرنگ برده بود و پسر هم بعد از بازگشت به ایران است که در چنین منجلابی می‌افتد.

ناشناخته بودن مرضی که هم پدر و هم پسر خانواده بر اثر آن فوت می‌کنند به نوعی خود مخاطب را به تفسیر علل آن دعوت می‌کند و تنها نشانه معقولی که در سطح قصه برای تفسیر به ما داده می‌شود تماس هر دوی آنها با کلفت‌های خانه است.

البته تماس پسر با دختری که در حقیقت خواهر اوست به درستی و وضوح مشخص نمی‌شود که این قضیه را بیشتر از میل فیلمساز به مینی مالیسم می‌شود به دلیل فرار او از ممیزی‌ها دانست.

از تمام این‌ها سرجمع می‌شود این تفسیر را به دست آورد که تماس یک شبه با طبقات پایین‌تر اجتماع باعث نابودی اشراف خواهد شد تا چه رسد به ازدواج و وصلت کردن با آنها.

با اولین نگاه به این پرومایس و نتیجه‌گیری، فورا مشخص می‌شود که فیلم مهرجویی بر عقب افتاده‌ترین ایده‌های فئودالی و ارباب-رعیتی دلالت می‌کند و این چندمین بار است که او پست‌ترین آرمان‌های مرتجعانه را در زرورق پوسیده روشنفکر نمایانه اش تحویل مخاطب ایرانی می‌دهد.خیلی‌ از افراد، ضعف‌های فاحش این فیلمساز و هم قطاران او را به پای کهولت سن‌شان می‌گذارند در حالی که ما در سطح جهان فیلمسازان مسن‌تری را از این افراد می‌بینیم که هنوز آثار درخوری خلق می‌کنند.

در حقیقت دلیل اصلی این ضعف‌ها را باید در دغدغه‌های جماعت روشنفکر نمای ایرانی جستجو کرد که با پیشرفت فکری و نظری اجتماع هر روز بیشتر از مد افتاده و کمتر به کار ارتباط برقرار کردن با مخاطب امروز می‌آیند.

جامعه جهانی، امروز، نه تنها روی گور مدرنیسم گندم کاشته بلکه حتی گروه‌های پیشتاز آن بر سکوی عبور از پست مدرنیسم ایستاده‌اند اما ما در سینمایمان هنوز با جماعتی از پیرمردها طرفیم که آمال ماقبل فئودالی را در سر می‌پرورانند و قصدشان این است که چنین لاطائلات و خُزعبلاتی را در چشم مخاطب امروزی فرو کنند.

نشان دادن اشراف ایرانی به عنوان قربانیان ارتباط با طبقات غیراشرافی (ارتباطی که پدر خانواده به سبک سنتی‌ترش با قاهریت و زور آن را پیش می‌برد و پسر خانواده به سبک امروزی‌ترش ملایم‌ تر و نرم‌ تر و گفتگو محورتر) و تشبیه جامعه بورژوا و متوسط به یک عده دلال سودجو بین بالا و پایین جامعه (شخصیت معمار با بازی حسن معجونی)، براساس کهنه‌ترین نموداری صورت گرفته که از اجتماعات بشری رسم شده بود و فاجعه‌ بارتر از همه تشبیه طبقات پایین اجتماع به خواهران حرام‌زاده طبقه بالاست.

نسبتی که میان اشراف و فرودستان در این فیلم تعریف می‌شود کاملا نشان از عقب افتادگی ذهنی مهرجویی دارد و معلوم نیست کسانی که زمان آنها را از یاد برده است چرا به جای اینکه خود را جلو بکشند، سعی دارند دنیا را عقب بکشند.

جامعه ایران خیلی وقت است که تعاریف امثال مهرجویی از هستی و اجتماع را دور ریخته و امروز در جواب چنین چرندیات گستاخانه‌ای فقط باید گفت؛ اشباح واقعی مهرجویی و هم‌قطاران او هستند یعنی مرده‌هایی که دست از سر زندگی ما برنمی‌دارند.

میلاد جلیل‌زاده/

انتهای پیام/

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله
لینک کوتاه : https://kamalemehr.ir/?p=40772

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x